پارادوکس عید فطر در نگاه حافظ
خواجه حافظ شیرازی نیز یکی از جمله کسانی است که در این ارتباط شعرهای بسیاری دارد. در میان اعیاد موجود در جامعه اسلامی، بیش ترین توجه حافظ به عید فطر و ماه رمضان است
عید فطر یکی از اعیاد اسلامی است. پیشینه آن به صدر اسلام بر میگردد. پیش تر از آن وجود خارجی نداشته است. این عید از آن زمان تا کنون در جامعه اسلامی حفظ شده و آداب و سنن مخصوص به خود پیدا کرده است. همزمان با آن در ادبیات نیز رخنه کرده است. پیشینه آن در ادبیات فارسی به رودکی نخستین(محل اختلاف) شاعر فارسی زبان میرسد. آثار گرانبهایی از شاعران بزرگ فارسی در این ارتباط وجود دارد که همه نشان گر اهتمام شاعران به این موضوع دینی و آیینی میباشد. مثلاً مولانا در این زمینه فرموده است:
آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و آن کلید با ماست
خواجه حافظ شیرازی نیز یکی از جمله کسانی است که در این ارتباط شعرهای بسیاری دارد. در میان اعیاد موجود در جامعه اسلامی، بیش ترین توجه حافظ به عید فطر و ماه رمضان است. بسامد استفاده از روزه و رمضان و عید در شعر حافظ بالا است. از اینجا روشن میشود که این مسئله برای حافظ از اهمیت قابل توجهی برخوردار بوده است.
اما نکته مهم در اشعار حافظ نگاه متفاوت او نسبت به عید رمضان است. او در اشعارش نسبت به عید رمضان واکنشهای در ظاهر متناقض ازخود نشان داده است. همین امر سبب شده است تا بسیاری از نویسندگان و حافظ پژوهان در پی حل این تناقضات ومعماها برآیند و هرکدام توجیهات خاص خود را مطرح کنند. چه بسا عدهای بر اعتبار شعرهای حافظ از این منظر اظهار تردید و شک کنند. بنابراین، ضروری است ما نیز در آغاز، یک نگاه توصیفی به اصل این تناقضات در شعرهای حافظ داشته باشیم و بعد ببینیم که آیا میان اشعار حافظ واقعاً یک چنین تناقض آشکاری وجود دارد یا این که این تناقضات چیزی است که در ظاهر شعرهای وی دیده میشوند ولی در باطن هیچ پاردوکسی وجود ندارد؟ این مقاله مختصر تلاشی است برای شناخت بیشتر همین مسئله.
نگاه یکم: نگاه رمضان گریزانه وعشرتجویانه
رمضان گریزی و عشرت طلبی در بسیاری از شعرهای حافظ – که به ماه رمضان و عید رمضان اشاره شده است- دیده میشود. مثلاً در این شعر:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
در این شعر شاعر از ماه رمضان به عنوان ماهی که بسیاری از خواستنیهای او را از کفش گرفته، یاد میکند. او ساقی را مخاطب قرار داده میگوید: حالا که ماه روزه و صیام رفته است، قدح و باده را پیش آر. باده را بیار که عمر عزیز بدون حضور صراحی و جام تلف شد. ظاهر شعر نشان میدهد که خواجه، رمضان را مانع رسیدن به باده میداند و حالا که رمضان رفته است بسیار احساس خوشی میکند و از ساقی میخواهد تا جام باده را نزد او بیاورد.
برخی، باده را باده معرفت حق دانستهاند و گفتهاند حافظ روزه ریایی را نوعی اتلاف عمر دانسته، میخواهد تا ساقی برایش آن معرفت و نور حقیقی را اهدا نماید. به هرترتیب، ظاهر شعر نشان از میل باطنی حافظ به باده دارد که در تناقض با رمضان است. چنانچه همین موضوع را در ابیات و شعر دیگر نیز بیان میکند:
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه پیمانه بده گو رمضان باش
زان می عشق کزان پخته شود هر خامی
گرچه ماه رمضان است بیاور جامی
ظاهر این ابیات نیز بر طلب باده تأکید میکند. با این تفاوت که در اینجا حافظ منظور خود از می و باده را روشن میسازد. به باور حافظ این «می» آن «می» عشقی است که با خوردن آن هر خامی به پختگی و کمال میرسد. «می» ای است که تنها در خمخانه عشق به فروش میرسد. پس «می»ای که حافظ در شعرهای خود طلب میکند، «می» کمال آفرین است.
