کمدی و تراژدی گورباچف
بسیاری از مورخان معتقدند حکومت شوروی با یا بدون گورباچف هم سقوط میکرد و کاری از کسی برای نجات این نظام محکوم به فروپاشی برنمیآمد
سال ۱۹۹۱ در چنین روزهایی میخاییل گورباچف جایزه صلح نوبل خود را دریافت کرد. البته انتخاب او و اعلام نامش به عنوان برنده به چند ماه قبلتر، به پاییز ۱۹۹۰ برمیگشت.
داوران این جایزه، گورباچف را انتخاب کردند چون به نظرشان او در آن سال (و چند سال قبل از آن)، بیشتر از دیگران برای تحقق صلح در جامعه جهانی تلاش کرده بود که از خصومت بین شرق و غرب کم کند، به جای استفاده از زور و عبارات تهدیدآمیز- که رهبران قبلی شوروی به آن عادت کرده بودند – با همه به گفتوگو بنشیند و ضمن پذیرش تفاوتها و حتی تضادهای دینی و تاریخی و ایدئولوژیک با دیگران، قدمهای موثری برای پرهیز از تنش و دشمنی بردارد.
از فشار شوروی به کشورهای اروپای شرقی بکاهد و همچنین در کشورش فضای بهتری برای زندگی مردم فراهم کند. هرچند گویا این موضوع آخر، یعنی شرایط زندگی مردم شوروی خیلی هم برای داوران جایزه صلح نوبل مهم نبود و در شکلدهی به تصمیم آنان نقش چندانی نداشت.
اما خود میخاییل گورباچف که حالا بیشتر از ۹۰ سال دارد یکی از جالبترین رهبران سیاسی قرن گذشته است. نه اینکه، چون هنوز کارش را شروع نکرده بود آوار فاجعه چرنوبیل روی سرش خراب شد، یا برای نقشی که در برداشتن دیوار برلین ایفا کرد.
گورباچف سوژه جالبی است، چون هدفی را تعیین کرد و با عزمی راسخ برای تحقق آن گام برداشت و حتی – منصفانه که به آن دوران نگاه کنیم – موفقیتهایی هم کسب کرد، اما در انتها همان اتفاقی افتاد که او سعی داشت مانعش شود. شکست خورد.
بعد جلوی چند دوربین و گروهی خبرنگار، پای شکستی که خورده بود امضا زد. اسلاونکا دراکولیچ مینویسد گورباچف شکست خورد، چون زیادی سادهلوح بود، چون نمیفهمید «کمونیزم سیستمی نبود که بتوان اصلاحش کرد و هرگونه تلاش در این زمینه فقط مایه سقوط آن است… پوچی و بیمعنایی بزرگ زندگی او این بود که سقوط کمونیزم نتیجه تلاشهای او برای اصلاح کمونیزم بود، برای اینکه به قول خودش آن را به کمال برساند.
به نظر شما این سرنوشت غمباری نیست که آنقدر زنده بمانی که دقیقاً عکس آنچه مد نظرت بوده به چشم خودت ببینی؟ ببینی که کل دنیا برای هدفی که اصلاً نمیخواستی به آن برسی برای تو هورا میکشند؟ ببینی که مردم برای اشتباهی که مرتکب شدهای تشویقت میکنند؟ الان که به گذشته نگاه میکنیم همهچیز عین یک کمدی است، ولی در واقع یک تراژدی است!… اگر خوب دقت کنید متوجه میشوید یکی از بزرگترین تحولات سیاسی قرن بیستم را در واقع یک اشتباه به بار آورد»، اشتباه گورباچف صلحطلب و معتقد به امکان اصلاح کمونیزم. البته شاید تفسیر دراکولیچ کروات – که به عنوان یکی از اتباع یوگسلاوی سابق، خودش همه این حوادث را زیست و نظام کمونیستی را هم مستقیم تجربه کرد – کمی غیرواقعی و حتی کاریکاتوری باشد.
حداقلش اینکه بسیاری از مورخان معتقدند حکومت شوروی با یا بدون گورباچف هم سقوط میکرد و کاری از کسی برای نجات این نظام محکوم به فروپاشی برنمیآمد. از این حیث، شاید تراژدی زندگی گورباچف نه نتیجه معکوس اصلاحاتش که تن دادن به مبارزهای بود که امکان پیروزی در آن وجود نداشت.