نفوذ روز افزون طالبان در کابل یک پیروزی استراتژیک برای سازمان اطلاعاتی و ارتش پاکستان خواهد بود، اما این امر نشانه بسیار مشکل ساز برای دید سیاسی پاکستان است. با دیدن طالبان به عنوان پیروز، احزاب مذهبی پاکستان قدرت خواهند گرفت و این کشور را به سمت محافظه کاری و افراط گرایی بیشتر سوق خواهد داد
پیشرفت در تفاهم میانافغانی گام مهم برای برقراری صلح در افغانستان است، اما این امر با همسایگان افغانستان که جناح ها را به جهات مختلف می کشاند، اتفاق نخواهد افتاد. زلمی خلیلزاد نماینده امریکا در امور صلح افغانستان وظیفه ای مشخصی برای توافق با طالبان داشت و این کار را با قاطعیت دنبال کرد. گام بعدی مستلزم روند دشوار گفت وگو بین این گروه جهادی و دولت افغانستان است. با این وجود، در صورتی که افغانستان بخواهد امنیت و ثبات را به طور كامل به دست آورد، حل و فصل منطقه ای، گرچه پیچیده است، خیلی ضروری است. حل و فصل میان افغانی به مؤلفه منطقه وابسته خواهد بود. پاکستان باید نقش مهمی در شکل گیری چنین توافق چند جانبه ایفا کند.
ایران، روسیه، چین و هند باید بخشی از چنین حل و فصل باشند. این ممکن است در این مقطع بسیار بلندپروازانه به نظر برسد، اما صلح در افغانستان، نه تنها به خاطر از بین بردن تمایلات افراطی در جنوب غربی آسیا بلکه برای تجارت منطقهای و ارتباط اقتصادی، مهم است. بازیگران منطقهای به احتمال زیاد نه تنها برای ثبات افغانستان، بلکه برای از بین بردن تهدیدات داعش و سایر شبه نظامیان فراملی که با طالبان در افغانستان و فراتر از آن متحد شدهاند، این مسیر را دنبال میکنند.
نقش پاکستان
پاکستان به عنوان حامی وفادار طالبان دیده میشود و در محافل امنیتی آن کشور این شهرت گرامی داشته میشود. یک مقام ارشد پاکستانی در گفت وگو با نویسنده در مورد حمایت پاکستان از طالبان گفت: «سیاست طالبانی ما، پاکستان را نجات داده است». این نظر، جهان بینی پاکستان را انعکاس میدهد.
اسلامآباد برای دستیابی به توافق منطقهای باید کاملاٌ در جریان باشد. با این اشاره، پاکستان بالای نیروی ضد طالبان در افغانستان نفوذی ندارد و به تهران و دهلی نو و دیگران نیاز دارد تا با تمام وجود برای موفقیت ابتکار صلح منطقه تلافی کنند.
اینکه چطور تمام اینها طی ماه های آینده اتفاق افتد به تحرکات و پویایی سیاسی و امنیتی در آسیای جنوبی بستگی دارد. ۱۰ جنبه مربوط به این چالش که نشان میدهد چه چیزی در معرض خطر است و چه احتمالاتی وجود دارد، قرار ذیل است:
- پاکستان بالای طالبان نفوذ دارد، اما روابط پیچیده تر از آن است که تصور میکنیم. نگهبان قدیمی طالبان به پاکستان احترام دارد و ارتباطات آنها با سازمان اطلاعاتی و نظامی ارتش پاکستان بسیار ریشه دار است. با این حال، نگهبان قدیمی (که شامل ملا برادر، حقانی و ملا هبتالله) است، دائماً در تلاش است تا کنترول خود را بر فرماندهان جوان میدانی، شبکههای قاچاق مواد مخدر و نسل جدیدی از شورشیان با الهام از انواع منافع محلی، حفظ کنند که این امر همیشه مطابق با میل طالبان نیست. باور بر این که پاکستان میتواند تمام عناصر طالبان را کنترول کند، ارزیابی اغراق آمیز است.
- دولت ترامپ از کمک پاکستان برای رسیدن به توافق فعلی با طالبان ستایش میکند، اما باورمند است که پاکستان میتواند بیشتر از این هم انجام دهد. واشنگتن درست فکر میکند. اسلامآباد با آنکه عناصری را که بالای آن کنترول دارد (مانند حقانی) تشویق میکند به تعهدات خود با واشنگتن پایبند بمانند، اما با عدم تعهد برای ضامن شدن برای کسی، درست بازی میکند. طفره رفتن از وعدهها، روش معیاری عملی برای کشورداری است.
