چاره این روزهای افغانستان؛ روایتی از وزیر اسبق خارجه ایران!
امروز برای چارهجویی مسئلۀ افغانستان یک «دروازۀ محیط همسایگی» وجود دارد که عبور از آن با اطمینان ممکن است. لذا باید همه ظرفیتها و امکانات برای پیشبرد این مقصود به یاری گرفته شوند. زمان و دیپلماسی سازندهترین گذر واژهها در جهان امروز برای نیل به موفقیت است
قلمرو امروزی افغانستان و محیط همسایگیاش در چهارراه زمانه و جغرافیای آسیا سرزمینی بود «هزار چاره» که از ورود به عهد استعمار در دو قرن اخیر تاکنون این مزیت و موقعیت خود را به گسترهای فراتر از قاره آسیا تعمیم بخشیده است. بیجهت نیست هر ماه و هفته بیرون از این قلمرو چند نشست و گردهمایی برای اندیشیدن درباره این منطقه و بعضاً «مسئلۀ افغانستان» تشکیل میشود تا راهحلی به دست آید و بکار بسته شود.
کافیست در این زمینه اخبار پایتختهای اروپایی و غربی و یا آسیایی و شرقی مرور شوند تا از میزان قابل ملاحظه دیدارها و تماسها بر سر مسئلۀ افغانستان شگفتی حاصل آید. بااینوجود؛ به دنبال هر جلسه و دیداری که بیگانگان برای افغانستان و محیط همسایگی آن برگزار میکند، بیش از همه به دامنۀ ابهامات آنها میافزاید اما متعاقباً بر آگاهی آنان نسبت به پیچیدگیهای جوانب این مسئله هم اثر میگذارد
این خطه سرزمینی هزار چاره است چون در ملتقای جهان ایرانی، هندوی، کنفسیوسی و ارتدوکسی قرار گرفته و نقطۀ اشتراک و تعاطی زبانها و گویشهای هندو ایرانی و آلتا – تورانی است. تنوع بافت اجتماعی مردمانی که امتداد و اتصال آنها در محیط همسایگی افغانستان دیرین و مانا است هم ظرفیت چارهسازی را برای مسائل دنیای معاصر برقرار ساخته و هم اگر دقت نشود اسباب چارهسوزیهای بیشتری را رقم خواهد زد.
مدتها پیش ـ اواخر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال ۱۳۶۶ ـ وقتی جوانانی از رهبران جهادی آن روز افغانستان که با رشادت همراه همرزمان دیگر خود از جنوب و شمال و شرق و غرب و مرکز هزارهجات افغانستان به مبارزه در مقابل اشغال ارتش سرخ برخاسته بود، به تهران آمدند.
آن روزها مولوی نصرالله منصور همراه دیگرانی که از انشقاق، قومپرستی، تبعیض و طائفیگری و ستیز بر سر مذهب و زبان گلایه داشتند به تهران آمده بودند تا تصویری از افغانستان مطلوب را بدهند. مفهومی که در نگاه آنان وجود داشت؛ کشوری اسلامی شامل «اقوام و مذاهبِ با هم برادر و برابرِ افغانستان» بود تا شرایطی را ایجاد کند که همگان در کنار هم «متحدانه از آزمون اشغال به در آیند» و کشوری بر مبنای حقوق برابر برای همه مردمان و مشارکتی فراگیر ــ را همراه با ثبات و سازندگی ــ برقرار سازد.
در نگاه آنان که قابل تعمیم به شرایط امروز است قدرتهای بیگانه شرق و غرب آن روز آمده بودند تا «فرا راه توسعه افغانستان با مدل سنتی و بومی» را سد کنند. پس آنها اینگونه سخن داشتند که لازم است افغانستان در بستر «منافع مشترک منطقهای» و پیوسته به سنتها و الگوهای برگرفته از تاریخ دوصد ساله خود در محیط همسایگی برابر چالشها عمل نماید.
