منتظر صلح نباشید، جنگ افغانستان ادامه مییابد!
جنگ به مدت نامعلوم ادامه خواهد یافت؛ با تب و تاب جنگجویان بیرحمِ بنیادگرای طالبان که حتی به رغم از بین بردن هرنوع پیشرفتهای به دست آمده در زمینه تحصیل زنان و سکولاریزم، به شکنجه و کشتار پایان نخواهند داد
دولت بایدن از لحاظ جنبههای مهم سیاست خارجی و امنیت ملی واقعاً مانند دولت ترامپ است، اما با آداب متمدنانه. واقعیت این امر به هیچوجه بیشتر از این در اعلام رییس جمهور مبنی بر خروج کامل نظامیان از افغانستان تا ۱۱ سپتمبر سال جاری انعکاس نمییابد که مصادف است با بیستمین سالگرد حملات تروریستی که ایالات متحده را به کوههای برهوت، درههای پربار و شهرهای غبارآلود این کشور کشاند.
بحث در مورد صحت و سقم آن جایی را نمیگیرد. هیچ ایدهآل انتزاعی از سیاست وجود ندارد، تنها این که افراد مسئول باید کار خود را در زمان مشخص با موفقیت انجام دهند. جنگ افغانستان سالهاست که فاقد تعهد سطح بالای ایالات متحده است. اگر جای تعجب هم باشد، آن این است که در طول هشت سال دوره باراک اوباما و چهار سال دوره دونالد ترامپ، ایالات متحده در جنگی پافشاری کرده است که اکثر مقامات ارشد این دولتها با بدبینی و ناپسندی به آن مینگرند.
اکنون زمان قضاوت نهایی در مورد جنگ امریکا در افغانستان نیست – ما فقط به ارزیابیهای حسابشده بسیار نزدیک شدیم. اما اگر راحت نیستید، میتوانیم قضاوتهای مقدماتی انجام دهیم و سیاستهای محتاطانه اخلاقی و استراتژیک را آغاز کنیم.
این پایان جنگ نیست؛ فقط پایان مرحله مستقیم امریکاییاش است. این جنگ چهار دهه پیش با حمله شوروی به افغانستان و اولین مرحله امریکایی آن در دهه ۱۹۸۰ به نمایندگی از مجاهدین ضد شوروی آغاز شد که همانا مداخله غیر مستقیم ایالات متحده بود. جنگ به طور حتم پس از خروج امریکا نیز ادامه خواهد یافت. هیچ تقسیم قدرت، سازش و صلحی وجود نخواهد داشت.
جنگ به مدت نامعلوم ادامه خواهد یافت؛ با تب و تاب جنگجویان بیرحمِ بنیادگرای طالبان که حتی به رغم از بین بردن هرنوع پیشرفتهای به دست آمده در زمینه تحصیل زنان و سکولاریزم، به شکنجه و کشتار پایان نخواهند داد. اما آنها در این مسیر تنها نخواهند بود. روسیه، چین، ایران، پاکستان، هند و جمهوریهای آسیای میانه سهم خود را در این جنگ دارند و همه آنها پیروزی مطلق طالبان را نمیخواهند. بنابر این، آنها مأموران و نیابتیهای خود را تمویل میکنند و به احتمال زیاد ایالات متحده نیز همین کار را خواهد کرد. در نتیحه، رنج مردم افغانستان ادامه مییابد.
وسوسه امریكا برای اعلام پیروزی و خروج غیرمسئولانه باعث قدرتگیری طالبان پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان شد؛ وسوسه اعلام شکست و خروج غیرمسئولانه نیز ممکن است عواقب مشابهی داشته باشد. افغانستان همچنان نبردگاه رقابت قدرتهای بزرگ و خانه بنیادگرایی سمی و مزمن اسلامی باقی خواهد ماند که قبلاً به القاعده پناه داد؛ جنبشی که هنوز از بین نرفته و حتی ممکن است با این نتیجه دوباره انرژی بگیرد.
ایالات متحده قادر خواهد بود در این درگیری طرفی را بگیرد، اما دیگر از آن زیب و تجملات کنونی برخوردار نخواهد بود. واشنگتن دهههاست که با تهدید پیدا و ناپیدای پاکستان در مورد خطوط تأمین نیروهای امریکایی در افغانستان روبرو است. وقتی خروج، مانع پاکستان را نسبت به تدارکاتش از بین ببرد، ایالات متحده میتواند و باید آزادانه از تلاشهای هند برای محافظت از منافعش در افغانستان پشتیبانی کند. به همین ترتیب، ایالات متحده میتواند در برابر چینیها از روسها استفاده کند که لزوماً آنها نیز این را نمیخواهند.
اما آزادی استراتژیک به قیمت شهرت استراتژیک به دست میآید. امکان ندارد کسی غیرمسئولانه از جنگی که به آن متعهد بوده خارج شود و هیچ جریمهای نپردازد، حتی اگر این جریمه کمتر از بهای ادامه جنگ باشد. شاید این کاملاً تصادفی نباشد که قدرت بزرگی مانند روسیه که افغانستان را تجربه کرده و بهتر میشناسد، اکنون با بسیج نیرو در مرز اکراین عزم و اراده غرب را آزمایش کند. به عبارت دیگر، بهای خروج از افغانستان ممکن است نشان دادن عزم نظامی در سایر نقاط در شرق اروپا یا شرق دور باشد.
خروج از افغانستان به بهای اخلاقی نیز نیاز دارد که باید صادقانه، امریکاییها را به تأیید و عمل به آن مجبور کند. صدها هزار افغان، اگر از این بیشتر نباشد – از مترجم گرفته تا خلبان و معلم و دیوان سالار – با ما کار کردند. امریکاییها مدیون آنها هستند. عزم راسخ میانهرو برای خروج از افغانستان لازم است؛ استقبال از پناهندگان افغانستان بیشتر طول خواهد کشید، همانطور که با پناهندگان ویتنامی انجام دادیم. مثال ویتنام حاکی از آن است که افرادی که از افغانستان فرار میکنند به همان سختکوشی، وطن پرستی و سازندگیٍ سایر امریکاییها، گروهی از شهروندان خارجی یا بومی خواهند بود.
باز نمودن دروازههای امریکا مسئله مهم این لحظه است. قضاوت تاریخ در مورد معنی جنگ امریکا در افغانستان را بسپارید به یک دهه دیگر. وسوسه و تمایل این خواهد بود که همه آن تقصیر اشتباهات خودش است؛ چه رفتن به افغانستان برای شروع باشد (که تعداد کمی مخالف بود) یا نبود یک اراده راسخ (آیا در سالهای اخیرِ جبهههای جنگ چیزی جز قهقرا وجود داشته است؟).
به رغم همان گفته قدیمی، این پیروزی نه، بلکه شکستی است که بسیاری ادعای آن را دارند. حضور اندک اولیه که به اسامه بن لادن اجازه فرار داد، نظم قانون اساسی با تصویری ضعیف و تحمیلشده از خارج، شکست در سرمایهگذاری بالای منابع انسانی و مادی برای توسعه نیروی نظامی افغانستان، عدم تمایل به درک فرسایش امنیت، افزایش نیرو که فقط استقامت امریکا را در جنگ طولانی کاهش داد، اخطارهای مکرر به شرکای افغانستان مبنی بر تمایل به ترک آنها – همه فهرست طولانی و آموزنده اشتباهات است. ارزش مطالعه را دارد.
اما امریکاییها باید به یاد داشته باشند که آنها در اکثر موارد مهمترین بازیگران صحنه نبودند. پاکستان و سایر سرویسهای مخفی، اروپاییها، روسها و بلی! خود افغانها تصمیم میگرفتند و کارهای متعاقب را انجام میدادند. رهبران تواناتر و ضعیفتر، حوادث احتمالی، تصمیمهای خوبی که بد اجرا میشد و تصمیمهای بدی که قویاً اجرا میشد، وجود داشت. مرتبسازی اینها کار مناسب مورخان است، نه معاصرانی که به دلیل تصورات از پیش دیکته شده، تعصب حزبی یا تمایل به تصدیق پستهای قبلی که قبلاً انجام دادهاند که به طور حتم اشتباه خواهند کرد. مهمتر از همه، امریکاییها هرگز پیامد اقداماتی را که نکردند، نخواهند فهمید – اگرچه جنگ داخلی سوریه با همه موجهایش در خاورمیانه، ممکن است مثال قابل تأمل باشد.
بنابراین، این یک لحظه فروتنانه برای ایالات متحده است. این لحظه آسودگیخاطر برای والدین کارمندانی است که در غیر آن به جنگی اعزام خواهند شد که سیاستمداران به آن هیچ اعتقادی ندارند. این باید لحظه قابل تأمل برای رهبران نهادهایی باشد که عملکرد بهتر از آنچه باید میداشتند، نداشتند. لحظهای است که دیپلماتها میتوانند عناصر سیاست خارجی امریکا را دوباره توازن و تغییر دهند. و قطعاً لحظه مسئولیت اخلاقی است. اگر امریکاییها این مسئولیت را جدی بگیرند و از آزادی و شهروندی کسانی که به سخنان، تعهدات و آرمانهای امریکا ایمان داشتند، استقبال کنند، آن وقت گوشهای از مخروبه این هدف نجیب جبران خواهد شد.