چطور امریکا دوباره با سرنوشت افغانستان بازی کرد – بخش دوم/ آخر
گانگسترها، قاتلان و فروشندگان مواد مخدر از ناآگاهی نیروهای خارجی نسبت به محل برای از بین بردن دشمنان خود سوءاستفاده کردند، در حالی که انبوهی از پول نقد به خزانه منصوبین فاسدی ریخته شد که خود را به عنوان دولت جا زده بودند
ترجمه و تلخیص: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
آکرمن اندیشناک و پشیمان است؛ مردی که عمیقاً به افرادی اهمیت میدهد که معتقد است او و دوستانش در ناوگان دریایی و سیآیای به خاطر آنها جنگیدند. وجدانش با جنگهای بیپایان امریکا تیره و تار شده بود، چنانچه در بازگویی کارزار کشتارهای هدفمند به وضوح بیان میکند. کارزاری که چامسکی و پراشاد آن را «بدترین نوع کارزار تروریستی در جهان» مینامند. آکرمن معتقد است که این برنامهها ممنوعیت ایالات متحده در مورد ترورهای دولتی را نقض میکند.
او می نویسد: «وکلایی که در حال کار کردن برای چندین اداره ریاست جمهوری هستند، استدلالهای معنایی را ترسیم کرده بودند که به دقت تفاوت بین قتل هدفمند و ترور را مشخص میکرد. اما وقتی عکس شخصی که قصد کشتن آن را داشتید روی میز شما قرار میگیرد، وقتی حملات درنده [پهپاد] را تماشا میکردید که آسمان شب را روشن میکرد… و سپس زمانی که همان عکس را برمیدارید و به فایلی برای بایگانی منتقل میکنید، به طور حتم شبیه ترور به نظر میرسد.» دل و ذهن مردم محلی که زیر آن باران مرگبار زندگی میکنند نیز باید چنین باشد، زیرا آنها نسبت به حضور سربازان خارجی به شدت عصبانی میشدند.
اصل روایت آکرمن، مدتها پس از اینکه او این کشور را ترک کرده بود، پایان بازی افغانستان است. سقوط کابل همزمان بود با تعطیلات او در ایتالیا. و روزهای آفتابی، رستورانهای پشت بام و کودکانش که در گلادیاتورها بازی میکردند، به طرز ظالمانهای با ناراحتی کسانی که ناامیدانه تلاش میکردند از هرج و مرج کابل به سوی آزادی پرواز کنند، تضاد داشت. آکرمن میتوانست به برخی کمک کند؛ به بسیاری نتوانست.
آکرمن کانالهای واتساپ و رشتههای سیگنال خود را با بازگویی آشکار از شکستها و موفقیتهایی بررسی میکند که ابعاد فرا انسانی تلاشهای تخلیه را فراهم میکرد. تنش و درام مانند یک فیلمنامه نمایش داده میشود: روایتی سریع، فوری، خطیر و اینکه آیا این بار موفق میشوند؛ در حالی که او با هموطنان امریکایی و کهنهسربازان ارتباط میگیرد، کسانی که سعی در عبور افغانها از شرایط وحشتناک جنگی احاطهشده ورودی میدانهوایی و سوار بر هواپیما به جای امن دارند. در یک نقطه، ما در دهلیز انتظار یک هوتل خوب کابل هستیم، در میان دوستان و همکاران افغان وحشتزده ایستادهایم، در حالی که تصمیم گرفته میشود سوار بر موتری شویم تا به طور تصادفی وارد میدانهوایی شویم، قبل از اینکه به امید تلاش دوباره فردا پس بروند.
در سراسر اروپا، ایالات متحده، استرالیا و در سرتاسر جهان، افراد خوشنیت ارتباطات خود را بسیج کردند تا هزاران و هزاران نام را جمعآوری و بررسی کنند. در غیر این صورت، ممکن به عنوان سنگنوشتهای برای تسلط طا-لبان تبدیل شود. آنها به دولتها، سیاستمداران، فعالان، سازمانهای غیردولتی، افراد ثروتمند با جتهای شخصی، گروههای ذینفع، مدافعان حقوق بشر، هر کسی که به طور بالقوه میتوانست به بیرون آوردن مردم از جهنم کمک کنند، لابی کردند، قبل از اینکه طا-لبان آنها را پیدا کنند. عملیاتهایی مانند عملیاتی که آکرمن در آن شرکت داشت، حمل و نقل هوایی نجاتبخش برای هر کسی بود که به اندازه کافی خوشچانس بوده باشند، در فهرست مناسب باشند، موتر مناسب، رسیدن به دروازه مناسب، دست تکان دادن به سمت سربازان مناسب، افراد مناسب یا واسطههای مناسب را بشناسند تا سوار بر هواپیمای مزدحم شده و به جایی، هرجایی جز آنجا برود.