حال پرسشی که ممکن است مطرح شود این است که این «می» چگونه «می» است که با رمضان مغایرت دارد؟ حافظ در این ابیات «می» مورد نظر خود را مغایر با رمضان میداند و ناقض صوم قلمداد میکند. این می رساند که رمضان خود نمی تواند کمال آفرین باشد، از این رو شاعر در صدد چیزی است که برای او کمال بیاورد. یا در ابیات دیگر چنین فرماید:
بیاکه ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
یا:
روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست
می زخمخانه به جوش آمده و می باید خواست
چه شود گر من و او چند قدح باده خوریم
باده از خون رزانست نه از خون شماست
یا:
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
یا:
عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی یار ببین ماه و می بیار
یا:
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
اظهارخوشی حافظ از رفتن روزه، در حقیقت اعلام موضع مخالف با زاهدان ریایی است. او چون با زهد و تقوای ریایی سخت مخالف است لذا عید رمضان را پایان فصل ریا شمرده از آن اظهار سرور و خرسندی میکند.
بنابراین، آنچه از این گونه شعرهای حافظ بر میآید این است که وی با رمضان میانه خوبی ندارد. آن را مانع رسیدن به پختگی و کمال میداند. او از این که رمضان رفته است اظهار خوشحالی و سرور میکند. لذا از ساقی میخواهد تا «می» مورد نظر او را فراهم کند. پس به باورحافظ عید رمضان جشن رفتن روزه و صیام و رسیدن فصل می و ساغر وعشرت است.
نگاه دوم: نگاه عارفانه و توصیفی
خواجه حافظ نگاه عارفانه نیز نسبت به رمضان دارد. او روزه را یک مهمان بسیار معزز میخواند و از خود میخواهد تا قدر آن را بداند. چنانچه در این بیت گوید:
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
حافظ در مواردی که از ماه رمضان به قدر و منزلت یاد میکند، به شب قدر نیز اشاره میکند. شب قدر – که در ماه رمضان قرار دارد – برای حافظ برات و روشنی میآورد. از این رو فرماید:
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یارب این تأثیر دولت از کدامین کوکب است
یا:
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
شب قدر به باور حافظ شبی است که سرنوشت انسانها در آن شب تعیین میشود و انسان برات خود را دریافت میدارد و نامه اعمال او نوشته میشود:
شب قدر است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
یا:
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
سر خوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
بدین ترتیب حافظ از ماه رمضان و شب قدر به خوبی و نیکی یاد میکند و آن را برای سرنوشت خویش کارساز و مۆثر میخواند.
نگاه سوم: نگاه رندانه و منتقدانه
با توجه به دو رویکرد متفاوت نسبت به رمضان وعید رمضان، نگاه دیگری نیز مطرح میشود و آن نگاه رندانه حافظ به این مسئله است. این نگاه در حقیقت توجیه و وجه جمعی است میان دو نگاه مذکور. مطابق این دیدگاه حافظ یک منتقد است؛ منتقد کسانی که روزه ریایی میگیرند و بر این رفتار خود فخر میفروشند. به باور حافظ کسانی که «می» میخورند نسبت به کسانی که روزه ریایی میگیرند خیلی با فضیلت ترند. یکی از موضوعاتی که در دیوان حافظ زیاد میتوان دید، نگاه منتقدانه وی به ریا و ریاکاران است. حافظ سخت از ریا متنفر است و آن را خلاف زهد و تقوا می شمارد. به همین خاطر روزه را یک نوع فصل زهدفروشان و ریاکاران می خواند و از رفتن آن سخت مسرور و خوشحال است. این شعر می تواند مثال بسیار روشنی برای این مسئله بوده باشد:
روزه یکسوشد و عید آمد و دل ها برخاست
می زخمخانه بجوش آمد و می باید خواست
توبه زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این چه عیبیست بدین بیخردی وین چه خطاست
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که درو روی و ریاست
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سرست بدینحال گواست
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وآنچه گویند روا نیست نگوییم رواست
چه شود گر من و او چند قدح باده خوریم
باده از خون رزانست نه از خون شماست
این چه عیبیست کزان عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بیعیب کجاست
بدین صورت اظهارخوشی حافظ از رفتن روزه، در حقیقت اعلام موضع مخالف با زاهدان ریایی است. او چون با زهد و تقوای ریایی سخت مخالف است لذا عید رمضان را پایان فصل ریا شمرده از آن اظهار سرور وخرسندی میکند. از طرفی هم «می» کمال و روشنی بخش را طلب میکند. چرا که «می»ای که بتواند انسان را به کمال برساند بهتر از روزهای است که به خاطر مردم گرفته شود.