چهل روز ماموریت؛ روایت سقوط کابل از زبان بسمالله محمدی
از بالاحصار بازگشتیم. من به سوق و اداره وزارت دفاع رفتم و وضعیت را پرسیدم. گفتند که طا-لبان بعد از تصرف میدانوردک و لوگر، در حال محاصره کابل هستند و یک تعداد از طرفداران آنان و فرصتطلبان در مناطق مختلف شهر کابل شعارهایی به طرفداری از طا-لبان میدهند
بسمالله محمدی وزیر دفاع دولت پیشین
منبع: ۸صبح
هدف از نوشتن این سطور، برائت دادن خودم از عوامل بحران و سقوط نظام به دست طا-لبان نیست؛ بلکه توضیح بعضی حقایق است تا مردم خود را در جریان آن قرار دهم. اینکه نتوانستم در زمان آخر ماموریتم، برای دفاع از کشور کار موثر انجام دهم، اینک به بخشی از دلایل آن اشاره میکنم:
سقوط و فروپاشی، زودهنگام و ناگهانی نبود بلکه فروپاشی به صورت تدریجی و از مدتها قبل آغاز شده بود.
فروپاشی از زمانی آغاز شد که مشروعیت نظام سیاسی جمهوریت با تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ و بحران ناشی از آن ضعیف و بیمعنا شد. سپس سیاستهای رییس جمهور غنی که از یک انتخابات پُر از تقلب و مبهم قدرت را غصب کرده بود، این مشروعیت را بیشتر از پیش تضعیف کرد تا در فرجام حاکمیت به ورطه سقوط رسانیده شد. اگرچه تشکیل حکومت وحدت ملی با امضای موافقتنامه سیاسی، بحران را موقتاً مهار کرد، اما حس انحصارگری و خودخواهی آقای غنی و عدم التزام او به اجرای مواد موافقتنامه سیاسی، بحران را پیچیده، مغلق و دوامدار ساخت و باعث ایجاد فاصله عمیق میان مردم و دولت شد. همچنان، وضعیت پیش آمده اثرات منفی و ناامیدکننده روی انگیزه نیروهای دفاعی و امنیتی به جا گذاشت.
انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۹ برخلاف انتظار مردم و جامعه جهانی، باز هم پُر از ناروایی، تقلب و دروغ بود و اشرف غنی حاکم ارگ اعلام شد. واضح بود که در این دوره، موصوف یک میلیون رای نداشت و غصب دوباره قدرت توسط غنی سبب بروز بحرانهای مختلف و بیاعتمادی نیروهای دفاعی و امنیتی نسبت به سطوح رهبری دولت شد و آثار زیانبار آن، سقوط نظام را سرعت بخشید.
مذاکرات مستقیم امریکاییها توسط زلمی خلیلزاد با طا-لبان در غیاب ملت و حکومت افغانستان که در سال ۲۰۱۸ در قطر آغاز شد و پس از ۱۸ ماه بدون حضور و نقش دولت افغانستان به موافقتنامه دوحه انجامید، مشروعیت و نقش دفاعی قوای مسلح را متزلزل ساخت و رییس جمهور غنی نتوانست تاثیرات منفی آن را از قوای دفاعی و امنیتی دور سازد. تاثیر این امر روی مورال و نقش نیروهای نظامی دولت ویرانگر بود.
این امر چه تاثیراتی بر اردوی افغانستان داشت؟
کاهش فزاینده حمایت نیروهای امریکایی در عملیاتهای نظامی پس از آن توافق، بهخصوص کاهش حمایت هوایی و بعداً قطع این حمایت، قوای نظامی افغانستان را که بسیار وابسته بود، به سوی فروپاشی سوق داد.
در اکمالات لوژستیکی و تخنیکی نیروها سکتگی فاحش به وجود آمد. از طرفی هم طا-لبان نسبت به توافق دوحه مطمین بودند که امریکاییها علیه آنها کاری انجام نمیدهند. بنابراین، قطعات دوردست دفاعی را که راههای اکمالاتیشان از راه زمین قطع شده بود، به محاصره کشیدند و میزان تلفات این قطعات افزایش یافت.
