نامه رحمتالله نبیل به امرالله صالح
نگرانیها و مصیبتهایی که در چند سال پسین تحت زعامت آقای غنی، بر سر اخلاق عمومی آمده است، در طی نیم قرن اخیر ما شاهد نبودهایم. شکاف اجتماعی که بین اقوام شریف و با هم برادر افغانستان پیدا شده، وضعیت را از حد معمول به فاجعهای در حال گذار رسانده است. بیاعتمادی میان دولت و ملت از سطح حباب روی آب به سطح دیوار آهنین در حال تغییر است.
اینها که برای غارت این وطن، دست و آستین بر زدهاند، چند روزه مسافرند، اما من و شما و میلیونها هموطن ما، در این کشور بودهایم، هستیم و خواهیم بود
مبارک است بهنام تو ابتدای کلام
تبارک اسمک یا ذوالجلال و الاکرام
دوست و برادر گرامیام، امراللهخان صالح عزیز، سلام!
با آنکه من و شما مدتهاست همدیگر را میشناسیم و هر دو سرباز سر به کف سرزمین عزیزمان بودهایم. هر دو همیشه حاضر بودهایم تا در ازای وطن، عزت و شرف آن جان خود را قربانی کنیم. دوستی و رفاقت ما در طی سالها به برادری زبانزد بوده؛ اما حالا بهجای دیدوادید از نزدیک، از طریق نامه تنها میتوانیم با هم حرف بزنیم و پیغام برسانیم. این نامه سرگشاده، اتمام حجتی نیز از این جانب به شما و مشاورانیست که سخنشان، همواره قبول خاطر خردمند شماست.
آقای صالح عزیز!
هیچکس نمیتواند در وطنپرستی و نیت نیک شما برای وطن شک کند؛ گواه روشن این مدعا سالها خدمت صادقانه و مبارزات قدمی و قلمی شما برای بهبود امنیت و آسایش هموطنان در دوران وظایف رسمی و پس از آن برای همه هویداست. اما نصیحت معلم اخلاق تاریخ فرهنگی ما، سعدی است که:
با بدان کم نشین که صحبت بد
گرچه پاکی تو را پلید کند
آفتابی بدین بزرگی را
لکهای ابر ناپدید کند!
شما بهتر از من آگاهید و بارها و بارها نیز در گفتههایتان اشاره کردهاید که رسوایی و زشتی این حکومت و تیم دکتر غنی، خیلی بیشتر از لکههای ابر در شعر سعدی است. شما خود بارها به تنگنظری، یکجانبهنگری، فساد سیستماتیک، دیکتاتوری، بیبرنامگی و عصبیت تیم دکتر غنی اشاراتی کردهاید. حتا آنها را با ادبیات منحصر بهفرد خویش «بیریشه و بیعقبه خواندهاید» که اسناد تصویری و صوتی هر کدام از ادعاها و اتهامهای شما نسبت به نشانی آقای غنی در فضای مجازی به وفور قابل دسترس است.
نگرانیها و مصیبتهایی که در چند سال پسین تحت زعامت آقای غنی، بر سر اخلاق عمومی آمده است، در طی نیم قرن اخیر ما شاهد نبودهایم. شکاف اجتماعی که بین اقوام شریف و با هم برادر افغانستان پیدا شده، وضعیت را از حد معمول به فاجعهای در حال گذار رسانده است. بیاعتمادی میان دولت و ملت از سطح حباب روی آب به سطح دیوار آهنین در حال تغییر است. زبان شیرین پشتو تبدیل به زبان دشنام شده و بهترین جوانان مستعد را برای ترویج دشنام و هیجان قومی، با سوءاستفاده از مجبوریتهای اقتصادی و تنگدستی آنها در صدها دفتر استخدام کردهاند و از پس این ماجرا میخواهند فردا حکومت بسازند و خدمت به مردم بکنند.
شما بهعنوان یکی از متخصصترین شخصیتهای امنیتی نگویید که اینها را نمیدانید. خوب میدانید. میدانید که ما جنگ روانی را به دشمن رسمیمان باختهایم و بهجای آن، جوانان و فرهنگیان ما، بهجان همدیگر به دشمن بالفعل تبدیل شدهاند. فرهنگ چاپلوسی، ترس، اضطراب، بهتان، ریا، ارتشا و فساد و انواع رذایل اخلاقی تبدیل به فضایل اخلاقی نزد برخیها شده است؛ اینها را هم شما میدانید. در کنار آنچه تذکر دادم، متخصصان داخلی و توانا از کار برکنار شدهاند، تعدادی نیز فراری شدهاند و در عوض، گروه کوچک و بهقول شما «بیریشه» که نه عنعنات مردم را میدانند، نه فرهنگ افغانستان مطالعه دارند و بدتر از همه که حتا زبانهای رسمی این مملکت را نمیدانند و از کشورهای مختلف به کار گماشته شدهاند، فضا را در دست خود گرفتهاند و ماهی مرادشان را میگیرند. بعضی از اینهایی که گفتم، یا وزیر یا زورآورتر از وزیر شدهاند، ولی یک جمله به پشتو و یا هم فارسیدری و یا زبانهای دیگر این مملکت را نمیتوانند بیتکلف بنویسند. متخصصان و ادارههای تخصصی از دست همینها تعطیل شده است و در عوض ادارههای جعلی در داخل ارگ، صاحب صلاحیت و همهکاره مملکت شده است. وزارت تجارت دارالترجمه و وزارت مالیه کمیشنخانه همه پُستها بهشمول پستهای دیپلماتیک شناخته میشوند. دفتر معاونت اول رییس جمهوری بهجای معاونت و کمککننده امور مملکت، بهنام اداره دشمنِ ارگ معرفی شد. معاون رییس جمهوری با همه پشتیبانه مردمی و سیاسیاش پس از یک ماجرای خودساخته از شرکت در جلسات کابینه و شورای امنیت ممنوع و به تبعیدگاه فرستاده شد. فراتر از این، در داخل اقوام شریف افغانستان هم، جنوبی را به جان مشرقی و خوستی را به جان فراهی انداختند؛ تا جایی که قندهاریبودن جرم بهحساب آمد. فاریابیها را به جان جوزجانیها و بامیانیها را به جان دایکندیها و بدخشانیها را بهجان پنجشیریها انداختند. مانفیست معروف سیاستگران قدیم که گفته بودند؛ «تفرقه بینداز و حکومت کن» مانفیست خود ساختند، درحالیکه جاسوسهای کشورهای همسایه آزادانه در ادارات دولتی ما، در سیستم امنیتی ما، در سیستم مالیاتی و اقتصادی ما و حتا در درون فرهنگ ملی ما فعالیت میکنند. اینها را هم شما بهدرستی میدانید.
سرمایههای ملی و شرکتهای تجارتی خصوصی ما یا سقوط کردهاند و یا در حال سقوط به سر میبرند. همین ماه گذشته، هفتهزار شرکت خصوصی، درخواست به ورشکستی دادهاند. چیزی بهنام دهلیز هوایی ساخته شده، اما چهار شرکت هوایی ما از فعالیت بازماندهاند. مغزهای اقتصادی ما بهجای خلق کار و سرمایه در زندانها خفتهاند و یا خفه شدهاند. دزدهای میلیونی بیتالمال، مدال افتخار میگیرند و کسانی هم با دوسیههای ساختگی در نهادهای عدلی سرگردان میگردند. ده درصد مالیه مخابراتی مردم بهگونه غیرشفاف دزدیده میشود و هیچ سیستمی برای پاسخگویی آن وجود ندارد. عواید گمرکات و مالیهدهندگان بزرگ و ترازوها گماند و دارایی مردم در جیب افراد و اشخاص واریز میشود. چرا که همه اینها به اضافه تمام ثروت ملی در اختیار چند خانواده و شخص خاص است. حتما میدانید و باید بدانید که چور و چپاول از حد گذشته است و به اندازه که رییس بانک مرکزی افغانستان بهخاطر غارتشدن خزانه ملی مجبور به استعفا میشود. هیچیک از معادن بزرگ آهن، مس، گاز وغیره، بهرغم قرارداد، نتوانستهاند در چهار سال گذشته کاری به پیش ببرند و باقی معادن هم در قراردادهای مافیایی به شبکهها و گروههای خاص مربوط به دولت داده شده که ما آنرا میدانیم.
در بخش امنیتی شما بهتر از هر کس دیگر میدانید که چه فاجعههایی نیست که رخ نمیدهد. تعداد شهدای ما بهخاطر بیکفایتی مسئولان از شمار گذشتهاند، دزدی و جنایت داخل شهرها بیداد میکند، تعداد کشتههای مرموز و جانباختن مردم در حملات تروریستی بیشتر از هر زمان دیگر صعود کرده است. صدای اعتراضات مدنی در گلو خفه شدند؛ چرا که اغلب اعتراضهای مدنی با مرمی و انتحار پاسخ داده شد.
