کاظم کاظمی: جان پدر، پرنده شد
«جان پدر کجاستی؟» هشتگی که با سرنوشت خونین قربانیان حمله تروریستی بر دانشگاه کابل همگانی شد، اینک وارد ادبیات فارسی شده و در غزلی از کاظمی تبلور یافت. محمد کاظم کاظمی در واکنش احساسی و عاطفی به این جمله، غزلی با عنوان جان پدر سروده است که سرشار از احساس و لبریز از «درد مشترک»ی است که باید فریادش زد.
در ادامه این شعر را بخوانید:
جان پدر
برف لجوج آب شد و نوبهار شد
جان پدر پرنده شد و رهسپار شد
جان پدر پرنده شد و هر طرف که رفت
با دام و دانه دگری سر دچار شد
گاهی به دشت و کوه و بیابان پناه برد
گاهی مقیم مملکت همجوار شد
یک روز کارگر شد و یک روز کارساز
روزی پیاده بود و زمانی سوار شد
او پشت چرخ بود، ولی چرخدنده ساخت
او گرم کوره بود، ولی آبدار شد
عمر پدر به دربهدریها تباه گشت
جان پدر ولی سند افتخار شد
جان پدر، جوالی٬ مردم نمیشود
آن روزها تمام شد و تار و مار شد
جان پدر معلم و دانشور و ادیب
جان پدر وکیل وسیاستمدار شد
جان پدر کجاستی امروز، شب شده است
جان پدر پرنده شد…اما شکار شد