کوبریک؛ فیلسوف سینماگر
نویسنده: احمد طالبینژاد
حضور آثار برخی فلمسازان در تاریخ سینما نقطه عطف محسوب میشود و «استنلی کوبریک» یکی از آنها است. آثار این فلمساز به لحاظ تکنیکل و موضوعی تاثیر فراوانی بر تاریخ سینما داشته است. از فلمهایی مانند «لولیتا» (برگرفته از رمانی به همین نام اثر ناباکوف) و «راههای افتخار» به عنوان اولین آثار برجسته و غیرمتعارف کوبریک گرفته تا یکی از مهمترین فیلمهای سیاسی تاریخ سینما به نام «دکتر استرنج لاو» (چطور یاد گرفتیم بمب اتم را دوست بداریم) که درباره جنگ سرد بین شوروی سابق و امریکا است و جنگ دو ابرقدرت را با زبان طنز سیاه به سخره میگیرد.
«دکتر استرنج لاو» به لحاظ فنی و تکنیکی فلمی شاخص و نو با استفاده از دو رنگ سیاه و سفید است و بخش عمده آن در یک اتاق جنگ میگذرد. اما کاملترین و شاید هم بتوان گفت: بهترین فلم علمی و تخیلی تاریخ سینما «۲۰۰۱ یک اودیسه فضایی» است که در ایران به اسم «راز کیهان» شناخته میشود. این فلم در سینمای جهان به لحاظ فنی و مضمونی تاثیر زیادی داشت و آن را میتوان همسنگ آثار ژولورن در ادبیات دانست. «۲۰۰۱ یک اودیسه فضایی» از هر نظر حاوی ابتکارات و نوآوریهای عجیب و غریب است؛ از جمله مچ کات معروف آن، یعنی جایی که میمونها سر لاشه دعوا میکنند و یکی از آنها استخوان قلم حیوانی را به آسمان پرتاب میکند و در حین چرخش، استخوان به سفینهای در کهکشان تبدیل میشود، در واقع با این حرکت، کوبریک ابتدا تاریخ حضور پیدایش موجودات بر کره زمین را با یک تمهید ساده، اما خلاقانه به هم میدوزد.
این فلم درباره یک ابر کامپیوتر است که با سفینهای در آسمان میگردد، ولی همین ابرکامپیوتر که مخلوق دانشمندان است، علیه یکی از شخصیتها شورش میکند و دستور میدهد او را از سفینه اخراج کنند. این فلم سلطه ماشینزم و تمام پدیدههای دستساز بشر را به خوبی نشان میدهد که امروزه انسان را در چنبره خود اسیر کرده است.
در «۲۰۰۱ یک اودیسه فضایی» سکانسی است که سفینه به آسمان میرود (آن زمان هنوز از تکنیکهای کامپیوتری خبری نبود)، کوبریک برای خلق این سکانس در باند یک فرودگاه متروکه هزاران چراغ روشن کرد، دوربین روی اتومبیلی قرار دارد و به سرعت بین نورها حرکت میکند و بیننده حس میکند سفینه به سمت بالا و کهکشان در حرکت است. این سکانس نشان از نبوغ و خلاقیت کوبریک دارد و راز ماندگاری او در همین است.
این فیلمساز در همه زمینههایی که به موقعیت بشر برمیگردد خلاقیت به خرج داده است، نمونه آن را در فلم «غلاف تمام فلزی» میبینیم. او در فلم به شکل روشنی تکلیف خود را با جنگ ویتنام روشن میکند؛ یعنی از بطالت و صدماتی که این جنگ به بار آورده، خشونت نهفته در آن، ویرانیها و قتل و غارتها را با نگاهی انسانگرایانه بررسی و نقد میکند.
در «بری لیندون» اثر دیگر کوبریک به خاطر زمان داستان که در قرون گذشته است او از نور طبیعی محیط که نور شمع است بهره میگیرد. از آنجا که آن زمان سیستم دیجیتال وجود نداشت او نگاتیو با حساسیت سفارش میدهد تا بتواند تصویر مدنظر خود را ثبت کند.
علاوه بر تکنیکهای سینمایی، فلمهای کوبریک نشاندهنده نگاه فلسفی او به جهان هستی است، به گونهای که میتوان او را فیلسوف سینماگر لقب داد. در «چشمان باز کاملاً بسته» با افشاگری درباره بورژوازی روبهرو هستیم و رفاهطلبی انسان را در صحنههای مختلف میبینیم.
«اسپارتاکوس» دیگر اثر کوبریک تلفیقی از اسطوره و تاریخ است که در آن یک برده شورش کرده و تبدیل به قهرمانی اسطورهای میشود، همچنین فلم «درخشش» یکی از پیچیدهترین و استعاریترین فلمهای فلسفی است که درباره ذهن انسان ساخته شده است. نگاهی به فلمهای استنلی کوبریک نشان میدهد او با جسارتهایی که دارد، توانسته است هنر و صنعت سینما را هم به لحاظ فنی و تکنیکی و هم از جهت محتوایی یک گام جلو ببرد و از این رو از فیلمسازان تاثیرگذار در تاریخ سینما محسوب میشود.