آخرین اخبارتحلیلجهانسیاست

چرا رقابت قدرت های بزرگ یعنی فاجعه؟

آخرین باری که ایالات متحده به صورت تک‌قطبی شعاری نسنجیده را دنبال کرد، به جنگ جهانی دو دهه‌ای علیه تروریزم ختم شد، درگیری که هنوز در تلاش برای رهایی از آن است و تاثیرات منفی بسیار زیادی داشت

چرا رقابت قدرت های بزرگ یعنی فاجعه؟

پس از سخنرانی جو بایدن در کنفرانس امنیتی مونیخ در ماه فبروری، شاهد تیترهایی مثل این بودیم: «امریکا بازگشته است». آن سخنرانی به وضوح برای مرزبندی با دونالد ترامپ و نشانه آغازی جدید در روابط دو سوی اتلانتیک طراحی شده بود. بایدن قول داد: ما به عقب نگاه نمی کنیم. ما با هم رو به جلو می‌رویم». با این حال، ظاهراً یک بخش بزرگ از سیاست خارجی دولت ترامپ باقی مانده است: رقابت قدرت‌های بزرگ. بایدن به شرکت کنندگان در کنفرانس گفت: «ما باید با هم برای یک رقابت استراتژیک بلندمدت آماده شویم و رقابت با چین سخت خواهد بود».
متأسفانه، با وجود آنکه رقابت‌های قدرت‌های بزرگ در سال‌های اخیر کلمه مورد علاقه واشنگتن بوده است، اما تعریف صحیحی از آن وجود ندارد. در واقع، اکثر مفسران دقیقاً از سؤالات بزرگ (چرا ما با هم رقابت می ‌کنیم؟ رقابت بر سر چه چیزی؟) می گذرند و مستقیماً در مورد چگونگی دستیابی به پیروزی بحث می‌کنند. از آنجایی که پاسخ‌های احتمالی به این پرسش‌ها از پاسخ‌های کاملاً منطقی (یعنی اینکه دولت‌های غربی باید درگیر دفاع دسته جمعی از لیبرال دموکراسی شوند) تا خطرناک و کاملاً غیرواقعی (یعنی اینکه واشنگتن باید به دنبال فروپاشی رژیم در پکن باشد) متفاوت است.
به نظر می رسد – مثل جنگ علیه تروریزم در اواسط دهه ۲۰۰۰ یا تعریف ایالات متحده به عنوان کشوری ضروری در دهه ۱۹۹۰ – برنامه‌ریزان استراتژیک واشنگتن، دوباره حول مدلی جدید و بی‌پایه از جهان و جایگاه امریکا در آن، برنامه‌ریزی می‌کنند. با این حال، دقیقاً به این دلیل که رقابت قدرت‌های بزرگ به‌عنوان یک استراتژی بسیار نامشخص است – یعنی رقابت به صرف رقابت – پوتانسیل بسیار خطرناکی دارد.
این نشان می دهد مفهوم رقابت قدرت های بزرگ، همین اواخر وارد فرهنگ لغت واشنگتن شده، یعنی اگر کسی پنج سال پیش به کوما رفته بود، اصلاً این عبارت را نشنیده بود. اگرچه در استراتژی نظامی ملی دولت اوباما در سال ۲۰۱۵ نسبت به دولت‌هایی که «تلاش می‌کنند جنبه‌های کلیدی نظم بین‌المللی را بازنگری کنند» هشدار داده شده بود، اما تا زمان ترامپ این واژه به طور گسترده مورد استفاده قرار نگرفت. سپس – ایالات متحده جیمز متیس وزیر دفاع، در جون ۲۰۱۷ گفت که «بازگشت به رقابت قدرت‌های بزرگ… نظم بین‌المللی را تهدید می‌کند»، استراتژی امنیت ملی که اواخر همان سال منتشر شد، می‌گوید «مفهوم رقابت قدرتهای بزرگ که به عنوان پدیده‌ای مهم در قرن قبل رد شده بود، حالا دوباره مطرح شده» و از آن زمان، رشد تصاعدی داشته.
رقابت قدرت های بزرگ یک واقعیت است. رقابت بین قدرت‌های بزرگ یکی از ویژگی‌های تعیین کننده محیط بین‌المللی است. خواه رقابت‌های قرن شانزدهمی میان امپراتوری‌ها، تقلای امپریالیستی برای افریقا، یا جنگ سرد بین بلوک‌های سرمایه‌داری و کمونیستی، دولت‌ها همیشه به دنبال قدرت و نفوذ بوده‌اند. اما این تصور جدید، هرچند نوعی بازگشت تاریخ و انتقام تاریخ از خودش اما فاقد معناست. همانطور که دنیل نکسون، استاد دانشگاه جورج تاون اخیراً گفته است، «رقابت بین قدرت‌های بزرگ نمی‌تواند بازگردد، زیرا هرگز واقعاً از بین نرفته بود».
در عوض، «بازگشت رقابت قدرت‌های بزرگ» اساساً راهی آسان‌تر برای اعتراف به افول نسبی ایالات متحده است. جهان تک قطبی – دوره سه دهه سلطه جهانی ایالات متحده که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد – در حال پایان است. در اصطلاح علوم سیاسی، سایر ایالت ها شروع به ایجاد تعادل در برابر ایالات متحده کرده اند. به زبان عامیانه، این بدان معناست که با کاهش نسبی نفوذ ایالات متحده، سایر کشورها به طور فزاینده‌ای مایل به انجام اقداماتی هستند که در طول دهه ۱۹۹۰ انجام نمی‌دادند، چه مداخله روسیه در سوریه، چه ادعای چین در مورد دریای چین جنوبی، یا اقدامات اروپا برای دور زدن قوانین تحریمی امریکا ایروینگ کریستول که پدرخوانده نومحافظه‌کاری محسوب می‌شود، زمانی اشاره کرد که یک نومحافظه‌کار فقط یک لیبرال است که در واقعیت غرق شده است. برخی از بلندترین صداهایی که عصر رقابت قدرت‌های بزرگ را اعلام می‌کنند، فقط انترناسیونالیست‌های لیبرالی است که در واقعیت سیاست قدرت غرق شده‌اند.
با این حال، اگر مسئله به همینجا ختم می‌شد، بحث در مورد رقابت قدرت های بزرگ مشکل ساز نبود. محققان و صاحب نظران مدل های ذهنی خود را برای دنیای رقابتی تر به روز می کنند و به زندگی خود ادامه می دهند. در عوض، محافل سیاست خارجی در واشنگتن به طور فزاینده‌ای بر این تصور متمرکز شده‌اند که ایالات متحده باید به رقابت با چین، روسیه و سایر کشورها متعهد شود.

