فرافکنیهای اسلامآباد علیه دهلی نو به ویژه پس از امضای توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان که با تمهیدات گسترده و مستقیم پاکستان انجام شد، نمایانگر آمادگی این کشور برای یک رویارویی شدید با هند به کمک نیروی نیابتی خود، طالبان است.
از سال ۲۰۰۱ که ورق در افغانستان برگشت و کشور ما صحنه تحولات سریع و امیدبخش در عرصه سیاسی شد، تا امروز که بازهم به نظر میرسد ورق درحال برگشتن است، هند همواره نقش مثبت و سازنده زیربنایی برای افغانستان داشته است. در این مدت، دهلی نو از حامیان بزرگ منطقهای افغانستان بوده و سرمایهگذاریهای زیربنایی آن هم در حوزه تأسیساتی و هم در حوزه انسانی، بسیار بیشتر و پررنگتر از سایر کشورهای منطقه بوده است. سه میلیارد دالر سرمایهگذاری هند در بخشهای زیربنایی افغانستان در کنار آموزش ۳۵۰۰ نیروی دیپلمات و نظامی افغانستان و اختصاص سالانه ۱۰۰۰ بورسیه تحصیلی برای دانشجویان کشور، چیزی نیست که بتوان آن را در کارنامه دیگر کشورهای منطقه سراغ گرفت.
با این حال، دهلی نو از نظر اسلامآباد همواره مخالف و مخرب روند صلح و بازسازی افغانستان شمرده میشود؛ به گونهای که اخیراً شاهمحمود قریشی وزیر امور خارجه پاکستان، دولت هند را متهم به «خرابکاری» و ایفای نقش «غیرمسئولانه» کرده است. شبکه «نیوز» پاکستان از قول آقای قریشی گزارش کرده که هند مشغول خرابکاری در افغانستان است.
فرافکنیهای اسلامآباد علیه دهلی نو به ویژه پس از امضای توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان که با تمهیدات گسترده و مستقیم پاکستان انجام شد، نمایانگر آمادگی این کشور برای یک رویارویی شدید با هند به کمک نیروی نیابتی خود، طالبان است. این، برای آن است که پاکستان برای مواجهه با هند در افغانستان، مهمترین هدف خود را به قدرت رساندن این گروه در کابل میداند تا به این ترتیب، آخرین میخ را بر تابوت منافع راهبردی هند در افغانستان فرو کند.
آقای قریشی به خوبی دریافته است که سرمایهگذاریهای هنگفت هند در بخشهای انسانی و زیربنایی افغانستان، به همان اندازه که برای کابل یک فرصت تاریخی و طلایی است، برای اسلامآباد اما یک تهدید براندازنده و نابودکننده است؛ به همین دلیل، اسلامآباد در پی آن است که نقش هند را در سازوکار صلح و سازندگی افغانستان به صفر تقلیل دهد و عرصه را برای نفوذ و نقشآفرینی دهلی نو در آینده افغانستان، تنگتر از هر زمان دیگر سازد.
آنچه در این میان، بیش از هر عنصر و عاملی دیگر مایه تشجیع و تجری اسلامآباد در رجزخوانی علیه دهلی نو شده است، چشمپوشی امریکا بر روابط راهبردی کابل ـ دهلی نو و نادیدهانگاری کمکهای انساندوستانه هند در ۱۹ سال گذشته به افغانستان و اعتماد یکجانبه و معنادار به اسلامآباد در روند صلح با طالبان است.
اگرچه به دنبال امضای توافقنامه صلح قطر، زلمی خلیلزاد راه دهلی نو را در پیش گرفت تا به مقامات هندی بگوید که نگرانیهای خود در مورد صلح افغانستان را مستقیماً با طالبان در میان بگذارند، اما این، چیزی فراتر از یک تعارف شیطنتآمیز دیپلماتیک نبود؛ زیرا هم ماهیت پاکستانی طالبان غیر قابل کتمان است و هم هند همانند بسیاری از قدرتهای منطقهای دیگر، شاهد و شریک مذاکرات نفسگیر صلح قطر نبود تا اگر بنا بر رفع نگرانی این قدرت مهم منطقهای نسبت به چشمانداز صلح با طالبان میبود، در بستر مذاکرات صلح انجام میشد.
افزون بر این، به رغم آن که امریکا به خاطر منافعش، خود را به اندازهای کوچک کرد که حاضر شد با یک گروه شورشی بیابانگرد مذاکره و مصالحه کند، اما هند میداند که طالبان به عنوان نیروی نیابتی پاکستان علیه هند و افغانستان، نه ظرفیت و صلاحیت مذاکره با دهلی نو را دارد و نه گفتوگوی مستقیم یا غیرمستقیم با این گروه، به رفع نگرانیهای هند منتهی میشود، بلکه ورود در این عرصه، نوعی خودفریبی آگاهانه و بدون بازدهی عقلانی است؛ مخصوصا از این جهت که مستلزم اعتباربخشی سیاسی به یک جریان شورشی وابسته به پاکستان است و هند هرگز حاضر نیست چنین مشروعیتی را سخاوتمندانه به طالبان اعطا کند.
رویهم رفته به نظر میرسد دهلی نو به رغم سرمایهگذاریهای هنگفت برای صلح و سازندگی افغانستان، همانند متحد استراتژیک خود، کابل، در حال تجربه روزهای ناخوشایند است. این را زمانی بهتر میتوان درک کرد که در کنار تبانی امریکا و پاکستان برای استیلای طالبان بر افغانستان، به رویارویی اخیر هند و چین به خاطر اختلافات ریشهدار ارضی و مرزی دو کشور توجه کنیم و همپیمانی استراتژیک پکن ـ اسلامآباد را نیز به عنوان دو قدرت هستهای در نظر آوریم و آثار و عوارض آن را در معادلات پیچیده جاری پروژه صلح افغانستان مورد تأمل قرار دهیم. قرارگیری قطعات متعدد این پازل در کنار یکدیگر، خبرهای ناخوشایندی را برای هند و افغانستان مخابره میکند، مگر آنکه کابل ـ دهلی نو از چنان مهارتی در مدیریت اوضاع برخوردار باشند که بتوانند آن را به نفع خود سمت و سو دهند.