امروز که یادداشتهای آن گفتوگو مرور میشود با این گزارهها روبرو هستیم که در نگاه آنان «جمهوری اسلامی ایران نظامی است بر بنیان اصول اسلام و برخاسته برای احیای تمدن زرین اسلامی قرون چهارم تا هفتم هجری؛ همان زمانۀ شکوفایی دانشها که فارسی با لهجههای متنوعش زبان مشترک علم میان ما بود و اسلام با مذاهب و مبانی فقهی مختلفش نقطۀ اتصال ایمانی ما شده بود».
آن جمعیت جوان که وقتی از تبارشان سوال شد معلوم گشت تاجیک و ازبک، پشتون و هزاره، هراتی و مشرقی هستند، و در جمع خود چند همراه نورستانی و قزلباش و نیز سادات و ایماق را داشتند که با حرارتی زایدالوصف از افغانستانِ واحد که «حق همه مردم از اقشار متنوع آن با سلایق و باورهای مختلف بیتبعیض داده شود» سخن میگفتند. آرمان آنان که برجستهترین سخنگوی ایشان همان مولویِ جوان ــ نصرالله منصور بود ــ بنای «افغانستان واحد در قلب همسایگانِ هممذهب، همنژاد و همزبانی بود که بتواند محوری اساسی در همگرایی منطقه» گردد.
آن روز وی سخنان خود را با دو بیت آغاز نموده و به انجام رسانده بود. مطلع سخنش این بیت بود که «چارهساز دل و جان همه بیمارانی * چارهای ساز که من هم دل و جانی دارم» و چون سخن بلندش را به وصل و اتصال میان افغانستان و همسایگان میرساند، کلامش را بدین بیت پُرمعنای صائب تبریزی پایان میدهد که «اگر کسی متوسل به چارهساز شود * هم از طبیب و هم از چاره بینیاز شود».
از نگاه اینجانب؛ سی و شش سال پس از آن دیدار و هنگامیکه هیچ طبیب و دارویی چارهساز مسئلۀ افغانستان نشد، اینک همان آرمان و آرزو در قالب ابتکاری تازه و عملگرایانه شکل گرفته است. از اجلاس غازان-کازان- که همسایگان افغانستان در نشست فارمت مسکو «پیشنهاد تهران» برای ایجاد کمیتۀ تماس منطقهای را سازنده یافتند و در بیانیه غازان گنجاندند، طی چندین هفته کار فشرده؛ این ادراک حاصل آمد که افغانستان برای چارۀ خود و چارهسازی جهان به یک «اندیشۀ منطقهمحور» نیاز دارد تا بتواند با آن «روایت منطقۀمحوری» را بسازد که از دایرۀ تحریمها و تندباد حوادث عبورش دهد.
همزمان با این کوشش برای قرارگرفتن افغانستان در مدار و محور منطقه با همان مختصاتی که نسل دهۀ شصت جوانان در رویای خود پرورانده بودند، یک عطف توجۀ جهانی دوباره نیز آغاز شده است. برای اینجانب موفقیت و پیشرفت وقتی برای همگان در جهانِ معاصر ما حاصل است که «جهات دور» با اعتماد و اتکا به ظرفیت شناخت محیط منطقهای به «جهات نزدیکِ» مسئله تکیه کنند و به دور از شتابزدگی بیمورد و بازی با کارت «مسئلۀ افغانستان» در سیاست داخلی خود ــ که در آستانه تغییر است ــ ظرفیت با ارزش ساختارهای بینالمللی، منجمله سازمان ملل را تهی و بیاثر نسازند.
امروز برای چارهجویی مسئلۀ افغانستان یک «دروازۀ محیط همسایگی» وجود دارد که عبور از آن با اطمینان ممکن است. لذا باید همه ظرفیتها و امکانات برای پیشبرد این مقصود به یاری گرفته شوند. زمان و دیپلماسی سازندهترین گذر واژهها در جهان امروز برای نیل به موفقیت است.