تمام پیمانکاران و قراردادیهای ناتو که تعدادشان حدوداً به ۱۶ هزار نفر میرسید، در بخشهای هوایی و زمینی بدون ایجاد هماهنگی، حمایه خود را قطع کردند و خارج شدند. این امر سبب عدم حمایه هوایی و زمینی بهخصوص در بخش ترمیم طیارهها شد. اردو طیارات محاربوی و ترانسپورتی در اختیار نداشت تا جانشین آن میکرد. بدین ترتیب، پایگاههای دوردست یکی پس از دیگری سقوط کرد. قطع کمکهای هوایی و زمینی امریکا و ناتو، جنگ را به نفع طا-لبان تغییر داد.
رهایی ۷۰۰۰ زندانی طا-لبان که به قیمت جان منسوبان نیروهای امنیتی و دفاعی کشور دستگیر شده بودند، و رفتن آنها به جبهات گرم، سبب تقویه طا-لبان و تضعیف روحیه نیروهای دفاعی و امنیتی شد.
سیاست و عملکرد رییس جمهور غنی به نام ایجاد اصلاحات در اردو و جوانسازی که بیشتر اهداف سیاسی، قومی و سلیقهای داشت، باعث شد که هزاران افسر و جنرال باتجربه و مسلکی از اردو منفصل و جبراً به تقاعد سوق داده شوند. این رویکرد رییس جمهور، قوای مسلح را از نظر کیفیت جداً ضعیف کرد. سن تقاعد افسران بدون موافقه پارلمان نُه سال پایین آورده شد که این تصمیم بیشتر انگیزه سیاسی داشت تا جوانسازی. بدون شک جوانان نیروی اصلی و پرتحرک اردو بودند و مسئولیت اجراآت عملی، بیشتر از همه متوجه آنان بود، ولی سوق و اداره جنگ افراد باظرفیت، آبدیده و باتجربه میخواهد. در جنگ اشتباه اول، اشتباه آخر است.
دخیل کردن سیاست در اردو ضربه دیگری بود که بر پیکر آن زده شد. متاسفانه شیوه برخورد رییس جمهور با وزارتهای سکتور دفاعی و امنیتی نامناسب بود و هر موضوع را به مشاور امنیت ملی، داکتر محب محول میکرد که برخوردهای سلیقهای و عدم آگاهی موصوف از میدانهای جنگ سبب از هم پاشیدن سلسلهمراتب و سیستم منظم کاری شد.
غنی با داشتن خصوصیات احساساتی، حرفشنوی از دیگران، دسیسهسازی و توطیه به شکل عقدهمندانه عمل میکرد و اکثراً وقت خود را در کارهایی به اصطلاح مایکرومنجمنت (مدیریت جزءنگر) صرف میکرد، تا تصامیم و موضوعات مهم و حیاتی کشور.
موفقیت در جنگ و دفاع از وطن متکی به سه اصل است:
انگیزه؛
روحیه؛
نظم و دیسپلین.
متاسفانه این سه اصل در نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان از هم پاشیده بود. شجاعترین قوماندانان به خاطر دلسردی و وضعیت پیشآمده، تمایلی به جنگ و ایستادگی نداشتند. سلسلهمراتب از بین رفته بود، وحدت فرماندهی وجود نداشت و تعیینات به شکل سلیقهای صورت میگرفت. در هفتههای پایانی حاکمیت، فرماندهی اصلی به دست آقای محب در شورای امنیت بود و اصلاً وقعی به وزارتهای دفاعی و امنیتی نمیگذاشت. ارتقای افسران از معیار و معنا افتاده بود، جلب و جذب در اردو در نازلترین سطح قرار داشت و تلفات سنگین روزانه، کمیت اردو را به پایینترین رقم رسانده بود.
روزی رفتم مشکل چند دستگی را به آقای غنی اظهار داشتم. وعده داد که اصلاح میکند، اما به وعدههایش عمل نکرد. آقای محب با عدم داشتن فهم کافی از مسلک نظامی و غرور کاذب، به صورت عمدی و آگاهانه اردوی ملی کشور را متلاشی ساخت.
رییس جمهور غنی یک حکومت دیگر در داخل ارگ برای خود و حلقه نزدیک به خود ساخته بود که اردوی افغانستان را به طرف ضعف و فروپاشی سوق داد و هرگونه انگیزه و روحیه جنگ را از منسوبان اردو سلب کرد.