در حالی که برای آکرمن، داستان شخصی است، به خصوص پایان بازی افتضاحآمیز، اما برای چامسکی و پراشاد، روشنفکرانه است. اگر آکرمن بیشتر بر روی آخرین عمل تمرکز دارد، تلاش چامسکی و پراشاد برای یافتن منبع خیانت بیشتر بر آنچه که آنها به عنوان مقصران اصلی میدانند، متمرکز است. چامسکی میگوید که تهاجم متفقین به افغانستان تحت حاکمیت طا-لبان که در ۷ اکتوبر ۲۰۰۱ آغاز شد، غیرقانونی بود و فقط به عنوان هشدار علیه هر کسی بود که برتری امریکا را به چالش میکشید. گویی حملات ۱۱ سپتمبر هرگز اتفاق نیفتاده است، او میگوید که «این یک تجاوز غیرقانونی، بیجهت و یک ظلم شدید بود». این تاریخ دستچینشده هم محکومیت جهانی حمله القاعده و هم قطعنامه فوری شورای امنیت سازمان ملل متحد را نادیده میگیرد که تاکید میکند «کسانی که مسئول کمک، حمایت یا پناه دادن به عاملان، سازماندهندگان و حامیان این اقدامات هستند، پاسخگو خواهند بود.» اشاره صریح به طا-لبان دارد که کنترول آن زمان افغانستان را داشتند و میزبان اسامه بن لادن و القاعده در زمان برنامهریزی و اجرای این حملات بودند. اما چامسکی درست میگوید کسانی که بیشترین هزینه را برای مداخله ایالات متحده پرداختند، مردم افغانستان بودند؛ کسانی که خودشان هیچ ارتباطی با ۱۱ سپتمبر نداشتند، اما بیش از ۲۰ سال هزینه آن را پرداختند.
واشنگتن بارها از طا-لبان خواسته بود که بن لادن را قبل و بعد از ۱۱ سپتمبر تحویل دهند و بارها با مخالفت مواجه شده بود. اما چامسکی و پراشاد، مانند دیگر محققان جنگ افغانستان، از خودداری دولت جورج دبلیو بوش از مذاکره با طا-لبان برای این منظور ایراد میگیرند. کارتر ملکاسیان، در کتاب «جنگ امریکا در افغانستان: یک تاریخ» نوشت که تیم بوش برای اطمینان از مصئون ماندن ایالات متحده از حملات تروریستی آینده تحت فشار بود، اما دو فرصت را برای «جلوگیری از جنگ طولانی» از دست داد. یکی، متقاعد کردن طا-لبان به تحویل دادن بن لادن و دوم عدم شامل کردن طا-لبان در چارچوب سیاسی پسا-۲۰۰۱٫
چامسکی و پراشاد در بخشی با عنوان «پدرخوانده» با مقایسه ایالات متحده با یک خانواده اوباش استدلال میکنند که این اشتباهات سیگنالی بود مبنی بر باتلاق ۲۰ ساله که منجر به هزاران مرگ شد.
چامسکی و پراشاد مینویسند: «[طا-لبان] شدت حمله ایالات متحده را پس از ۱۱ سپتمبر درک کردند و در چندین نوبت روشن ساختند که آماده هستند اسامه بن لادن و شبکه القاعده را به کشور ثالث تحویل دهند.» آنها میافزایند: «دعای آنها برای حل و فصل رد شد، زیرا، وقتی ایالات متحده جنگ بخواهد، جنگ میشود.»
و چه جنگی شد. گانگسترها، قاتلان و فروشندگان مواد مخدر از ناآگاهی نیروهای خارجی نسبت به محل برای از بین بردن دشمنان خود سوءاستفاده کردند، در حالی که انبوهی از پول نقد به خزانه منصوبین فاسدی ریخته شد که خود را به عنوان دولت جا زده بودند. از تریلیونها دالری که تنها از سوی ایالات متحده هزینه شده است، میلیاردها دالر ناپدید میشود. ناپدید شدن این پولها توسط بازرس ویژه برای بازسازی افغانستان که از سوی کانگرس امریکا برای پیگیری آن ایجاد شده بود، ثبت شده است.
