آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

پایان بلای ترامپ

«ایمیل دورکهیم» فیلسوف بزرگ منتقد دموکراسی امریکایی، شیوه دموکراسی کنونی را وحشت‌بار می‌داند. شیوه‌ای که باعث می‌شود اکثریت خفیف رای دهندگان عوام و گاه احمق که البته اکثر مردم یک کشور نیستند بر اکثریت یا عموم دانایان فرمان برانند و سرنوشت آن‌ها را به بازی بگیرند. دورکهیم شیوه‌ای مثل یک شورای نظارتی یا فیلترهایی ازینسان را پیشنهاد می‌کند تا جمهوری به همان نظریه اصیل افلاتونی برگردد که نخبگان بر جامعه حکومت کنند.
ترامپ
انتخاب ترامپ، هشداری جدی برای جامعه فکری جهان بود که در طراحی نظریه‌های اصلاحی مجدانه تر بکوشند. مردی که در چهار سال ریاستش، به اندازه پنجاه سال، تاوان به جهان و به امریکا وارد کرد. به طور نمونه، خروج او از معاهده اقلیمی پاریس به معنی انتحاری بر علیه زمین بود. با این که به وضوح همه عقلاء می‌دیدند، زمین ما دیگر تحمل گازهای گلخانه‌ای بیشتر و نابودی را ندارد چون هر لحظه آسیب‌های عميق را تجربه می‌کند اما ترامپ برای منفعت موقت شرکت‌های امریکایی، ازین پیمان خارج شد. نتیجه‌اش وارد شدن صدمات جبران ناپذیر به طبیعت، لایه اوزون و محیط زیست زمین بود که امریکایی‌ها بیشتر تاوان این آسیب‌ها را در دراز مدت می‌پردازند و در کوتاه مدت، با آتش گرفتن جنگل‌های عظیمش و مقابله با سیل‌ها و توفان‌های ویرانگر و خسارات میلیاردی آن و پرداخت هزینه‌های سرسام آور دیگر به بازسازی اوزون و طبیعت، گرفتار شدند. چون در نهایت باز این امریکاست که باید هزینه نگهبانی زمین را بدهد. مسئله بعدی، خروج او از سازمان صحت جهانی بود که تبدیل به فاجعه‌ای بشری در همه گیری بلای کرونا شد و خود امریکا مجبور به پرداخت تاوان میلیاردی شد، آن هم خیلی زود و البته همه جهان به نوبه خود تاوان این حماقت ناگهانی را پرداختند، همان گونه که خروج از یونسکو، عین خسارت را به فرهنگ بشری زد. اقدامات او نه تنها در پیمان‌های بین‌المللی بزرگ که در پیمان‌های محدود هم فاجعه بار بود، خروج ناگهان او از برجام، جایگاه سیاسی امریکا را بی‌اعتبار کرد، آنچه که تعهدات دموکراتیک به عنوان ضمانت صلح‌ها و پیمان‌ها، شمرده می‌شد با اقدام ترامپ بی‌حیثیت شد. دیگر هیچ کشوری نمی‌تواند به دیگری و بدتر به تضمین‌های ملل متحد اعتماد کند. از سویی، تنش در خاورمیانه به بدترین شکلش رسید، آتشی که در میان اعراب و پارسیان برافروخته شد و شعله‌ای که نمرود قتل نخبگان بسیاری شد. برای مثال، ترور فرمانده سلیمانی، اسطوره مردم ایران در خاک یک کشور دیگر، نظلم بین‌المللی را به چالش کشید، حاکمیت عراق را ریشخند و باعث اتحاد مردم ایران شد و قرارگاه امریکایی‌ها در خاورمیانه، تابوی قدرتشان شکسته شد وقتی صدها راکت نقطه زن ایرانی آنها را زیرو رو کرد. ضربه این ترور، بیش از هر چیز به خود امریکا و اعتبار بین‌المللی و اقتدار نظامی‌اش وارد شد. وقتی اولین بار پایگاه‌های امریکا راکت باران شد یعنی راهی تلخ برای آینده پناهگاه‌های بی‌شمار آمریکا در جهان باز شد. مردم کوریا، جرمنی و جاپان، اولین کشورهایی بودند که بر علیه پایگاه‌های همانند در کشورهای شان برخاستند. پارلمان عراق اخراج نیروهای امریکایی را تصویب کرد و جان امریکایی‌ها در هر جای جهان تحت تهدید قرار گرفت. تشنجی که بیش از صدها سرباز امریکایی که با ارتعاش راکت‌ها، سرگیجه مزمن گرفتند، میلیون‌ها شهروند امریکایی را هراسان کرد که در هیچ جای دنیا خواب آرام نداشته باشند و بترسند هر لحظه، قاتلی با نفرت و خشم از دولت امریکا، آن‌ها را آماج قرار بدهد. تحریم ایران و ونزوئلا و کوریای شمالی و سوریه، میلیون‌ها انسان را با خطر قحطی مواجه کرد. نظام مالی جهان را به هم ریخت و ملاقات‌های صوری او با رهبر کوریا، امریکا را ریشخند ساخت و عدم ایفای قول‌هایش، تشتت امریکا را آشکار کرد. دعوت او از رهبران طالبان به کمپ دیوید در سالگرد یازذه سپتامبر، شاهکار او بود که روحیه عمومی امریکا را بهم ریخت همانقدر که اعلام شکست او در مقابل طالبان، جبهه تروریزم در دنیا را قدرتمند کرد. اینها، تنها بخشی از حماقت‌های اویند جدا از فرمان‌های تفرقه‌افکنانه و ضد انسانی‌اش در ممنوعیت ورود مسلمان‌ها به امریکا، کشیدن دیوار در مرز مکزیک و تحریک سیاهان و سفیدها بر علیه هم که به جنبش جان سیاهان انجامید. مهم ترین میراث ویرانگر او، ایجاد درزهایی سخت در بدنه جامعه جهانی و جامعه امریکا ست. همان‌طور که او اتحادیه اروپا را دو شقه کرد، جامعه امریکا را دو شقه کرد، گروه عوام گرا و فاشیست سفید و خشمگین سیاه، به سختی از هم جدا شدند. جدایی که ممکن به اضمحلال امریکا و رویای دموکراسی امریکایی بینجامد. شورش و فتح کانگرس امریکا در آخرین روزهای او نشانه غم باری از این واقعیت بزرگ است که تجزیه امریکا در راه است.
امریکا به سختی می‌تواند ازین آتش خانمانسوز تفرقه، خلاص شود، نخبگان امریکایی در کالیفرنیا و بوستون به ستوه آمده‌اند، سیاهان و لاتین تبارها، احساس تجرید می‌کنند و سفیدهای افراطی، خواهان کشوری مستقل باب دل شان هستند، این یعنی شاید شاهد تجزیه بزرگترین قدرت جهان باشیم و احتمالاً برای همین، جو بایدن در سخنرانی‌اش، بیش از بیست بار از اتحاد سخن گفت.

Related Articles

Back to top button