- در حمایت از طالبان، پاکستان انتظار دارد منافع امنیتی اصلیاش حفظ شود. برای این منظور، کوشش میکند طالبان پایان نفوذ هند را در افغانستان تضمین کنند. طالبان تنها زمانی میتواند این کار را انجام دهد که یا کابل را تحت کنترول داشته باشد یا نفوذ قابل توجهی بالای سیاست خارجی افغانستان داشته باشد. طالبان تاکنون ثابت کرده که میتواند گروه شورشی مرگبار باشد. اداره کردن یا اشتراک در حکومت، انتظار منطقی بعدی است، در صورتی که آن ها بتوانند به گونه موثر با کابل مذاکره کنند. علاوه بر این، نیروی ضد طالبان در حال حاضر بروکراسی مدنی و ارتش را در افغانستان تحت کنترول دارد و در برابر تسلط طالبان مقاومت خواهد کرد. طالبان نیز موفقیت چندانی در گرفتن کنترول مرکز شهری نداشته است. بنابراین، یک تقابل آشکار تنها زمینه جنگ داخلی را مساعد میسازد و ویرانی بیشتر به بار خواهد آورد. طالبان محاسبات و علایق خود را دنبال خواهند کرد. انتظار میرود پاکستان در هر کاری که طالبان انجام دهند، حمایت شان کند تا تلاش برای دیکته کردن شرایط خود.
- نفوذ روز افزون طالبان در کابل یک پیروزی استراتژیک برای سازمان اطلاعاتی و ارتش پاکستان خواهد بود، اما این امر نشانه بسیار مشکل ساز برای دید سیاسی پاکستان است. با دیدن طالبان به عنوان پیروز، احزاب مذهبی پاکستان قدرت خواهند گرفت و این کشور را به سمت محافظه کاری و افراط گرایی بیشتر سوق خواهد داد. نیروی سیاسی میانه رو توسعه طلب در پاکستان در مورد چنین سناریویی نگران هستند.
- یا توجه به کاهش منابع بینالمللی و تحولات پسا-خروج نیروهای خارجی، کابل بیش از هر زمانی به ارتش و پولیس آموزش دیده و مجهز نیاز دارد. پاکستان احتمالاً خدمات آموزشی خود را پیشنهاد خواهد داد تا نفوذ مقامات امنیتی افغانستان را که به تازگی در هند آموزش دیدهاند، متعادل سازد. طالبان به هر سو که بچرخند با رقابت هند و پاکستان مواجه خواهند شد. این امر جناح بازی را عمق میبخشد و برای حرفهای بودن نیروهای افغانستان ویران کننده خواهد بود.
- ما نباید فراموش کنیم که گفت وگوهای امریکا با طالبان در دوحه قطر انجام شد. این امر منجر به ظهور «شورای قطر» شد – یا شاید طالبان جدید – دادن پناهگاه امن به طالبان از طریق هوا (و نه از طریق کوههای ناهموار) آسان تر و راحت تر از مناطق قبیلهای پاکستان، پیشاور یا حومه کویته است. دوحه همین طوری بالای طالبان سرمایه گذاری نکرده است. قطر با عربستان سعودی، ایران، ترکیه، امارات متحده عرب و البته پاکستان رقابت میکند تا متحدان محلی و نیابتی خود را تقویت کند. مسئله اصلی این است که پاکستان دیگر تنها حامی طالبان نیست. آن ها گزینههای دیگر نیز دارند و به حامیان نسبتاً ثروتمند که بتواند از طالبان در افغانستان حمایت کند، نیاز دارند. بسیاری از رهبران طالبان – ملا ضعیف و حتی ملا برادر، به طور مثال – از رویکرد پاکستان نسبت به آن ها شاکی است و با حامیان کم تر مزاحم و مداخله گر بیشتر راحت هستند.