مازاد بر عوامل فوق، دو حرکت تاکتیکی طا-لبان بر تقویت جایگاه و «مشروعیت یافتن» جنگ آنان، و اما کاهش انگیزه مقاومتگران نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان، موثر واقع شد:
تبلیغات گسترده طا-لبان به حقانیت روایت جنگیشان در برابر پایان اشغال و محو فساد گسترده.
انعطاف طا-لبان در برخورد با منسوبان نیروهای دفاعی و امنیتی برحال در سطوح مختلف و فرصتسازی برای بازگشت آنها به خانههایشان و در پیش گرفتن سیاست عدم انتقام در مقطع سقوط نظام.
من براساس موافقتنامه تقسیم قدرت سیاسی، از طرف داکتر عبدالله عبدالله که به حیث رییس شورای عالی مصالحه ملی کار میکرد، به عنوان سرپرست وزارت دفاع تعیین شدم. دلیلی که این مسوولیت را در چنان شرایط حساس قبول کردم، بر این نیت استوار بود تا بتوانم حداقل در دفاع از وطن سهم بگیرم. وقتی به کار شروع کردم، بعد از یک بررسی مختصر و سنجش وضعیت، مشکلات را درک کردم. من وضعیت را از بیرون یک چیز میدانستم، در حالی که در داخل چیز دیگری بود. اینکه در حکومت چه میگذشت و چرا نتوانستم کار لازم را انجام دهم، دلایل زیادی دارد.
بعد از بررسی دقیق و مشورت با رهبری اردو، دو مشکل عمده را دریافتم:
رهبری ضعیف؛
عدم حمایه لوژستیکی و تخنیکی.
این دو مشکل سبب تضعیف روحیه منسوبان و پایین آمدن توانمندی محاربوی اردو شده بود. تا جایی که درخور امکانات و صلاحیتهای قانونیام بود، اجراآت میکردم، اما تعیینات در بستهای جنرالی که به ریاست جمهوری تعلق داشت، باید پیشنهاد میشد که متاسفانه مشکلات در همین نقطه بود. با وجود اجرای انگشتشمار پیشنهادات، بقیه معطل قرار داده میشد. وقتی به رییس جمهور میگفتم، به داکتر محب هدایت میداد، متاسفانه او اجراآت نمیکرد.
در حکومت چه میگذشت؟
در حکومت در این شرایط حساس، جلسات متعدد و نفسگیر دایر میشد. ساعتها وقت سپری میشد، اما هیچ تصمیم مقتضی اتخاذ نمیشد. رییس جمهور وضعیت واقعی را میدانست، ولی اطرافیانش او را اغفال میکردند و یا خودش نمیخواست وضعیت را درک کند.
پس وقتی وضعیت اینگونه بود، سوالاتی مطرح میشود؛ از جمله اینکه چرا این پست را در چنان شرایط مغلق و پیچیده قبول کردم؟ چرا من نتوانستم از وطن دفاع کنم؟ چرا مشکل را به مردم نگفتم؟ چرا استعفا ندادم؟ و مشکل در کجا بود؟
هموطنان عزیزم حق دارند که چنین سوالاتی را داشته باشند؛ زیرا با سرنوشتشان بازی شده است و آنان متحمل رنج، فقر، بیکاری، مهاجرت و مصیبتهای فراوان شدهاند.
اما من در دقیقه ۹۰ و در شرایط بسیار مغلق و پیچیده به این نیت آمدم، تا حداقل خدمتی در جهت دفاع از کشورم کرده باشم. ولی رییس جمهور اشرف غنی با سیاستهایش و حلقه چندنفرهاش، اردوی افغانستان را متلاشی کرده بودند. جان، روحیه و انگیزهای برای اردو نمانده بود، تا من بتوانم مانع مرگ حتمی نظام شوم. به قویترین و با روحیهترین قوماندانهای اردو که سالها با هم کار کرده بودیم، صدا میزدم که چرا دفاع صورت نمیگیرد؟ میگفتند که سربازان روحیه، انگیزه و مورال را از دست دادهاند.
در آن روزها برایم سخت بود که یکباره کنار بروم و بگویم که نظام قابل دفاع نیست و سقوط میکند. اعلام این خبر برای من بسیار دشوار بود. متاسفانه رییس جمهور غنی با حلقه خاصش در داخل ارگ، نظام را غیرقابل دفاع ساخته بود.
جا دارد که از ایثار و فداکاریهای منسوبان نیروهای دفاعی و امنیتی کشور که در ۲۰ سال گذشته به دفاع از وطن در مقابل دشمنان داخلی و حامیان خارجیشان رزمیدهاند، اظهار قدردانی کنم. روح شهدای منسوبان دفاعی و امنیتی کشور شاد و یادشان گرامی باد.
چرا حمله و تصفیه را طا-لبان از شمال و شمالشرق آغاز کردند؟
این مناطق در گذشته بستر طبیعی برای مقاومت به رهبری احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور، بود. از این مناطق به حیث پایگاه مردمی و مطمین در مقاومت علیه طا-لبان استفاده میشد و طا-لبان با وجود حملات مکرر نتوانستند این مناطق را اشغال کنند. این بار طا-لبان خواستند خلاف گذشته، اول این مناطق را تصفیه کنند، تا فرصتی برای احیای جبهه مقاومت به وجود نیاید. به همین دلیل، این بار طا-لبان حملاتشان را از شمالشرق و شمال آغاز کردند و بعداً در حوزه غرب ادامه دادند.
اتفاقات سه روز آخر سقوط
از درون ارگ اطلاعات موثق داشتم که ارتباط آقای محب با حقانیها تامین شده است و آنها صحبتهای دوامدار داشتهاند؛ اما از قصد فرار رییس جمهور چیزی نمیدانستم.
عصر روز جمعه، ۱۳ آگست ۲۰۲۱، من با رییس جمهور در هلیکوپتر به بالاحصار رفتیم، تنها وحید عمر با ما بود. در آنجا در تپه بلند بالاحصار رفتیم، دیدم که مایکروفون آماده است. از وحید عمر پرسیدم چه خبر است؟ گفت که رییس جمهور صحبتی به ملت دارد. من در کنار رییس جمهور ایستادم، تمرکز صحبت حولوحوش ایستادگی و مقاومت بود. رییس جمهور گفت که زعمای افغانستان در شرایطی که کشور مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته، از همینجا اعلام مقاومت کردند و من هم با پیروی از آنها از ملت میخواهم که در برابر تجاوز بیگانه متحد شوند.
از بالاحصار بازگشتیم. من به سوق و اداره وزارت دفاع رفتم و وضعیت را پرسیدم. گفتند که طا-لبان بعد از تصرف میدانوردک و لوگر، در حال محاصره کابل هستند و یک تعداد از طرفداران آنان و فرصتطلبان در مناطق مختلف شهر کابل شعارهایی به طرفداری از طا-لبان میدهند. شب داکتر محب زنگ زد و گفت که یک بار با وزیر داخله و رییس امنیت جمع شویم. در وزارت دفاع جمع شدیم. داکتر محب از من پرسید که مصاحبه رییس جمهور در چه مورد بود. من آنچه واقع شده بود را تشریح کردم. اینکه آنها به چه دلیلی مانع نشر آن شده بودند، من نمیدانم. وضع امنیتی تحلیل شد، همه اتفاق بر آن داشتیم که وضعیت غیرقابل کنترول است. محب در اظهارات اخیرش این گفته را جعل کرده است، بحث پنجشیر اصلاً مطرح نشد؛ زیرا همه مشکلات و صحبتها به کابل متمرکز بود. هنوز ولایات مشرقی و لوی پکتیا سقوط نکرده بود. مهمتر اینکه در یک هفته اخیر داکتر محب پریشان بود، همان شب هم حرفهای ضدونقیض زد که اعضای جلسه شاهد آن بودند/هستند.
روز شنبه طا-لبان خود را از استقامت میدانوردک و لوگر به دروازههای کابل رساندند و بینظمی و اضطراب در شهر بیشتر شد. مردم سخت سراسیمه بودند که چه میشود. رییس جمهور یکی دو بار زنگ زد و وضعیت را پرسید. در همین روز، قرار بود، جلسه کابینه دایر شود، ولی بسیاری از وزرا حاضر نشده بودند و جلسه برگزار نشد. روز یکشنبه وضعیت امنیتی بدتر شده بود. کارمندان ادارات دولتی اعم از ملکی و نظامی در حال فرار بودند. ساعت ۱۰ صبح همان روز، رییس جمهور زنگ زد و جویای وضعیت شد. من تشریح کردم. از رییس جمهور خواستم تا جلسه اضطراری بگیرد. به من گفت که به داکتر محب میگوید. حوالی ساعت ۱۲ چاشت بود که محافظان رییس جمهور (PPS) به وزارت دفاع آمدند و احوال داده شد که رییس جمهور میآید. من فکر کردم که جلسه اضطراری دایر میشود. مسئول استخبارات قرارگاه وزارت آمد و گفت که عده زیادی از محافظان رییس جمهور (PPS) که تعدادشان حدوداً به ۱۵۰ نفر میرسد، در میدانچه هلیکوپتر در صحن وزارت آمدهاند. محافظان خاص رییس جمهور ساعت یک بجه دوباره برگشتند، اما افرادی که در میدانچه هلیکوپتر آمده بودند، حضور داشتند.
حوالی ساعت ۲ بعدازظهر روز یکشنبه، ۱۵ آگست ۲۰۲۱، سه بال هلیکوپتر از ارگ برخاستند و به استقامت شمال پرواز کردند. من از کلکین دفترم هلیکوپترها را دیدم. فکر کردم طبق معمول رفتوآمد میکنند. سه بال هلیکوپتر رییس جمهور همیشه در ارگ بودند و فرماندهیاش طبعاً به دست خودشان بود. ده دقیقه بعد، رییس جمهور پیشین حامد کرزی، زنگ زد و گفت که غنی گریخت. من گفتم که سه هلیکوپتر ده دقیقه قبل پرواز کرد. رییس جمهور پیشین گفت، نگفته بودم که این آدم مملکت را غرق میکند. و بدبختانه که غرق نمود و خودش فرار کرد. بعدتر قوماندان قولاردوی هوایی به من اطلاع داد که هلیکوپتر چهارم به دستور محب از میدان هوایی برخاسته و جمعاً هر چهار هلیکوپتر به ازبیکستان فرار کردند.
قابل ذکر است که برنامه سفر رییس جمهور به ولایت خوست در روز جمعه، ۱۳ آگست، در نظر گرفته شده بود که به دلایل نامعلومی صورت نگرفت. اما ولایت خوست در ۱۵ آگست (صبح روز یکشنبه) سقوط کرد و رییس جمهور از آن آگاهی داشت.
بعد از فرار اشرف غنی، من با لویدرستیز و هیئت رهبری وزارت دفاع تا عصر همان روز در وزارت ماندیم. وضعیت از هم پاشیده بود. به قوای هوایی رفتیم. در آنجا تصمیم ما این بود که با احمد مسعود، پسر احمدشاه مسعود، قهرمان ملی، و وزیر سابق داخله، تاجمحمد جاهد، که با هم یکجای بودیم، با جمع دیگری از همکاران به پنجشیر برویم. یک بال هلیکوپتر برای انتقال ما آماده شد که احمد مسعود با چند تن از همراهانش توسط آن به پنجشیر رفتند و قرار شد که ما در هلیکوپتر بعدی برویم. متاسفانه شب شد و نظم میدان از هم پاشید و ما به دلیل نبود هلیکوپتر قادر به رفتن به پنجشیر نشدیم. راههای زمینی به دست طا-لبان افتاده بود.
شبهنگام در قوای هوایی به همکاری دیپلماتهای امارات متحده عربی که در حال خروج از کابل بودند، یکجا با تاجمحمد جاهد، وزیر سابق داخله، به امارات منتقل شدیم.
من تمام عمر خود را در جهاد، مقاومت و دفاع از وطن سپری کردم، هیچ وقت خارج نرفتم، علت خروج من از وطن نه به خاطر زنده ماندن و ادامه حیات بعدی در نوش و نعمت بود، بلکه برای زمینهسازی خدمتگذاری و ادامه وجیبه ناتمامی که در قبال نجات مردم و وطن عزیز خویش دارم، صورت گرفته است. انشاءالله در فضای اعتماد، تفاهم، همدلی و همدیگرپذیری و دعای مردم رنجدیده کشورم و نصرت الهی به آن نایل خواهیم شد.