مشکل امنیت در غزنی از کجا آب میخورد!
به رغم کوتاه بودن فاصله دره قیاق با شهر غزنی، طالبان از ولسوالی خوگیانی با خیال راحت آمده و هر روز فاجعه برای یک قوم خاص خلق میکنند، ولی گویی دولت و ملت به چنین رخدادهایی عادت کرده و قتل و کشتار کمتر از صد نفر توجه کسی را جلب نمیکند.
بیشتر از یک دهه شد که ولایت غزنی و مسیرهای منتهی به برخی مناطق که ساکنان آن از یک تبار خاص هستند، بسته است یا هر روز قربانی میگیرد. روز گذشته در دره قیاق پنج نفر را زنده آتش زدند و امروز در شهر جوی خون جاری ساختند. مسیر جاغوری از سمت گیلان دو سال است که کلاً بسته است و در ولسوالی قرهباغ هر سال منازعه قومی جان دهها نفر را میگیرد.
با توجه به این مسایل و مشکل امنیت در غزنی که با گذشت هر روز حاد تر و تراژیک تر و خونین تر میشود، هر آدم عاقلی کلاه خود را قاضی قرار داده و از خود میپرسد که مشکل چیست و از کجا آب میخورد. چرا نگاههای به یک تباره و یک قبیله کلاً خصمانه است و در تقابل و تعارض با آن از تروریست و ملا و روشنفکر و بروکرات و این طرفی و آن طرفی همه موضع یکسان دارند.
این پرسش تاکنون بیجواب مانده که عوامل این اتفاقات هولناک چند سال اخیر در ضعف دولت نهفته است یا در قوت خصم، برنامه دو جانبه برای سرکوب است یا سرشت خونآشام تروریزم آن را میخواهد. بر آن شدم تا برای این پرسشها، دست کم جوابی خود دریابم.
برای بررسی این موضوع ناگزیر باید به چند سال قبل برگشت تا ریشه یابی شود که وضعیت چطور بود و چرا چنین شد.
از سال ۱۳۸۹ با آمدن یازده وکیل از یک تبار در مجلس نمایندگان، نگاه و تلاقی خصمانهای را در دنیای سیاست به وجود آورد. آقای کرزی که در آن زمان زمام امور را در دست داشت به سختی آن را هضم کرد، هر چند گاه گاه به آن اشاراتی میکرد، ولی چون در مناطق مورد نظر ایشان انتخابات برگزار نشده بود، چاره نداشت و باید دندان روی جگر مانده و یازده وکیل را قبول میکرد.
اما معکوس آن نیز وجود دارد، وکلایی که از غزنی به مجلس راه یافتند نتوانستند از تمام باشندگان آن ولایت نمایندگی کنند- دلایل و عوامل زیاد است، از ضعف حکومت مرکزی گرفته تا مشکلات تباری-
از جانب دیگر، وضعیت طوری توسعه یافت که حکومت محلی غزنی حزبی شد و اقوام ساکن در این ولایت نتوانستند خود را در آن بیابند. مزید بر این، نزدیکی ولایت غزنی به مرز پاکستان، و همجواری با مناطقی که از مراکز اصلی گروه طالبان شمرده میشود، نیز عامل دیگری بود در تبدیل شدن غزنی به ولایتی که اکنون مشاهده میشود.
و اما دره قیاق:
فاصله این دره با شهر غزنی خیلی کوتاه و اگر اراده برای تامین امنیت باشد، مشکل زیادی ندارد و با افراز چند پاسگاه میتواند آن را تامین کرد.
به رغم کوتاه بودن فاصله دره قیاق با شهر غزنی، طالبان از ولسوالی خوگیانی با خیال راحت آمده و هر روز فاجعه برای یک قوم خاص خلق میکنند، ولی گویی دولت و ملت به چنین رخدادهایی عادت کرده و قتل و کشتار کمتر از صد نفر توجه کسی را جلب نمیکند.
با تحلیل و ارزیابی فوق در مییابیم که غزنی و ساکنان آن در بیمهری حکومت مرکزی و حاکمان موجود در غزنی قرار دارند، بنا بر این چنین میاندیشم که چاره کار غزنی در دستان حکومت مرکزی است و با تمهیدات خیلی آسان و ساده میتواند از این مخمصه رهید.
به نظر نگارنده، مشکل غزنی زمانی حل خواهد شد که یا واحدهای اداری آن تعدیل شود، با انتخابات برگزار شده و نمایندگانی از اتمام مجموعههای قومی به شورای ملی بیایند، یا سهمیه بندی قومی صورت بگیرد و از هر قوم نمایندگانی معرفی شوند.
لطفا غزنی را دریابید!