چامسکی و پراشاد از پایان بازی نیز ایراد میگیرند و منافع یک مجتمع نظامی-صنعتی را مقصر میدانند که به نفع نخبگان غربی و تکثیر و تأمین ثروت آنها است. توقیف داراییهای بانک مرکزی افغانستان از سوی ایالات متحده که امروز میتواند طا-لبان را تامین مالی کند، برای چامسکی و پراشاد فقط سرقت دیگری است. چامسکی میپرسد چه سودی ممکن برای اربابان جهان وجود داشته باشد که به مدت ۲۰ سال «کشوری را با خاک یکسان کنند» و سپس پول مردم افغانستان را غارت کنند و آنها را به «بیرحمانهترین جنایات زمان»، «گرسنگی قریبالوقوع» محکوم کنند؟
برای چامسکی و پراشاد، جنگ در افغانستان تنها یک قطعه دیگر از تلاش ایالات متحده برای چیدن پازل هژمونیکش است. در مقابل، برای آکرمن جنگ به حفظ امنیت ایالات متحده در دستیابی به «اهداف اساسی جنگ جهانی علیه تروریزم» کمک کرد. اما او نیز به بهای این موفقیت میاندیشد – نه تنها در مورد هزاران جان از دست رفته یا زندگی ویرانشده، بلکه در هزینه مالی مردم امریکا که به سختی متوجه خسارت وحشتناک دموکراسی شان در یک جنگ طولانی با خدمت سربازی داوطلبانه و دریافت معاش به گونه اعتباری شدهاند. او خاطرنشان میکند که سال ۲۰۰۱ آخرین بودجه فدرال تصویبشده از سوی کانگرس بود که مازاد داشت. او همچنین از سیاسیشدن خزنده ارتش میترسد و هشدار میدهد که تاریخ از ژولیوس سزار تا ناپلیون بناپارت نشان میدهد که «وقتی یک جمهوری، یک ارتش بزرگ را با سیاست داخلی ناکارآمد یکجا میسازد، دموکراسی پایدار نمیماند».
در حالی که اولین سالگرد بازگشت طا-لبان به قدرت و آخرین اقدام خیانت امریکا را، جشن میگیریم، مردم منصف و منطقی با بیحوصلگی تماشا میکنند در حالی که اسلامگرایان با خشونت بیشتر در میان خود جر و بحث میکنند و مردمی را که مدتها مورد وحشیگری قرار گرفتهاند، بیشتر سنگدل میسازند. کشورهای همسایه که از خروج ایالات متحده خوشحال شدند، اکنون از تبدیل نمودن این کودک نوپای نااهل سر به هوا به موجودی معتبر و مسئول ناامید شدهاند.
در ۱۴ اگست ۲۰۲۱، درست چند ساعت قبل از ورود طا-لبان به کابل و اعلام پایان جنگ، بایدن به مردم ایالات متحده گفت که هدف جنگ ۱۰ سال قبل، با مرگ بن لادن، از بین رفته بود. او گفت که اکنون زمان آن رسیده است که مردم افغانستان مسئولیت خود را بپذیرند. او هشدار داد که ایالات متحده طا-لبان را به خاطر وعدههایش مبنی بر توقف همکاری با تروریستها پاسخگو نگه میدارد. در پایان ماه جولای، حمله هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده، ایمن الظواهری رهبر القاعده و جانشین بن لادن را که به عنوان مهمان طا-لبان در ویلایی در کابل زندگی میکرد، کشت. از ابتدا تا حتی پس از پایان این جنگ، ایالات متحده امنیت داخلی را در اولویت قرار داد. آکرمن برای آن جنگید. چامسکی از آن ناراحت است. و افغانها؟
تقریباً یک سال پس از ایراد آن سخنرانی بایدن در ۱۳ اگست، زنان جوان شجاع با حمل بنرهایی در خیابانهای کابل راهپیمایی میکنند که در سوگ یک «روز سیاه» نشستهاند و خواستار حقوق ناپدید شدهشان برای کار، آموزش و آزادی هستند. افراد مسلح طا-لبان بر آنها تیراندازی کردند، آنها را لت و کوب کردند و بازداشت کردند. آنها، مانند بسیاری از امیدها و وعدههای امریکاییها، در افغانستان تحت حاکمیت طا-لبان گم شدهاند؛ جایی که هیچ کس نمیتواند فریاد آنها را بشنود.»