- پاکستان به خاطر اعتبار خود طی سالهای گذشته تواناییهای ضد تروریزم خود را اصلاح کرده است. تلاشهای ارتش این کشور بسیاری از طالبان پاکستان و باقی مانده القاعده را از مناطق قبیلهای در مرز دیورند بیرون رانده است. پاکستان تحمل دیدن شورش طالبان پاکستانی و پنجابی را ندارد. اسلامآباد بسیار تلاش میکند ظرفیت خود را برای مقابله با پولشویی و تأمین تروریزم تقویت کند. بازگشت طالبان به کابل نیز تأثیر مخرب بر قدرت گیری گروههای شبه نظامی محلی پاکستان دارد.
- در یک اقدام قابل توجه، پاکستان مناطق قبیلهای نیمه خودمختاری را با ولایت خیبر پختونخوا در ماه می سال ۲۰۱۸ ادغام کرد. روند ادغام به آهستگی پیش میرود و با موانع زیادی رو به رو شده است، اما این منطقه گروهی فعال و پرجنب جوشی را به میان آورده است: جنبش تحفظ پشتونها. این گروه صدای خود را علیه استفاده جویی از پشتونها و استفاده از زمینهای آن ها بر ای آجندای مختلف، به شمول حمایت از عناصر طالبان، بلند کرده است. این عاملان توانایی پاکستان را برای حمایت از طالبان افغان محدود کرده است.
- پوپولیزم راست گرای هند عنصر بالقوه دیگر به آسیب پذیریهای آسیای جنوبی افزوده است. نگرانیها در منطقه مورد منازعه کشمیر در ماههای اخیر به اوج رسید و به بیثباتی منطقه افزود. عمران خان نخستوزیر پاکستان به گونه ستودنی اظهار داشت: «اگر کسی از پاکستان برای جنگ به هند برود … او اولین کسی خواهد بود که به کشمیریها بیعدالتی میکند، او دشمن کشمیر خواهد بود». پاکستان باید به طور جدی در گسترش کامل این سیاست جدید در مرز غربی خود با افغانستان توجه کند. رهبری ملکی پاکستان از روابط غیرمعمول خوبی با رهبری نظامی خود برخوردار است، بنابراین، خان میتواند کارهایی را انجام دهد که رهبران سیاسی قبلی پاکستان جرأت نکردند. این به نفع پاکستان است که دوستان خود را در صفوف طالبان تحت فشار قرار دهد تا در مجالس خود با کابل واقع بینانه و راحت باشند. هند نیز باید همین کار را با جانب دیگر انجام دهد.
- این استدلال که شورای طالبان در قطر طرز فکر برتر است و میتواند همه جناحها را در یک حزب سیاسی جمع کند، ایدهآل گرایانه به نظر میرسد و در بهترین حالت ممکن است تنها با توجه به معاملات با ایالات متحده، درست باشد. صفوف طالبان هنوز هیچ نشانی از میانه روی و اصلاحات نشان نداده است. اختلافات داخلی طالبان معمایی نیست که به سادگی حل گردد.
وضع موجود بدون تردید توجیه ناپذیر است، اما همه گزینههای احتمالی نیز با بیثباتی و ترس از هرج و مرج همراه هستند. حقایق نشان میدهد در حالی که مردم افغانستان تشنه صلح هستند، طالبان تشنه قدرت، همانگونه که نخبگان سیاسی هم اکنون در کابل ساکن هستند. استفاده از زور تنها راه حل را به تعویق میاندازد. گفتوگوهای میانافغانی پر سر و صدا خواهد بود و به زمان و میانجیگرهای با اعتبار و بیطرف نیاز دارد. این روندی است که احتمالاً سالها طول خواهد کشید؛ چنانچه در کولمبیا (چهار سال)، نیپال (پنج سال)، ایرلند شمالی (چهار سال) و گواتمالا (سه سال) طول کشید.
در مورد ایالات متحده، این نکته را باید بپذیرد و همچنین آن را به همه ملتهای شریک خود تأکید کند که هیچ کشور یا گروهی نمیتواند به تنهایی مسیر تاریخ افغانستان را هدایت کند. مسیر صلح و مصالحه افغانستان به تلاشهای جمعی منطقه و ادامه حمایت بینالملل نیاز دارد. اقدام مالی تنبیهی برای سقوط کابل گزینه سیاسی پایدار نیست. علاوه بر این، دولت امریكا باید با انتقال از مجالس مختلف دوجانبه خود به ابتكار چند ملیتی و منطقهای با هدف توسعه تفاهم منطقهای وسیع تر، سطح و شدت همکاری را در منطقه بالا ببرد.