نور و حکمتیار؛ همزمانی دو سفر، ناهمزبانی دو مسافر
راحل موسوی- خبرگزاری دید
همزمان با سفر استاد عطامحمد نور به هند، گلبدین حکمتیار نیز راه پاکستان را در پیش گرفت، اما آنچه این دو سفر را متفاوت میکند، نه مقصد دوگانه سفر، بلکه موضعگیریهای متضاد دو مسافر است.
حکمتیار با ورد به پاکستان، آن کشور را خانه دوم خود نامید و با استفاده از ادبیات و موضع طالبان، دولت جمهوری اسلامی افغانستان را «اداره کابل» خواند و حتی فراتر از این تأکید کرد که: «حکومت افغانستان دستنشانده خارجیها است و نیاز است تا در مذاکرات بینالافغانی، موضوع تشکیل حکومت جدید و «مستقل» بحث اصلی باشد!»
او در بازگشت از پاکستان نیز با قرار گرفتن در موقعیت سخنگوی طالبان، بر طبل حکومت موقت کوبید و گفت: «طالبان حکومت کنونی را نمیخواهند و برای رسیدن به صلح تنها راه حل، تشکیل حکومت موقت است.» او همچنین نقش سخنگویی خود را توسعه داد و در قامت سخنگوی اسلامآباد افزود: «اسلامآباد به وی اطمینان داده که در روند صلح افغانستان «صادقانه» کار خواهد کرد!».
در مقابل اما استاد عطامحمد نور، در دیدار با مقامات هندی از دولت و مردم افغانستان نمایندگی کرد و با دفاع از جمهوریت و دستاوردهای نوزدهساله پسین، خواستار نقشآفرینی سازنده هند در شکلگیری اجماع منطقهای و حمایت از روند صلح در چارچوب منافع ملی و منطقهای شد.
اگرچه نمیتوان میان سفرهای آقایان نور و حکمتیار، ارتباط مستقیم برقرار کرد، اما پیامها و پیامدهای آشکاری که مواضع این دو سیاستمرد برای صلح و جنگ افغانستان در سفرهای شان دارد، عمیقا قابل تأمل است.
حکمتیار فاقد جایگاه دولتی و وزنه تأثیرگذار ملی است و حوزه اظهار وجود و ابراز نظر سیاسیاش به محدوده اندک یک حزب سیاسی دارای کارنامه و شناسنامه شناختهشده و مشخص مربوط میشود، اما همدلی و همسویی او با پاکستان از آغاز تا امروز، او را در موقعیتی قرار داده که منافع «خانه دوم»اش را بر منافع «خانه اول»اش ترجیح دهد.
آقای حکمتیار هرگز به چیزی به نام منافع ملی، نه باورمند بوده و نه پایبند، او از ابتدا تا امروز بر خلاف منافع ملی عمل کرده و سهم عظیمی در ویرانی و پسمانی این آب و خاک داشته است؛ از جنگهای بر سر قدرت او در دهه هفتاد خورشیدی گرفته تا تلاشش برای براندازی ساختار سیاسی در روزگار پساطالبان و تا پارازیتپراکنیهای امروزینش علیه نظام مستقر کشور. بنابراین، موضعگیریهای براندازانه اخیر او علیه نظام سیاسی کشور در کابل و اسلامآباد، نه تازه است و نه عجیب، اما آنچه اندکی مایه شگفتی میشود ناپایبندی او به اصول اولیه اخلاقی است. نمیتوان تصور کرد که آقای حکمتیار از یاد برده باشد که ۱۵ سال در کوهها و بیابانهای دوردست کشور سرگردان بود تا با فعالیتهای تروریستی و انفجارهای هدفمند، نظام سیاسی محصول خون و رنج مردم افغانستان را به زانو درآورد، اما سرانجام با ارفاقی که در حق او صورت گرفت، از کوه و کمر به کابل نقل مکان کرد و مورد تفقد دولت قرار گرفت و به رغم ویژهخواری از دسترخوان حکومت و برخورداری خاص و استثنایی از بیتالمال، از هر فرصتی برای تخریب و تضعیف نظام و اهانت به مبانی و مبادی اعتقادی و معرفتی مذاهب اسلامیِ دارای رسمیت در قانون اساسی بهره میبرد و شتابزدهتر از هر بدخواه معاندی، برای ائتلاف با گروه تروریستی طالبان اعلام آمادگی میکند. بر این اساس، افغانستان و نظام سیاسی کنونیاش اگر هیچ حقی بر گردن حکمتیار نداشته باشند، حق نمکپروردگی دارند. ممکن است آقای حکمتیار ـ آنگونه که در عمل نشان داده است ـ هیچ تعلق خاطری نسبت به این آب و خاک نداشته باشد، اما به لحاظ اخلاقی نباید از یاد ببرد که نمکپرورده افغانستان و دولت مستقر آن است و این به تنهایی کافی است که او از آنچه علیه مردم و نظام سیاسی کشور بر زبان میراند، اندکی بشرمد!
ولی او مصداق همان مار درون آستین است که مذبوحانه میکوشد راه را برای امارت طالبانی در کشور هموار سازد و افغانستان را به قرون وسطای تحجر و انجماد و انزوا و انفعال سیاسی در نظام بینالملل برگرداند. بنابراین، آنچه در چندساله پسین از کنشگریهای سیاسی او دیدهایم که همگی آشکارا در تعارض و تقابل با منافع ملی و معطوف به رویکرد براندازانه و مبتنی بر اراده حذف جریانهای سیاسی و اعتقادی مختلف و استوار بر اندیشه انحصار و انعطافناپذیری و تصلب بوده است، نماد و نشانگان نمایندگی وی از منافع و مطامع سازمانهای استخباراتی بیرونی و از جمله پاکستان است. آنچه او بر ز بان میراند حرف دل دشمنان مردم افغانستان است؛ در حالی که عطامحمد نور در دیدار از دهلی جدید حرف دل مردم افغانستان را بیان و بازگویی کرد. مردم افغانستان از نظام سیاسی و منظومه فکری طالبانی برائت و بیزاری میجویند و خواستار حفاظت و حراست از دستاوردهای مادی و معنوی کشور در دو دهه اخیر هستند، اما حکمتیار و طالبان و داعش و القاعده و اسلامآباد که همگی سروته یک کرباساند، خواستار فروپاشی نظام سیاسی افغانستان برای استیلای استبدادی خودشان بر این جغرافیای تصرفناپذیر هستند.
اینکه حکمتیار به عنوان رییس یک حزب سیاسی، میتواند صرفاً به کشوری مانند پاکستان، سفر رسمی و با مقامات بلندپایه سیاسی، نظامی و استخباراتی آن دیدار و گفتوگو داشته باشد، دال بر وابستگی فکری و مالی و سیاسی وی به اسلامآباد است و دقیقاً همین مورد است که دورنمای صلح و ثبات در افغانستان را دشوار و آلوده با غم و غبار میکند.
با توجه به این وضعیت، وظیفه دولت است که برای پاسبانی از ارزشها و دستاوردهای افغانستان و مهار دشمنان قسمخورده کشور، راه مدارا و مماشات با این عناصر موذی و مخرب را ببندد و با آنان بر مبنای منافع ملی برخورد کند.