هیاهوی بسیار برای هیچ
در تمام این سند، هیچ بندی مبتنی بر خواست مردم، مشکلات مردم و دغدغههای مردم ذکر نشده، یک لقب خیالی دیگر، صدر اعظم اجرایی در امور صلح با تشریفات و آداب، در هربند آمده که چه گونه باید خطاب شود، چه داشته باشد چگونه احترام شود و چگونه بیهیچ مسئولیتی، نقشی برابر با سران حکومت داشته باشد
متن پیشنهادی داکتر عبدالله به حکومت، بیش از آن که یک توافقنامه اصولی باشد یک درخواست طمعکارانه و منفعتمحور و از طرفی، شرمآور است.
اینها(رهبران)، در شرایطی که مردم از گرسنگی در حال هلاک شدن هستند و بودجه مملکت برای امور عادی مردم نمیرسد، مهمترین تقاضاهای شان، اخذ امتیازهای شخصیست، یعنی گرفتن دوصد و یازده موتر زرهی، دو صد و یازده معاش امتیازی و دو هزار معاش فوقالعاده که جمعاً چیزی در حدود یک و نیم میلیون دالر میشود. این جدا از در خواست بادیگارد و نیروی امنیتی اضافه و خانه و مهمانخانه و دسترخوان خرج و هزینه مشاوران و کارشناسان استخدامی و البته منشی و دستیار و پول تیل و تعمیر و تنخواه و غیره است که سرجمع اینها، مبلغی بالغ بر سه میلیون دالر در ماه میشود. سه میلیون دالر در ماه، از جیب مردم افغانستان به یک گروه انتخاباتی برای تفاهم در قدرت دادن، خواستیست که فقط در افغانستان اتفاق میافتد. هیچ کدام اینها هم قرار نیست کاری انجام بدهند، نه مامور در ادارهای میشوند و نه جایی را در سیستم اداری پر میکنند. اگر همین سه میلیون را ضرب دوازده ماه کنیم، میشود سی و شش میلیون دالر (حدود بیست میلیارد افغانی) و اگر فرض کنیم حکومت توافقی پنج سال عمر کند، میشود صد میلیارد افغانی. صد میلیارد افغانی، پولیست که میتوان با آن، پانزده بند برق و صدها سرک و مکتب ساخت. یا این که ۱۰ فابریکه نساجی کلان در حد فابریکههای گلبهار ساخت و بیش از صد و پنجاه هزار نفر را صاحب وظیفه کرد، یا اگر اینها هم نه، با این پول میتوان سرک حلقوی هرات به بلخ را آباد کرد که مهم ترین خواست بنیادی مردم شمال افغانستان است. مردمی که برای سفر از غرب به شمال، باید از راه جنوب، قندهار، هلمند، زابل به کابل و بعد از راه سالنگ به شمال برسند. اما، آیا توافق و راضی کردن یک عده سیاستمدار، به اندازه این سرک یا بندهای برق و مکاتب که گفته شد ارزش دارد؟!
در خواست عجیب دیگر این گروه، اعطای رتبه مارشالی برای جنرال دوستم است. یعنی جنرال دوستم، رهبری که از متن مردم برخاسته و لقب از مردم گرفته، حالا باید یک لقب فرضی را در ازای معامله با ارگ گدایی کند. این گونه یک قهرمان مردم را میخواهند تبدیل به گدایی ذلیل کنند.
یک وقت، مارشال فهیم فقید در دیدار با نمایندگان خارجیها که اجازه حمله به فرماندهان شمالی را میخواستند، گفته بود من مارشال همین مردم و همین فرماندهانم. نه مارشال دولت و خارجی ها، نه مارشالی و نه زندگی را بدون مردمم میخواهم.
درین سند پیشنهادی اما، مردم با یک سری امتیاز و لقب، معامله شدهاند. این مهم ترین تفاوت دو برهه زمانیست. لقبی که البته هیچ خرجی برای حکومت ندارد اما خرجش برای مردم، تشدید نفاق و بدبینی بین تاجیک و اوزبیک و به حاشیه رفتن خواستهای مردمی نسبت به خواستهای شخصی و لقب بازیست.
در تمام این سند، هیچ بندی مبتنی بر خواست مردم، مشکلات مردم و دغدغههای مردم ذکر نشده، یک لقب خیالی دیگر، صدر اعظم اجرایی در امور صلح با تشریفات و آداب، در هربند آمده که چه گونه باید خطاب شود، چه داشته باشد چگونه احترام شود و چگونه بیهیچ مسئولیتی، نقشی برابر با سران حکومت داشته باشد. من فکر نمیکنم آقای غنی و حکومت این را قبول کنند و اگر هم کنند، خشم بیحد مردم را در پی خواهد داشت. هیچ کس حق معامله کردن سرمایههای مردم و خزانه دولتی و امکانات ملی را ندارد. هیچکس از هیچ قانونی اجازه گرفته نمیتواند که معاش معلمان و کارگران را کم کند و به جیب یک عده سیاستمدار بریزد.
مارشال و لقبهای این چنینی را باید مردم به کسی بدهند، عمر مختار که قهرمان مردم لیبیا و همه افریقا و مسلمانان است، باری با چنین پیشنهادی مقابله کرده بود، ایتالیاییها گفتند تو را در خارج کسی نمیشناسد ما تو را سپهبد میسازیم و نامدار، منتها دست از مبارزه بکش. او گفته بود با ٱن کار، دیگر مردمم هم مرا نخواهند شناخت.
به راستی چه بر سر این رهبران آمده؟ آیا ما به عنوان مردم آنها را میتوانیم باز بشناسیم؟!
اینها کسانی نبودند که ما برای شان کمپاین کرده، گلو میدراندیم و خون دل میخوردیم. این امتیاز خواهیهای شخصی، جز سندی تازه از شرمساری و نفرین ابدی مردم نیست. شمایی که برای کرونای خانه برانداز، شمایی که برای فقر و فاقه مردم، شمایی که برای صف روزانه تابوت شهداء هیچ برنامه و فکری ندارید و تتها دغدغه شما خودتان و القاب و تشریفات تان است، هیچ ربطی به مردم ندارید، اصلاً شما همه مارشال، شما همه عالیجناب، شما همه شاغلی، شما همه بزرگ، دست از سر ما که فقیر و خسته و شکستهایم بردارید. شما که از بهترین بوتیکهای دنیا خرید میکنید و قیمت جراب تان از تمام زندگی ما بیشتر است، هیچ نسبت با ما ندارید. شما را ما میباید در گورستان خاطرات خود دفن کنیم. شما یک عده عالیجناب مردهاید. عالیجنابهای سرخپوش خیالی!