پس از قتل نجیب!
اسناد و شواهد زیادی از چگونگی کشتهشدن داکتر نجیب توسط گروه طالبان وجود دارد، ولی آنچه در این مبحث مهم است، اینکه چرا داکتر نجیب درخواست سران مجاهدین را رد کرده و در یک وضعیت متوهم و پیچیده تصمیم به ماندن در حیطه زیر تصرف طالبان گرفت…
هرچند جز پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی هیچ کشور دیگر این گروه را به رسمیت نشناخت، ولی حضور پنج ساله آنان بر بیش از ۹۰ درصد خاک کشور حوادث خونینی را رقم زد که تا امروز تبعات آن دامنگیر افغانستان است و پای نظامیان ناتو را به این خاک باز کرد.
تصرف هر بخش از خاک کشور توسط گروه طالبان تراژیدیهای زیادی را به بار آورده است که چند رویداد از این میان به شدت تکاندهنده، سیاه و پر از تبعات بعدی بوده است. در اولین ساعات ورود آنان به کابل، داکتر نجیبالله، آخرین رییسجمهور نظام کمونیستی کشور که در دفتر سازمان ملل متحد پناهنده بود، به شکل مرموزی به قتل رسید.
اسناد و شواهد زیادی از چگونگی کشتهشدن داکتر نجیب توسط گروه طالبان وجود دارد، ولی آنچه در این مبحث مهم است، اینکه چرا داکتر نجیب درخواست سران مجاهدین را رد کرده و در یک وضعیت متوهم و پیچیده تصمیم به ماندن در حیطه زیر تصرف طالبان گرفت.
از گفتههای سران طالبان که در زمان اقتدارشان و بعد از آن با رسانهها انجام دادهاند، چنین استنباط میشود که در قتل داکتر نجیب سازمان اطلاعات نظامی پاکستان(ISI) در تبانی با مسئولان رده بالای آن گروه دخیل بوده است.
حتا اگر این ادعاهای سران طالبان درست باشد( پاکستان در این مورد سکوت کرده است) و داکتر نجیب بدون اطلاع تمام رهبران این گروه توسط ماموران سری پاکستان کشته شده باشد، باز هم این پرسش همچنان متوجه آنها خواهد بود که چرا و چگونه رهبری «امارت اسلامی» به سازمان اطلاعاتی کشور همسایه اجازه قتل رییسجمهور را بدهد که نه در حال جنگ با گروه اسلامی طالبان بوده و نه ارتباطی با مجاهدین مخالف آنها داشته است. قتل داکتر نجیب از حوادثی است که به روشنی نشاندهنده وابسته بودن طالبان به سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و شماری از کشورهای خاورمیانه هستند.
افزایش کشت کوکنار به گونهی گسترده هم بر میگردد به زمان حاکمیت این گروه در کشور، طالبان برای تامین بودجه مالی خود به پول نیاز داشتند و چون در آن زمان هیچ کشوری حکومت آنها را به رسمیت نمیشناخت به تبع آن روابط تجاری هم نه با کشورهای منطقه و نه با کشورهای جهان نداشتند، پس در بعد مالی به افزایش کشت کوکنار روی آوردند و آن را به جای کشت و کار سنتی کشاورزان کشور نهادینه ساختند که تبعات آن تا امروز دامنگیر افغانستان است.
از منظر سیاسی این گروه نه یک حزب بود و نه یک تشکل مردمی برخاسته از جنگ داخلی. نطفه تشکیل آن در اسلامآباد ریخته شد و در ولسوالی «اسپین بولدک» قندهار به دنیا آمد. آنها زیر پوشش اسلام و اجرای قوانین سختگیرانه مذهبی که مطابق با روحیه مردم افغانستان است، به سرعت پیشروی کرد، ولی کارنامه آنها در قبال مسایل قومی و اتنوگرافیکی افغانستان به صورتی اجرا شد که تا امروز تبعات بد آن ادامه دارد.
قتل عام مردم مزارشریف، ولسوالی یکاولنگ بامیان و منطقه شمالی از کارنامههای سیاه طالبان است که اجرا شد و آتش نفاق قومی را شعلهورتر از پیش کرد.
در رهبری گروه طالبان شماری از ناسیونالیستهای بازمانده از حزب خلق حضور داشتند که حکومت مجاهدین را زوال هژمونی پشتونها از قدرت تفسیر کرده و به هیچوجه حاضر به پذیرفتن اقوام دیگر نبودند. همین رویکرد در میان طالبان بود که تراژدی قتل عام در زمان حاکمیت این گروه را رقم زد.
تخریب تندیسهای بودا در بامیان نیز از کارنامههای این گروه است که ضدیت ایدئولوژی خالقان و رهبران آنها را نسبت به مسایل فرهنگی نشان میدهد.
آنها با رویکرد حرام بودن بت و بتپرستی در اسلام بودا را به زانو درآوردند. بودایی که نه کسی به پرستش آن سر به زمین ساییده بود و نه خود ادعای خدایی داشت. تازه بیش از هزار سال هم، با دین اسلام در مسالمت کامل زیسته بود و خاطرات روزگاران کهن را در نهان داشت. اما آنچه بدترین و خطرناکترین کار طالبان در زمان حاکمیت آن گروه بر خاک افغانستان به شمار میرود، پناه دادن به گروهها و سازمانهای تروریستی منطقهای و جهانی است.
آنها زمینه فعالیت را برای تمام گروهای تروریستی آسیای میانه، افریقا و خاورمیانه در افغانستان مساعد ساخته و کشور را به یک پناهگاه امن برای تروریستان جهانی مبدل ساخت.
اکنون ۲۱ سال از زمان تصرف کابل توسط گروه طالبان میگذرد، ولی افغانستان هنوز درگیر مشکلاتی است که این گروه افراطی تروریستی برای این کشور به ارمغان آورد. اما آنچه مهم است این که ایدئولوژی افراطی طالبان هیچ تغییری نسبت به آنچه ۲۰ سال پیش بود نکرده است، پس نمیتوان انتظار داشت که رهبری آنها در روند مذاکرات، تن به ارزشهای جدیدی بدهند که در افغانستان ساخته شدهاند. کارنامه طالبان در درازای ۱۶ سالی که از قدرت کنار زده شدند نیز در راستای همان سیاستی صورت گرفته که در زمان حاکمیت شان جاری بود، پس تنها راه مجبور ساختن آنها برای ادغام در روند صلح، فشار نظامی بیشتر و پیگیری پالیسی پیشرو در منطقه است.
سید اسماعیل هاشمی – خبرگزاری دید