اعلام حمایت حزب اسلامی از گروه داعش، قبل از پیوستن این حزب به روند صلح حکومت نشان میدهد که دیدگاه سیاسی و راهبردی شخص حکمتیار و این حزب بر چه محوری استوار است و تا چه مرزی به مسایل حقوق بشری و صلح و دموکراسی باور دارد…
هرچند سرو صدا و غوغای حمایت حزب اسلامی گلبدین حکمتیار از گروهها و جریانهای تندرو موضوع تازهای نیست و در گذشته زیاد اتفاق افتاده که این حزب و رهبر آن از عناصر و جریانهای تروریستی حمایت کنند، ولی اعلام حمایت آقای حکمتیار از گروه داعش در برابر طالبان مسئله پیچیده، تکاندهنده و در عین حال نشاندهنده ماهیت اصلی و بی باور بودن حزب اسلامی به مسایل حقوق بشری و دموکراسی و آزادی بیان است.
اگر نگاهی به دهه هفتاد خورشیدی بیاندازیم، زمانی که جنگ داخلی میان کمونیستها و اسلامگرایان در تاجیکستان جریان داشت، حزب اسلامی حکمتیار در حمایت از اسلامگراهای تاجیکستانی، به آن کشور سرباز و مهمات جنگی صادر میکرد، با جنبشهای تندرو اسلامی کشورهای دیگر آسیای میانه ارتباط داشت و در تلاش آن بود که به عنوان یک جریان اسلامی جهانشمول عمل کند.
اکنون سوال اصلی این است که چرا حزب اسلامی داعش را بر طالب ترجیح داده و بعد از آن وارد روند صلح با حکومت شده است، در حالی که از موضعگیری قبلی خود هم، ابراز ندامت و پشیمانی نکرده است.
ماهیت طالبان از نگاه سیاسی و ساختاری با داعش متفاوت است؛ چه داعش داعیه خلافت جهانی را در سر دارد، ولی طالبان تنها خواهان پیاده شدن خوانش خودشان از شریعت بر جغرافیای افغانستان هستند، نه تمام جهان اسلام و دیگر سرزمینها.
این اعلام حمایت را از دو منظر میتوان بررسی کرد. یکی نزدیکی ماهیت حزب اسلامی با جریان تکفیری و تروریستی داعش نسبت به گروه طالبان و دوم نقش جدیدی که حزب اسلامی پس از پیوستن به روند صلح باید آن را در کشور اجرا کند.
در منظر اول همان گونه که در مورد عدم تجانس ماهیت طالبان و داعش گفته شد به این نتیجه میرسیم که اگر طالبان در روند صلح حکومت ادغام شوند بدون شک سهم خود را خواهند خواست و در کنار آن خواهان پیاده شدن شریعت مورد نظرشان خواهند شد که در آن صورت جامعه سنتی و قشر به شدت مذهبی جامعه از آن گروه حمایت خواهد کرد و جایی برای حزب اسلامی باقی نمیماند. اگر هم طالبان به پیکارشان با حکومت و نیروهای خارجی ادامه بدهند باز هم برای حزب اسلامی در میان آنها جایی نخواهد بود و با این حزب همان برخوردی را خواهند داشت که با دیگر جریانها دارند.
منظر دوم بر میگردد به فرصت طلبی حزب اسلامی، بازیهای بزرگ جهانی و منطقهای و نیاز داعش به سرباز گیری در افغانستان.
اعلام حمایت حزب اسلامی از گروه داعش، قبل از پیوستن این حزب به روند صلح حکومت نشان میدهد که دیدگاه سیاسی و راهبردی شخص حکمتیار و این حزب بر چه محوری استوار است و تا چه مرزی به مسایل حقوق بشری و صلح و دموکراسی باور دارد.
از تناقضی که میان موضعگیری پیشین حکمتیار و پیوستن او به روند صلح وجود دارد، به این نتیجه قطعی میتوان رسید که هرچند وی به پروسه صلح پیوسته و ظاهراً پیکار نظامی را با دولت کنار گذاشته، ولی به شدت یک جریان افراطی و تندرو است که اگر زمینه مساعد گردد همانند گروه داعش و شدیدتر از آن عمل خواهد کرد.
بدون شک دیدگاههای شخصی آقای حکمتیار کوچکترین همخوانی با وضعیت موجوده در کشور ندارد. او به دموکراسی باور ندارد، حقوق بشر برایش موضوعی است خندهآور و حضور زنان در حکومت به کلی مخالف آن چیزی است که ماهیت حزب اسلامی و باورهای حکمتیار را تشکیل میدهد. پس چرا او با این گونه پسمنظر وارد روند صلح شده و به دنبال چیست. اکنون پرسش مهمتر متوجه حکومت است که چگونه توانسته بالای این فرد به شدت خطرناک اعتماد کرده و او را به کابل آورده است، برایش سلاح توزیع کرده و فعالیتهای مشکوک آن را نادیده گرفته است.
انتقال داعش از جنوب به شمال و گسترش جنگ در تمام نقاط کشور از برنامههایی است که حکمتیار نیز با آن شریک است و آمده تا نقشی در آن بازی کند که عملکرد چند ماهه او در داخل نظام نیز بر این مدعا صحه میگذارد. زمانی که حکمتیار این چنین آشکار از خطرناکترین جریان تروریستی حمایت میکند و به افرادش دستور میدهد که از میان طالب و داعش، داعش را انتخاب کنند. چه ضمانتی وجود دارد که او با این سابقه و پسمنظر همین اکنون، در قلب کشور مصروف ساماندهی فعالیتهای تروریستی گروه داعش نباشد و چه ضمانتی وجود دارد که او خود برای انتقال و گسترش داعش، به روند صلح نپیوسته باشد. اینها پرسشهای جدیای اند که باید حکومت به آن پاسخ دهد.
ظاهر شکوهمند- خبرگزاری دید