دولت و دستگاهی که باید ضامن مال و جان و ناموس مردم باشد، به روی مردم خودش شلیک میکند و از تجاوز ناموسی و دزدیهای بیشمار چشمپوشی میکند. نتیجه هیچ یک از بررسیهای حکومتی هیچ وقت معلوم نمیشود. به رسانهها باج داده میشود تا بر سر اخبار فاجعهبار این دم و دستگاه خاک بیندازند. رابطه ارگ با تمام سیاستمداران و جریانهای مدنی و سیاسی در داخل، گسست پیدا کرده است و با کشورهای دوست و استراتژیک رابطه در حد وخامت گراییده است. کافیست فقط فهرست سفیران و دیپلماتها را مرور کنید، میبینید که بیشتر پستها بهگونه باجدهی، معامله و امتیاز داده شدهاند. همانطور که صدها صاحب منصب مسلکی و مدیر مسلکی سبکدوش شدهاند؛ جنرال ظاهر ظاهر بهخاطر دستگیری تقلب و صداقت کاریاش، خانهنشین است و متقلب مشاور ارشد. مثل او هزاران نفر دیگر که سخنی متفاوت با نظر «پادشاه صاحب» ابراز کردهاند و در عوض سردستههای مشهور تقلب، صاحب جاه و جلال شدهاند. در فرجام میتوان گفت، اینها صرف در کشوری بهنام افغانستان و توسط کسی بهنام اشرفغنی و شیوه حکومتداری او میتواند ممکن باشد.
از لحاظ اجتماعی، فقر به منتهایش رسیده، سفرههای مردم خالی گشته، بیش از سه میلیون انسان معتاد شده و سن فحشا به ده سالگی تنزل کرده است. رشد فرار مغزها و نخبگان ما به بالاترین حد در بیست سال گذشته رسیده، اما ارگ هنوز مردم را به جشنگرفتن مجبور میسازد و توقع دارد مردم نقش چشمگیر در تجلیل از آن داشته باشند. جشن برای خوشبختی اینها که پادشاهی میکنند، بر گرده مردم ناتوان و بدبختی روزافزون ملت کجایش لذتبخش است؟
آقای صالح عزیز!
این رویایی نبود که ما و شما برایش مبارزه میکردیم و صدها هزار نفر از مردم ما برایش جان دادند. شما بهتر از من میدانید که عامل این همه سیهروزیها و فلاکتها، همین دارودسته ظالم و چشم پارهای است که شما میخواهید در کنارشان باشید. اینها که برای غارت این وطن، دست و آستین بر زدهاند، چند روزه مسافرند، اما من و شما و میلیونها هموطن ما، در این کشور بودهایم، هستیم و خواهیم بود. یکبار صفحات اجتماعی ارگ و عواملش را بهعنوان یک شهروند آگاه ببینید. ببینید که مردم با چه دشنامهای نارضایتی خود را اعلام میدارند و حتی ده ها هزار فیسبوکچلونکی حکومت هم نمیتوانند وضعیت را مهار یا به عبارتی ضدتبلیغ راه بیندازند. چون آنها در ته دل با معترضان همنوا هستند، خانوادههای آنان هم، هر روز داغ و بدبختی را از پس فجایع که اتفاق میافتد، با جان و دل حس میکنند. تنها با این ایده «غنی بابا دویم نریواله متفکر!» نمیتوانند خود و مردم را فریب بدهند.
راستش با آنچه گفته آمدم، من تعجب میکنم که شما با فهم و درک این همه واقعیتهای آفتابی، باز هم در دام فریبهای اینها افتادهاید، حتا سخنانی که از آنها نمیبرآید، شما بهجای آنها رقیبان سیاسیتان را به «رینگ بوکس» فرامیخوانید، چلنج بایسکلسواری را به مردم میدهید؛ درحالیکه میدانم وجدانتان عمیقاً از آنچه میگویید آزرده است. وجدانتان باید از سربازانی که روزگاری همکار شما بودهاند و تعدادشان جانهای شیرینشان را از دست داده و از دست میدهند و همچنین ناموس و فامیل سربازان دست به گدایی و مفاسد اخلاقی میزنند، شرمنده باشد. این را به کسی میگویم که خود عمری را سرباز وطنپرست و صادق بوده است. اگر به شما دروغ گفتهاند بگذارید من بگویم: تمام ولسوالیهای جوزجان از آقچه که روزگاری پایتخت صنعت افغانستان بود تا درزاب، تمام ولسوالیهای بلخ، تمام ولسوالیهای فاریاب و بادغیس، فراه، نیمروز، هلمند، تخار، بغلان و بخشهای زیادی از بدخشان، کنر، نورستان، غزنی، زابل، لوگر در اختیار دشمن است. داعش ریشسفیدهای وطن ما را زنده در ننگرهار میسوزانند و اداره امنیت ملی که شما و ما بهعنوان تکیهگاه صادق و مستحکم مردم ساخته بودیم، بهجای کشف دشمن، به شنود و توطیه علیه مردم مشغولاند. این است کشور رویایی که ما تصورش را می کردیم؟!