رقابت قدرت‌های بزرگ کمتر به عنوان یک واقعیت و بیشتر به عنوان یک استراتژی به تصویر کشیده می‌شود. مطمئناً، برخی از نویسندگان نقطه پایانی بالقوه برای رقابت قدرت‌های بزرگ مطرح می‌کنند، مانند هال برندز و زک کوپر، که مقاله اخیرشان در فارین پالیسی می‌گوید رقابت بین ایالات متحده و چین تنها زمانی کاهش می‌یابد که رژیم پکن سقوط کند. اما هنوز مشخص نیست که چرا ما باید به جای رویکردی سنجیده‌تر از همزیستی رقابتی، یک مبارزه وجودی به سبک جنگ سرد را با چین دنبال کنیم.
این مثال نمادی از بحث درباره رقابت قدرت های بزرگ به عنوان یک کل است. به عنوان یک استراتژی بزرگ – چیزی که جان لوئیس گادیس، استاد دانشگاه ییل زمانی آن را به عنوان «رابطه محاسبه شده ابزارها با اهداف بزرگ» توصیف کرد. برای شروع، مشخص نیست که آیا رقابت خود یک وسیله است یا یک هدف.
به عنوان مثال، استراتژی امنیت ملی ۲۰۱۷، جهان را به شکل «عرصه رقابت مستمر» توصیف می‌کند که ایالات متحده باید برای آن آماده شود. چه پروژه‌های زیرساختی داخلی، بخشودگی وام‌های دانشجویی، تعمیرات مؤسسات دموکراتیک، یا افزایش نرخ زاد و ولد، طیف وسیعی از اولویت‌های سیاستی اکنون برای پیگیری رقابت قدرت‌های بزرگ ضروری توصیف می‌شوند. این نشان می دهد که رقابت قدرت‌های بزرگ خود یک هدف است. اینکه چرا کشور مجبور به رقابت به این شکل است، گفته نمی‌شود.
در واقع، اگر رقابت قدرت‌های بزرگ وسیله‌ای برای رسیدن به هدف باشد، اصلاً مشخص نیست که این اهداف چیست. در میان کسانی که به نفع استراتژی رقابت قدرت های بزرگ تبلیغ می‌کنند، به ندرت هدف مشخصی وجود دارد. این موضوع توسط مک‌مستر مشاور سابق امنیت ملی در کتاب اخیرش مطرح شده است. او با اشاره به این که «پس از پایان جنگ سرد، امریکا و سایر جوامع آزاد و باز فراموش کردند که باید برای حفظ آزادی، امنیت و رفاه خود رقابت کنند» در حالی که بعداً می‌گوید دولت‌ها باید «به عنوان بهترین ابزار برای جلوگیری از درگیری، رقابتی فراگیر داشته باشند». به شکل گیج کننده ای، او رقابت را هم جایگزینی برای درگیری و هم مبارزه بین خیر و شر می‌داند که در هر حال، ایالات متحده در محاصره دشمنان قرار دارد.
رد کردن و احمقانه خواندن این حرف آسان است، اما خطرات اساسی نیز به همراه دارد. از یک نظر، تمرکز بر رقابت، مجموعه‌ای از فرضیات اساسی در مورد سیستم بین‌المللی و نقش امریکا در آن را نادیده می‌گیرد. به نظر می‌رسد جامعه سیاست‌گذاری واشنگتن متقاعد شده است که ما به سوی دنیای خطرناک‌تری پیش می‌رویم، دنیایی که در آن ایالات متحده باید در برابر تجاوزات متصور از سوی کشورهایی مانند چین و روسیه عقب‌نشینی کند. اگرچه مقاله‌ها تقریباً همیشه این نکته را می‌پذیرند که همکاری با چین درباره تغییرات اقلیمی ضروری است اما چارچوب توصیفی‌شان تقریباً به‌طور یکسان تقابل‌آمیز است.
جامعه تدوین استراتژی در واشنگتن، دلایل زیادی دارد که دنیا را مملو از رقابت‌های فزاینده ای بداند. شکاف بین ایالات متحده و سایر کشورها از نظر نظامی در حال کاهش است. شکاف اقتصادی دیگر بسته شده است. در سال‌های اخیر، از تلاش‌های چین برای بازنگری قوانین دریایی گرفته تا تهاجم روسیه در انتخابات، مخالفت‌ها علیه انتخاب‌های سیاست خارجی ایالات متحده در میان سایر کشورها افزایش یافته است. اما یک دنیای رقابتی تر به معنای یک مبارزه همه جانبه نیست. رقابت قدرت‌های بزرگ اغلب به‌عنوان یک درگیری همه یا هیچ نشان داده می‌شود. اما در واقعیت، چین و روسیه فقط به صورت گزینشی به تقابل با امریکا پرداخته‌اند و تلاش می‌کنند تا وضعیت موجود را در جایی که منافعشان مناسب است تغییر دهند و آن را در جاهای دیگر حفظ کنند.
خطرات رویکرد همه یا هیچ به سیاست جهانی را نمی توان اغراق آمیز دانست. همانطور که فرید زکریا اخیراً بیان کرده است، «ایالات متحده در معرض خطر هدر دادن دستاوردهای به دست آمده از چهار دهه تعامل با چین، تشویق پکن به اتخاذ سیاست های تقابلی و سوق دادن دو اقتصاد بزرگ جهان به یک درگیری خائنانه در مقیاس ناشناخته است. در واقع، اگر کسی فرض کند – همانطور که بسیاری از نوشته‌های مربوط به رقابت قدرت‌های بزرگ نشان می‌دهد – که چین و روسیه دشمنان سرسخت ایالات متحده هستند که مصمم به نابودی نظم موجود و براندازی هژمونی ایالات متحده هستند، سیاست‌هایی مطرح می‌شوند که پیش از این غیرقابل تصور بودند».

