مسعود و صلح با طالبان؛ این گروه از کجا آمد؟
طالبان یک گروه قومی٬ دینی و تندرو هستند. به عبارت دیگر طالبان ترکیبی هستند از قوم محوری همراه با برداشتهای سطحی از دین و تندروی در عملکرد.
سال ۱۳۹۸ هجری خورشیدی را میتوان سال جنگ٬ مذاکره و انتخابات نام گزاری کرد. در این سال، سه تحول مهم در حیات سیاسی وطن ما درحال رقم خوردن است که هرکدام اثرات مطلوب و نامطلوب برکشور خواهد گذاشت.
آنچه قضیه را پیچیدهتر میکند اثرات هر یک از این مباحث بر یکدیگر است که در گذشته تا این حد باهم تداخل نداشتهاند.
در حالی که نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۶ میزان ۱۳۹۸ که طالبان خواهان به تاخیر انداختن آن بودند تاحال معلوم نشده است٬ در این نوشته میخواهم به مذاکرات صلح بپردازم که مهمترین نیاز مردم ما است.
بنده عمداً موضوع این نوشتار را تلاشهای احمد شاه مسعود به خاطر صلح انتخاب کردهام تا خوانندگان بدانند قبل از این هم شخصیتهای زیادی برای صلح با طالبان کوشش کردهاند و تجارب آنها میتواند برای مذاکرات امروز مفید واقع شود.
پیش از آن که وارد بحث شویم، بهتر لازم است طالبان را درستتر بشناسیم زیرا شناخت از آنها ما را به رسیدن به یک توافق صلح کمک میکند.
به نظر بنده(ریگستانی) طالبان یک گروه قومی٬ دینی و تندرو هستند. به عبارت دیگر طالبان ترکیبی هستند از قوم محوری همراه با برداشتهای سطحی از دین و تندروی در عملکرد.
از سه مواد مرکبه طالبان٬ بنده علاقه دارم افراطی بودن آنها را که حاصل طرزفکر آنها است معرفی کنم.
تجارب بشری و مطالعات دانشمندان نشان داده است که افراطیت دارای سه ویژگی است که هرگاه این سه نشانه در پدیدهای وجود داشته باشد افراطی گفته میشود٬ چه یک گروه باشد یا سازمان و یا حکومت.
ویژگی نخست افراطیت عبارت سیاه وسفید دیدن جهان است. این گروهها پدیدههای ما حول خود را به رنگ سیاه و سفید میبینند و به تنوع خلقت و گوناگونی پدیدهها اعتقادی ندارند. لهذا هر که در صف آنها است سفید است و هرکه بیرون از صف آنها است سیاه مینماید.
ویژگی دوم اینان قدرت تحکُم بر دیگران است. این گروهها متعقد به تحمیل اراده خود بردیگرانند٬ اراده خود را بردیگران طوعاً وکرهاً تحمیل میکنند و دیگران حق اعتراض و مخالفت با تصامیم آنها را ندارند.
ویژگی سوم اینها خشونت و بی رحمی است. این گروهها برای تحمیل خواستهای شان بردیگران از خشونت و بیرحمی تمام کار میگیرند و هیچ حدی برای آن قائل نیستند.
به نظر من طالبان تمام این خصوصیات را به تمام وکمال دارند و کافیست به عملکرد آنها از سال ۱۳۷۳ تا نوشتن این سطور یعنی سال ۱۳۹۸ توجه کنیم.
در اینجا لازم میدانم بستر اجتماعی و سیاسی را که طالبان در آن متولد شدند نیز مرور کنیم تا تصویر ما کاملتر شود٬ لهذا کمی به عقب بر میگردیم و قضیه را از پیروزی مجاهدین آغاز میکنیم.
با نزدیک شدن سقوط حکومت داکتر نجیب در سال ۱۳۷۱ خورشیدی، رهبران مجاهدین در پشاور یک حکومت موقت شش ماهه تشکیل دادند تا قدرت را از حکومت نجیب تحویل بگیرد.
حکمتیار حکومت موقت مجاهدین را که همه اعضای آن مجاهدین بودند نپذیرفت و برای آن دو دلیل مطرح کرد. نخست این که حضرت صبغت الله مجددی سزاوار ریاست دوماهه این حکومت نیست و دوم این که یک جناح حکومت یعنی جمعیت اسلامی با نیروهای بازمانده از حکومت گذشته یعنی جنرال مومن وجنرال دوستم ایتلاف کرده است وقدرت اصلی در دست آنها است.
