چرا به مراکز دیپلماتیک ایران در افغانستان حمله شد؟
حمله عناصری به کنسولگری ایران در هرات و سفارت این کشور در کابل، در واقع نه ناشی از گسترش داعش و نه توطئه برای خدشه دار کردن رابطه دو ملت است، بلکه ناشی از انتحار اجتماعی است که در افغانستان رقم خورده است
شامگاه روز گذشته شماری در اعتراض به آنچه با عنوان «بدرفتاری با مهاجرین» در ایران تکثیر میشود، در برابر سفارت این کشور در کابل و کنسولگری آن در هرات تجمع کرده و در هرات گویا خساراتی نیز به بار آوردهاند. از تصاویر منتشر شده در شبکههای اجتماعی چنین بر میآید که معترضان دروازه کنسولگری این کشور را در هرات آتش زده و بر در و پنجره آن نیز سنگ پرتاب میکنند.
اما اینجا دو پرسش خلق میشود که چرا در عصر طا-لبان به اماکن دیپلماتیک کشوری حمله میشود که از یک طرف پذیرای میلیونها مهاجر است و از جانب دیگر، در همسویی بسیار محکم با حاکمیت موجود قرار دارد، پرسش دیگر این است که چه کسی در عقب آن دست دارد و چرا؟
مسایل زیادی مطرح میشود از تفرقه افکنی میان شیعه و سنی گرفته تا تخریب روابط فرهنگی و تاریخی میان ایران و افغانستان، اما اگر کمی دقت داشته باشیم، به دو موضوع اساسی در این خصوص دست مییابیم که در واقع میتوان بر اساس آن رویدادهای چند هفته اخیر را تجزیه و تحلیل کرد و به یک پاسخ قناعت بخش رسید.
عامل نخست، مسئله تحقیر ملی در افغانستان است. این ملت به شدت تحقیر شده، فروپاشیده، از هم گسسته و دچار وضعیت پارانویید است. در دولت سازی شکست خورده و در وضعیتی که به انزوای جهانی رفته، خود را قربانی توطئه از بیرون حس میکند. در این وضعیت ماشین فرافکنی و تخلیه روانی فعال میشود و به صورت خودکار به دنبال سوژهای برای بیرون راندن سرخوردگی اجتماعی- سیاسی خود است. در چنین احوالی، ملت عنصر بیگانه را عامل وضعیت موجود میداند و علیه آن شعار میدهد، ابراز تنفر میکند و اگر موقع مساعد شود، دست به خشونت میزند.
عامل دوم، انتحار اجتماعی است. افغانستان از دههها به این طرف دچار فروپاشی اجتماعی ناشی از تجاوز نظامی، جنگ داخلی، فقر شدید، بحران اقتصادی، انزوای بینالمللی و نادیده گرفته شدن در سطح منطقه و جهان به رغم «تاریخ پنجهزار ساله» بوده است. این کشور از زمانی که به عنوان یک واحد سیاسی از سوی روسیه تزاری و بریتانیای قرن نزدهم شکل گرفت، دههها و دههها نقش حایل را میان دو امپراتوری داشت. با رفتن بریتانیا از منطقه و شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی، ساختارهای سیاسی جهان هم تغییر کرد و دوباره افغانستان در مناسبات سیاسی جهان، به عنوان یک نقطه حایل مطرح شد، این همان دوره ثبات است که در دوران ظاهر شاه تجربه شد و با تجاوز ارتش سرخ به کشورمان، بر هم خورد.
پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی، افغانستان دوباره به حال خود رها شد، جنگهای داخلی بروز کرد و طا-لبان به عنوان یک نیروی پیشتاز در مناسبات قدرت مطرح شدند. فراموشی افغانستان ادامه یافت تا این که در سال ۲۰۰۱ امریکاییها تجاوز کردند و برای دو دهه توجهات جهان دوباره به این جغرافیای محاط به خشکه و دور افتاده و بسته معطوف شد.
دو دهه حضور امریکا در افغانستان، بار دیگر این کشور را به دهه هشتاد میلادی برد و مقاومت علیه نیروهای امریکایی گسترش یافت. «جهاد» شکل گرفت و طا-لبان دوباره به قدرت برگشتند. اکنون بار دیگر افغانستان به رغم بیانیههای شیک و دیپلماتیک جهان، به سوی فراموشی و انزوا پیش میرود و جنگ روسیه در اوکراین نیز این بحران را تشدید کرده است.
بر این اساس، به باور این قلم، حمله عناصری به کنسولگری ایران در هرات و سفارت این کشور در کابل، در واقع نه ناشی از گسترش داعش و نه توطئه برای خدشه دار کردن رابطه دو ملت است، بلکه ناشی از انتحار اجتماعی است که در افغانستان رقم خورده است. ناشی از قرار نگرفتن در کانون توجه جهان است، ناشی از حس رهایی و تعلیق است که این ملت را فرا گرفته و ناشی از سرخوردگی سیاسی-اجتماعی- اقتصادی است که مردم افغانستان در آن رها شدهاند. احتمالاً نمیتوان توطئه را رد کرد، ولی باید زاویههای دیگر را هم دید و از بررسی نینداخت، این مسئله پارانویای خیانت ایران و پاکستان را در افغانستان همواره تشدید کرده است.