به فرض که شما در بین اینها، مثل معاون اول دور قبل، به توطیه و تبعید و ترور گرفتار نشوید و بتوانید بعد از انتخابات تقلبی بخشی از قدرت را که اینها گرفتند، شما هم سهم داشته باشید، آیا میتوانید با وجدان خودتان کنار بیایید؟ میتوانید هر روز، شاهد تکهتکهشدن مردم در سنگرهای داغ باشید و خیابانها و پارچهپارچهشدن مردم را در صفوف فرضی قومی، سمتی و منطقهای باشید؟!
شاید به تطمیع و تهدید و بذل مال بیتالمال، مردم را سر سفره رنگین تیم دولتساز جمع کنید، با دل آزرده و زخمی مردم چه خواهید کرد؟ با فرهنگ چاپلوسی، تقلب و فساد و دغلی چگونه خود را آرام خواهید نمود؟ زور شما هر قدر هم زیاد به این باندهای عجیب میرسد؟
برادر عزیزم امرالله خان!
ما در برهه خطیر از تاریخ افغانستان قرار داریم. شما هم مثل هر کارشناس دانا میدانید که این معضل، جنگ استخبارات جهانی است. شاید مردم را شود فریب داد، اما جنگ واقعی را نمیشود با فریب به پایان رسانید. من از شما برادرانه خواهش میکنم تا دیر نشده است به صف واقعی مردم بپیوندید؛ اعتبار، شرف و عزتتان را برای یک گروه چشمپاره و یک اقلیت خائن، از بین نبرید و به صف «اکثریت وطندوست» یکجا شوید.
این کشور به شما و تجربه شما نیاز دارد؛ تیمی که ما ساختهایم، متشکل از اهل فرهنگ و فضیلت، از وطنپرستان واقعی این کشورند؛ در این میان جای شما خالیست. ما پادشاه و نوکر نداریم، شما در تیم ما، صاحب فکر و تصمیم خواهید بود. شما در میان ما عزت خواهید داشت، کسی به قصد جان شما و آبروی شما توطیهای نخواهند چید. ما روایت جدیدی ساختهایم که مبتنی بر قوم و نژادپرستی نیست. در روایت ما تبعیض جنایت است. روایت ما از گفتمان صداقت و عشق به وطن سرچشمه میگیرد، تخصص امنیتی و دانش فرهنگی در روایت ما مسیر روشناش را دارد و شما که از صادقترین و تواناترین فرزندان این میهن هستید، تنها جایی که جای واقعی شماست همینجاست. من و همه اعضای تیم، با صداقت از شما دعوت میکنیم که توجیهکننده جنایات یک عده خائن نشوید، شما به چوکی احتیاج ندارید، چوکی به شما محتاج است.
پایان سخنم اینکه؛
برادرم، قبل از اينكه در لجنزار مجازی تيم حاكم صداى وطندوستىات برای همیش خفه شود، تعدادى از جوانانى كه از كوههاى سر بهفلک پامير تا دشتهاى سوزان نيمروز، تو را الگوي خود میدانند، سرافکنده و پشیمان شوند. بيا و با «اكثريت وطندوست» بپيوند تا مشتركاً شعار «امنيت و عدالت» را عملی كنيم. با عملیشدن این شعار «دولت» بهراحتی ساخته خواهد شد و هم «صف خائن از وطنپرستان واقعی» را ما جدا خواهيم ساخت.
بیا ميهن عزيز خويش را از ورطه هلاكت كه هم در تداوم غنى و هم در صورت سلطه طالبان و پاكستان، سوق داده خواهد شد، با هم نجات بدهيم. مطمئن هستم كه تمام مردم افغانستان، از علما تا روشنفکران، از جوانان تا زنان، از معلولان تا بازماندگان شهدای راه عدالت و آزادی صف بزرگ وطندوست از ما حمايت بیدریغ خواهند كرد و ما همه اين ترانه را زمزمه خواهيم كرد:
«دا زما زیبا وطن، دا زما لیلا وطن…» و یا
«وطن عشق تو افتخارم، وطن در رهات جان نثارم…»
اين وطن را قلب گرم و وطندوست، مغز سرد و خلاق، دست پاک و عملگرا نجات خواهد داد، نه معامله سياسى!
چه کسی میخواهد
من و تو ما نشویم
خانهاش ویران باد
و ما علينا الالبلاغ!
برادرت
نبيل