حکمتیار آشکارا اعلام کرد که جهاد به پیروزی نرسیده است و جنگ تا پیروزی ادامه دارد. سپس در حالی که بیست روز از حکومت نوپای مجاهدین گذشته بود به راکت باران شهر کابل آغاز کرد.
این مصیبت سبب شد که حکومت مجاهدین نتواند مرحله گذار از جنگ به ثبات سیاسی را رهبری کند و پایههای خود را به سرتاسر کشور گسترش دهد.
به عبارت دیگر حکومت موقت مجاهدین که مهمترین کار آن تامین امنیت سرتاسری در کشور و برگزاری انتخابات بود٬ گرفتار جنگ با یک جناح دیگر از خود مجاهدین شد که تفاوت چندانی با طالبان امروز از نگاه افراطیت نداشت.
جنگهای مصیبت بار کابل نه تنها به چهره تمام مجاهدین صدمه شدیدی رساند بلکه سبب شد در هر گوشه وکنار کشور٬ شبه حکومتهای کوچک و بزرگ به اساس توانایی نظامی فرماندهان احزاب مختلف به وجود آید.
در این میان ولایات قندهار نیز میان فرماندهان مختلف تقسیم شده بود و وضع نامطلوبی داشت.
در ۹ میزان ۱۳۷۳ یک کاروان تجارتی پاکستان که از قندهار به سوی آسیای مرکزی میرفت توسط عدهای از فرماندهان مجاهدین توقف داده شد. در این حال تعدادی از طلبههای مدارس دینی به دفاع از این کاروان قیام کردند و با گروههایی که کاروان را توقف داده بودند درگیر شدند. در این کشمکش طلبههای مدرسه اسلحه به دست آوردند.
این طلبهها که بزودی به طالبان شهرت یافتند در یک اقدام دیگر٬ چند پوسته(پاسگاه) اخاذی را که «پاتک» میگفتند از راهها برداشتند که با استقبال مردم روبرو شد.
در کمتر از دوهفته یعنی ۲۲ میزان ۱۳۷۳ طالبان به شهرک سرحدی «سپین بولدک»(شهرستانی در مرز با کویته پاکستان) حمله کرده آن را تصرف کردند.
دو روز بعد از تصرف سپین بولدک، حکومت پاکستان اعلام کرد که کاروان تجارتی دیگری را میفرستد.
در ۱۰ عقرب ۱۳۷۳ کاروان تجارتی دوم پاکستان وارد قندهار شد که در منطقه تخته پل توسط گروههایی از مجاهدین تاراج شد. این بار عکسالعمل طالبان مدرسه که کتاب را گذاشته، سلاح به دست گرفته بودند٬ جدیتربود.
طالبان در ۱۵ عقرب ۱۳۷۳ دست به یک حمله برای نجات کاروان تجارتی پاکستان زدند و طی یک هفته اکثریت مناطق قندهار را زیر سلطه خود در آوردند و تمام اموال چپاول شده را برگرداندند.
در ۲۲ عقرب ۱۳۷۳ طالبان کنترول کامل ولایت قندهار را به دست گرفتند اما عجالتاً با نیروهای جمعیت اسلامی که فرمانده آن ملا نقیبالله آخند بود٬ درگیر نشدند.
از همینجا این فرضیه به وجود آمد که پروژه طالبان برای دفاع از منافع پاکستان طراحی شده بود و آنگاه که کاروان تجارتی پاکستان مورد حمله قرار گرفت٬ خود را آشکار کردند.
فرضیه دیگر این بود که نخیر٬ طالبان یک حرکت خودجوش و یک عکسالعمل در برابر وضعیت نابسامان قندهار بودند که در اوایل رابطهای با پاکستان نداشتند و آنگاه که کارشان بالا گرفت به کمک پاکستان نیازمند شدند.
هرچه بود، طالبان طی چهل روز موفق شده بودند سابقه دارترین فرماندهان مجاهدین را شکست داده و قندهار را متصرف شوند.
پیروزی این طلبههای جوان همه سیاسیون کشور را حیرت زده ساخت و همه دنبال این سئوال بودند که اینها کی هستند٬ چه میخواهند٬ رهبرشان کیست و حامیان شان کیها اند.
ادامه دارد……