رشد نظامی‌گری در اروپا و آسیا ضروری می شود، حتی اگر خطر درگیری آشکار با یک قدرت هسته‌ای دیگر را افزایش دهد. به نظر می‌رسد جداسازی اقتصادی برای محافظت از زنجیره‌های تامین حیاتی است، اگرچه مطالعات نشان می‌دهد که هزینه‌ها برای شرکت‌ها و کارگران امریکایی بسیار زیاد است. به عنوان مثال، گزارش اخیر مرکز چین اتاق بازرگانی ایالات متحده، تخمین زده است که اگر تعرفه ها به طور گسترده بر تمام تجارت ایالات متحده و چین اعمال شود، اقتصاد ایالات متحده می‌تواند تا ۱ تریلیون دلار از رشد خود را از دست بدهد. محدودیت های گردشگری یا دانشجویان چینی که در ایالات متحده تحصیل می‌کنند بین ۱۵ تا ۳۰ میلیارد دلار در سال هزینه خواهد داشت.
نتیجه ساده است: مسخره کردن رقابت قدرت‌های بزرگ به‌عنوان واژه‌ای بی‌معنی یا بر این اساس که نخبگان سیاست خارجی واشنگتن تازه دارند کشف می‌کنند که دیگر کشورها می‌توانند در سیاست جهانی حرفی برای گفتن داشته باشند، آسان است. اما همانطور که رابرت کاگان، دانشمند علوم سیاسی اخیراً نوشت، بزرگترین سوال دهه‌های آینده ممکن است این باشد که آیا کشورها می توانند «رقابت جهانی را به عرصه های اقتصادی و سیاسی محدود کنند و در نتیجه خود و جهان را از وحشت جنگ بزرگ بعدی یا حتی رویارویی‌های ترسناک یک جنگ سرد دیگر، در امان نگه دارند.» در این چارچوب، پیگیری کورکورانه استراتژی رقابت قدرت‌های بزرگ غیرمسئولانه و کوته‌بینانه است.
آخرین باری که ایالات متحده به صورت تک‌قطبی شعاری نسنجیده را دنبال کرد، به جنگ جهانی دو دهه‌ای علیه تروریزم ختم شد، درگیری که هنوز در تلاش برای رهایی از آن است و تاثیرات منفی بسیار زیادی داشت، مانند تأثیر بر روابط خارجی کشور و آزادی‌های داخلی آن. با این حال، اگر رهبران امروزی مراقب نباشند، لفاظی رقابت قدرت‌ بزرگ می‌تواند ایالات متحده را وارد یک درگیری حتی پرهزینه‌تر و زیان‌بارتر کند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا