آخرین اخبارتحلیلجهانسیاست

معیار دوگانه؛ غربی‌ها می‌خواهند پوتین را محاکمه کنند، ولی اسراییل را برائت می‌دهند!

وقایع هولناک دیگری در دوره پس از پایان جنگ سرد در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی به این سو رخ داده از جمله در سوریه، یمن، افغانستان، میانمار و فلسطین، اما هیچ غوغایی قابل مقایسه با بحران اوکراین برای کیفر جنایتکاران جنایی و اقدامات تنبیهی وجود ندارد

معیار دوگانه

شکی نیست که جنایاتی در اوکراین رخ داده. ظاهراً ارتکاب این جنایات توسط نیرو‌های مهاجم روسیه بوده است. در یک دنیای کامل کسانی که چنین عمل کرده‌اند مسئول شناخته می‌شوند. با این وجود در مورد مسئولیت پذیری در قبال جنایات بین‌المللی، جهان بسیار ناقص است. زمانی که دادگاه کیفری بین‌المللی در سال ۲۰۲۰ میلادی تشخیص داد که دارای صلاحیت برای بررسی جنایات ارتکابی توسط اسرائیل در فلسطین اشغالی است این تصمیم توسط نخست وزیر اسرائیل «یهودستیزی محض» قلمداد شد.
به همین ترتیب، زمانی که دیوان بین‌المللی کیفری مجوز تحقیق درباره جنایات ایالات متحده در افغانستان را صادر کرد این تصمیم باطل اعلام شد، زیرا ایالات متحده یکی از طرفین امضا کننده اساسنامه روم که بر عملکرد دیوان بین‌المللی کیفری نظارت دارد نبوده است. ترامپ رییس جمهور پیشین امریکا تا آنجا پیش رفت که تحریم‌های شخصی را علیه دادستان دیوان بین‌المللی کیفری اعمال کرد احتمالاً به دلیل جسارت دادستان در به چالش کشیدن ایالات متحده.
در برابر چنین پس زمینه‌ای زمانی که با جنایت آشکار از یک سو و ریاکاری محض جئوپولیتیکی از سوی دیگر مواجه می‌شویم یک معضل لیبرال معمول وجود دارد.
پس از جنگ جهانی دوم این امری مطلوب به نظر می‌رسید که رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی آلمان و جاپان بازمانده به دلیل ارتکاب جنایت محاکمه شوند، اما در مقابل هیچ تمایلی برای تحقیق در مورد پرتاب بمب اتمی بر فراز شهر‌های جاپان توسط نیرو‌های امریکایی یا بمباران استراتژیک مناطق غیرنظامی وجود نداشت.
ماهیت قانون این است که با افراد برابر به طور مساوی رفتار شود، اما نظم جهانی به این شکل تشکیل نشده است. متاسفانه عدالت «پیروزمندان» وجود دارد که مسئولیت را بر رهبری شکست خورده تحمیل می‌کند، اما در مقابل، عدم پاسخگویی کامل برای جنایات برندگان جئوپولیتیک را می‌پذیرد.
فراتر از این، منشور سازمان ملل به گونه‌ای تدوین شد که با اعطای حق وتوی بی‌قید و شرط به پیروزمندان در جنگ جهانی دوم به مصونیت جئوپولیتیکی وجهه‌ای قانونی بخشیده است و این روسیه را نیز شامل می‌شود. از این جهات، لیبرالیزم به نفع واقع گرایی جئوپولیتیکی عقب نشینی کرده و تحمیل یک سویه قانون گرایی را می‌پذیرد با این امید ساده لوحانه که اوضاع در آینده متفاوت خواهد بود.
با این حال، سوابق پس از نورنبرگ نشان می‌دهد که بازیگران جئوپولیتیک به محدودیت‌ها در توسل به جنگ به عنوان یک موضوع اختیاری می‌نگرند. به آن چه لیبرال‌های امریکایی در جریان بحث در مورد حمله نظامی امریکا با هدف تغییر رژیم و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی مطرح نمودند و از آن تحت عنوان «جنگ‌های انتخابی» یاد شد بنگرید.

زمانی که صحبت از پاسخگویی به میان می‌آید معیار‌های دوگانه هنوز در جریان هستند که با اعدام صدام حسین به دلیل ارتکاب جنایات جنگی پس از جنگ تجاوزکارانه امریکا علیه عراق نمونه آن دیده شد.
یکی دیگر از پرسش‌های ماندگار این است که «چرا اوکراین»؟ وقایع هولناک دیگری در دوره پس از پایان جنگ سرد در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی به این سو رخ داده از جمله در سوریه، یمن، افغانستان، میانمار و فلسطین، اما هیچ غوغایی قابل مقایسه با بحران اوکراین برای کیفر جنایتکاران جنایی و اقدامات تنبیهی وجود ندارد.
مطمئناً یک علت آن این است که قربانیان در اوکراین سفیدپوست و اروپایی هستند و رسانه‌های جهانی به طور موثر توسط غرب و با توجه به شهرت بین‌المللی مرتبط با زلنسکی برای شکل بخشی به افکار عمومی بسیج شدند. آن چه باید باعث نگرانی بزرگتر شود این است که که غرب و ناتو بخواهند دامنه جنگ اوکراین گسترش یابد. جنگ گسترده‌تر را بهتر می‌توان در دو سطح درک کرد: جنگ سنتی بین نیرو‌های مهاجم روسیه و نیرو‌های مقاومت اوکراین همراه با جنگ جئوپولیتیک بین ایالات متحده و روسیه.
بایدن به طور مداوم در جنگ جئوپولیتیکی سخنان نظامی گرایانه و تقابل آمیز را به زبان آورده و پوتین را شیطان جلوه می‌دهد در حالی که از دیپلماسی به عنوان راهی برای توقف کشتار غفلت می‌ورزد و در واقع خود زمینه ساز وقوع جنایات بیش‌تر می‌شود و بنابراین ارزیابی خود در حوزه استراتژی کلان اجازه ادامه جنگ در اوکراین را می‌دهد.
درک این نکته ضروری است که در جنگ جئوپولیتیکی امریکا به اندازه روسیه متجاوز است. تا کنون جنگ جئوپولیتیکی به عنوان یک جنگ تجاوزکارانه ایدئولوژیک با پشتیبانی منابع تسلیحاتی و تحریم‌هایی که با هدف فلج کنندگی بزرگ علیه روسیه طراحی شده به راه افتاده است. این تاکتیک، پوتین را به سمت تهدید‌های متقابل از جمله هشدار در مورد تمایل روسیه تحت شرایط خاص برای توسل به سلاح‌های هسته‌ای سوق داده است. این عادی سازی خطر هسته‌ای خود تحولی تهدیدآمیز در بستر حمایت از سوی یک رهبر مستبد است.
در رویکرد ایالات متحده در حالی که به تشدید مخاطرات توجه می‌شود و اقداماتی برای اجتناب از دخالت مستقیم نظامی در اوکراین صورت می‌گیرد هیچ عجله‌ای برای پایان دادن به جنگ به نظر نمی‌رسد و ظاهراً امریکا معتقد است که روسیه در حال حاضر از پیامد‌های دست کم گرفتن شدید اراده و توانایی اوکراین برای مقاومت رنج می‌برد و در صورت ادامه جنگ مجبور به اعتراف به شکست تحقیرآمیز خود می‌شود که علاوه بر انگیزه‌های دیگر مزایای استراتژیک را نیز برای امریکا به همراه خواهد داشت از جمله آن که می‌تواند چین را از همسویی با روسیه در آینده منصرف سازد.
به نظر می‌رسد معماران غربی این جنگ جئوپولیتیکی با روسیه سود و زیان را از طریق دیدگاه نظامی گرایانه خود ارزیابی می‌کنند و به شدت نسبت به سرریز پیامد‌های اقتصادی فاجعه بار به ویژه در رابطه با امنیت غذایی در شرایط بسیار ملتهب خاورمیانه و افریقا بی‌تفاوت هستند و به این موضوع توجهی ندارند.
همانطور که «فرد برگستون» استدلال می‌کند ثبات کلی اقتصاد جهانی نیز در معرض خطر بزرگی قرار دارد مگر اینکه ایالات متحده و چین متوجه شوند که همکاری آنان تنها راه برای جلوگیری از یک فروپاشی عمیق، پرهزینه و طولانی مدت اقتصاد جهانی است.
جنگ جئوپولیتیکی هم چنین توجه را از دستور کار فوری تغییرات آب و هوایی منحرف می‌کند که نشانگر هشداری جهانی است که کارشناسان آب و هوا را بیش‌تر نگران می‌سازد. سایر موضوعات نگران کننده جهانی از جمله مهاجرت، تنوع زیستی، فقر، آپارتاید دوباره به منبع نگرانی بشر تبدیل می‌شوند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا