آخرین اخباراجتماعافغانستانحقوق بشرزنان

«من» قربانی می‌شوم؛ دختران گم‌شده و فروخته‌شده افغانستان – بخش نخست

آخرین باری که عالم گل جمشیدی دخترش را دید، شبی بود که این دختر ۱۶ ساله با مردی دو برابر سنش ازدواج کرد

کودک همسری، نبود آموزش و پرورش، ناامیدی مالی – یک سال پسا-تسلط طا-لبان، آینده زنان و دختران چه خواهد شد؟
آخرین باری که عالم گل جمشیدی دخترش را دید، شبی بود که این دختر ۱۶ ساله با مردی دو برابر سنش ازدواج کرد.
عزیز گل با لباس عروس طرح پولک‌دار و سفید و روسری زرد روشن، درخشان به نظر می‌رسید، اما در حالات غیر از این عبارات موقرانه، ترس او را فرا گرفته بود. مادرش به یاد می‌آورد که دخترش در آن شب اکتوبر سال گذشته ملتمسانه می‌گفت: «اگر به آن‌جا بروم، قربانی می‌شوم».
عالم گل حس دلهره و دلشوره داشت، اما خودش را متقاعد کرده بود که این حس ناشی از اعصاب است. ازدواج عزیز گل چهار سال قبل ترتیب داده شده بود و حالا که زمان آن فرا رسیده بود، او می‌دانست که این وظیفه اوست تا دخترش را به پیوند با یک خانواده جدید تشویق کند.
در فرهنگ افغانستان، زن به محض ازدواج به خانه خسرانش می‌رود. عزیز گل خانه خانواده‌اش را در گازرگاه حومه هرات ترک کرد و به خانه همسر جدیدش موسی به روستایی در ولسوالی جوند در ۲۰۰ کیلومتری (۱۲۴ مایلی) نقل مکان کرد – آن قدر دور که خانواده‌اش به آسانی نمی‌توانند او را ببینند.
پنج ماه بعد تیلفون زنگ خورد. پدر موسی بود. زنگ زد و به عالم گل گفت که دخترش کشته شده است. جسد برهنه او در جنگلی خارج از روستایی که با همسرش زندگی می‌کرد، یافت شده بود. عزیز گل مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و از پشت چهار گلوله به وی اصابت کرده بود.
او ۱۷ سال داشت و چهار ماهه باردار بود.
خانواده عزیز گل – جمشیدی از قوم ایماق که خود را عرب‌-تاجیک می‌نامند – اصالتاً از ولایت بادغیس هستند. آن‌ها در اوج درگیری بین دولت قبلی و طا-لبان به هرات نقل مکان کردند. طا-لبان پس از خروج نیروهای ایالات متحده و ناتو در اگست ۲۰۲۱ کنترول کشور را دوباره به دست گرفتند.


قبل از رفتن، زمانی که عزیز گل فقط ۱۲ سال داشت، والدینش موافقت کردند که او را در ۱۶ سالگی به همسری موسی می‌دهند. ۱۶، پایین‌ترین سن قانونی برای ازدواج در دولت قبلی افغانستان بود. طا-لبان اشاره‌ای نکرده‌اند که آیا این سن تغییر کرده یا خیر. در عوض، امین‌الله ۲۶ ساله برادر بزرگ‌تر عزیز گل با شکر خواهر زاده ۱۸ ساله موسی ازدواج خواهد کرد.
در سراسر افغانستان، کودک همسری – به ویژه دختران – امر رایج است. خانواده‌ها برای پرداخت بدهی‌های شخصی، حل و فصل اختلافات، بهبود روابط با خانواده‌های رقیب یا صرفاً به امید این دلیل که آن‌ها را در برابر بدترین سختی‌های اقتصادی و تحولات اجتماعی و سیاسی محافظت کند، ازدواج را ترتیب و برنامه‌ریزی می‌کنند.
اگرچه ازدواج کودکان در افغانستان به طور کامل پیگیری و تعقیب قضایی نمی‌شود، با این حال، صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) به‌رغم‌ فاصله در اطلاعات و داده‌های دقیق و جامع در مورد تعداد کودکان آسیب دیده، گزارش داده است که کودکان ۲۰ روزه برای ازدواج در آینده فروخته می‌شوند و دختران به طور نامتناسب متأثر می‌شوند.
اکنون، در بحبوحه منجلاب فقر و دشواری یافتن مشاغل دایمی – فقط پنج درصد از خانواده‌های افغان روزانه به اندازه کافی غذا می‌خورند، و تورم کالاهای ضروری خانه به ۴۰ درصد رسیده است. حتی شمار زیاد خانواده‌ها با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنند.
بسیاری آن‌ها تصمیمات ناامیدانه‌ای برای زنده ماندن می‌گیرند، از جمله فروش فرزندان – به ویژه دختران خردسال – برای ازدواج یا ترتیب دادن ازدواج شان برای دریافت جهیزیه یا مهریه. جهیزیه که توسط داماد به خانواده عروس پرداخت می‌شود، روش سنتی در همه ازدواج‌های افغانستان است. اما اکنون خانواده‌ها بیشتر به این دلیل به دنبال آن هستند که در شرایط سخت مالی به آن‌ها کمک کند.
بروز خشم
عالم گل سه پسر و چهار دختر داشت. عزیز گل دومین دختر او بود. او همیشه به مادرش نزدیک بود و به طور معمول هر روز با یکی از اعضای خانواده‌اش صحبت می‌کرد، یا دست‌کم پیام می‌داد.
روز بعد از کشته شدنش در ماه مارچ، خانواده شوهرش به والدین عزیر گل گفتند که او فرار کرده است. وقتی او به تماس‌های آن‌ها پاسخ نداد، نگران شدند. دو روز بعد ، یک کشاوز محل جسد او را در جنگل پیدا کرد و به مقامات محلی در جوند خبر داد. آن‌ها تحقیقات را آغاز کردند. در همان روز پس از آن‌که روستاییان شروع به صحبت در مورد این رویداد کردند، پدر موسی در بین خانواده‌اش اعتراف کرده که وی کشته شده است.

والدین عزادار عزیز گل سفر چند روزه به جوند را آغاز کردند تا جسد او را به هرات برگردانند. عالم گل با ریختن اشک گفت: «ما جسد او را حدود سه روز قبل از ماه رمضان [از مقامات محلی] گرفتیم. [قاتل] بدن او را در یک جنگل انداخته، انگار که او [عزیز گل] انسان نبود. خدا می‌داند که چقدر ترسیده بوده است».
موسی و برخی از اقوام وی به سرعت قتل او را بر گردن مادرش، خشوی عزیز گل انداختند. آن‌ها ادعا كردند كه وی از عروسش ناامید شده بود، چون کارهای خانه را یاد نداشت. او را لت و کوب و با خشم بر وی شلیک کرده است. اما والدین عزیز گل گمان می‌کنند که موسی قاتل است. ماه‌ها از ازدواج آن‌ها می‌گذشت. عزیز گل و سایر اقوام فهمیده بودند که وی معتاد است و خیلی زود خشمگین و غضب‌آلود می‌شود.
پدر عزیز گل، خواجه عبدالغور جمشیدی می‌گوید که آن‌ها گزارش‌های تحقیقاتی پولیس محلی طا-لبان در جوند را دریافت کردند. چند روز پس از پیدا شدن جسدش، موسی و شش جنایتکار شناخته شده دیگر مورد تحقیق قرار گرفتند، اما مقامات به خواجه عبدل گفتند که مدارک کافی برای بازداشت وجود ندارد و هویت قاتل ناشناخته است.
سرانجام ، رییس محلی طا-لبان در جوند تصمیم گرفت که این موضوع بین این دو خانواده حل شود و به خواجه عبدل گفت که پرونده بسته شده است. اما این حرف‌های خانواده علیه خانواده موسی بود.
وقتی خانواده عزیز گل تلاش کردند به مقامات دیگر و معتبرتر پولیس طا-لبان در هرات به تماس شوند، پرونده باز هم به مقامات محلی در جوند ارسال شد.
به گفته خواجه عبدل، موسی در ولسوالی جوند نفوذ دارد. قانون در این منطقه اعمال نمی‌شود و به طور کامل تحت کنترول فرماندهان طا-لبان کابل نیست. جناح‌های مختلف در مناطق غیرمتمرکز صاحب نظر هستند و لزوماً با یکدیگر ارتباط برقرار نمی‌کنند، از قوانین یکسان پیروی نمی‌کنند، یا نمی‌خواهند در سایر حوزه‌های قضایی مداخله کنند.
در افغانستان ، پرونده‌های خشونت خانوادگی به ندرت به دادگاه‌ها راه می‌یابد، از جمله در حکومت گذشته و غالباً حل ناشده باقی می‌ماند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا