آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

وحدت‌گرایی پلورالیستیک در مواضع عطامحمد نور

بیانیه ایشان از جهاتی مختلف، قابل تأمل است؛ از جمله این‌که ما بایستی وحدت را در کثرت جستجو کنیم و با رویکردی پلورالیستیک، هم مطالبات مشروع خودمان را در قالب طرح‌های مدون و مدرن و مدنی عرضه کنیم و هم به رنگارنگی گل‌های باغ فرهنگی ـ نژادی کشور حرمت نهیم و تنوع و تکثر انسانی و ارج‌مند آن را به رسمیت بشناسیم

اگرچه تحولات سیاسی افغانستان، شتاب فزاینده‌ای یافته است، اما به نظر می‌رسد برخی افراد و جریان‌های فرصت‌طلب، بیش از تحولات جاری، برای گرفتن ماهی مقصود از آب گل‌آلود کنونی، شتاب دارند. برافراشتن پرچم‌هایی غیر از پرچم ملی و مورد قبول آحاد شهروندان افغانستان در کابل و فاریاب، نشانه شتابزدگی آنان برای رسیدن به اهداف فروملی شان است.
در کنار آن طرح شعارهای معطوف به تأسیس نظام فدرالی یا حتی تجزیه افغانستان، نمونه‌ای دیگر از همسویی این جریان‌ها با دشمنان براندازنده افغانستان است.
مخالفت با سیاست‌ها و رویکردهای حکومت مرکزی، امری معمول و مورد قبول در سپهر کنش‌گری مدنی و دموکراتیک است، اما این بدان معنا نیست که مخالفت با برنامه‌های حکومت مرکزی، متضمن نفی مطلق آن با برافراشتن پرچم‌های مستقل و طرح داعیه‌های براندازانه تأسیس نظام فدرالی و زیر پای کردن قانون اساسی و یا اقدامی دموکراتیک و هماهنگ با مقتضیات دموکراسی باشد؛ برعکس، این‌گونه اقدامات، آب و رنگ دیگری دارد و از جایی غیر از افغانستان آب می‌خورد.
بر همین اساس است که سکانداران اصلی سرشت و سرنوشت سیاست افغانستان و رهبران برآمده از دل مردم و تحولات سرخ و سخت سیاسی، بایستی وارد گود شوند و برای روشنگری و ترسیم خطوط اصلی نظام سیاسی کشور، آستین بر بزنند و بسیاری از شبه کنش‌گران نوکیسه یا کهنه‌کار بی‌مایه را آموزش کنش‌گری اصولی بدهند.
استاد عطامحمد نور، از پیش‌کسوتانی است که این کار را با انتشار بیانیه‌ای مستوفا و محصَّل انجام داده است.
بیانیه ایشان از جهاتی مختلف، قابل تأمل است؛ از جمله این‌که ما بایستی وحدت را در کثرت جستجو کنیم و با رویکردی پلورالیستیک، هم مطالبات مشروع خودمان را در قالب طرح‌های مدون و مدرن مدنی عرضه کنیم و هم به رنگارنگی گل‌های باغ فرهنگی ـ نژادی کشور حرمت نهیم و تنوع و تکثر انسانی و ارج‌مند آن را به رسمیت بشناسیم. چنین چیزی مستلزم آن است که دریابیم تعریف ما از «وحدت» یکسان‌سازی فرهنگی و تحمیل هویت و فرهنگ یک قوم بر اقوام دیگر نیست، بلکه افغانستان زمانی زیبا است که از نظر فرهنگی و تباری، متنوع و متکثر باشد نه متمرکز و یکدست؛ چیزی که در حوزه سیاست و مدیریت کشور نیز قابل تعمیم است و به پایان دادن به تمرکزگرایی و انحصارگری در قدرت می‌انجامد.
طبیعی است که آنچه در ضمن و ذیل این معنا نفی و طرد می‌شود، فاشیسم و تفکر برتری‌طلبی تباری در گستره فراگیری است که تمام تبارها و اقوام افغانستان اعم از پشتون و تاجیک و هزاره و ازبیک را تحت پوشش قرار می‌دهد.
در این میان، برای دست یافتن به چتری واحد و وحدت‌بخش ملی، قانون اساسی و پرچم ملی تعریف‌شده در آن، دو محور عمده‌ای است که همه شهروندان را با به رسمیت شناختن ویژگی‌ها و شاخصه‌های فرهنگی ـ زبانی شان بر محور خود گرد می‌آورد و آنان را از پراکندگی و کشور را از آشوب و آشفتگی، حفظ می‌کند.
تجربه پساپیروزی مجاهدین در دهه هفتاد خورشیدی نشان داد که پرچم‌های رنگارنگ اختلاف و افتراق، هیچ یک از اقوام افغانستان را به رهایی و رستگاری نرساند. بنابراین راه رسیدن به مطالبات سیاسی، برافراشتن پرچم و طرح تجزیه و پیشنهاد ساختار تازه سیاسی نیست، بلکه حراست از پرچم واحد ملی در سایه قانون اساسی و آزادی‌های سیاسی مندرج در آن است.
اگر بازیگران سیاسی داخلی، به راستی به این نتیجه رسیده‌اند که مشکل افغانستان از نظام ریاستی است، راه عبور از این نظام، فدرالیزم یا تجزیه کشور نیست، بلکه تغییر آن از ریاستی به صدارتی و انتخابی‌شدن والیان و تبدیل ولایت‌ها به واحد بودجه‌ای مستقل است. بنابراین بایسته است که کنش‌گران بی‌تجربه و بی‌خبر از تاریخ یا بازیگران کهنه‌کار اما بی‌بهره از دانش و خردورزی سیاسی، به گزینه‌هایی متوسل شوند که هم خود به اهداف سیاسی خویش برسند و هم به نظام سیاسی و وحدت سرزمینی افغانستان، آسیبی وارد نکنند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا