۱۰ سال پس از کشته شدن بن لادن؛ آنچه هنوز نمیدانیم
آقای مجید خان موضوعات زیادی را افشا کرده از جمله این که ایبتآباد یک شهرک نظامی مربوط ارتش پاکستان است و پایتخت گروههای تروریستی مثل «لشکر طیبه» و «جماعت دعوه» است که از سوی ارتش این کشور حمایت میشوند
مصاحبه از هانا کاویانی
اخیراً رادیو فردا به مناسبت دهمین سالروز کشته شدن بن لادن از سوی امریکاییها در ایبتآباد پاکستان مصاحبهای انجام داده با مجید خان خبرنگار پاکستانی که از دو دهه به این سو موضوعات مبارزه با تروریزم و طالبان و القاعده را بررسی میکند. در این مصاحبه آقای مجید خان موضوعات زیادی را افشا کرده از جمله این که ایبتآباد یک شهرک نظامی مربوط ارتش پاکستان است و پایتخت گروههای تروریستی مثل «لشکر طیبه» و «جماعت دعوه» است که از سوی ارتش این کشور حمایت میشوند.
اسامه بن لادن وقتی در ۵۴ سالگی کشته شد، به مدت ده سال مشهورترین فراریِ دنیا بود. مردی بلندقامت که اگرچه متولد عربستان سعودی بود، اما در مقاطع مختلف زندگیاش کشورهایی چون افغانستان و سودان را بهعنوان محل زندگی برگزیده بود و در نهایت خانهای در قلب پاکستان جایی بود که در آن کشته شد.
دامنهٔ فعالیتش از تجارت تا همراهی با گروههایی مثل مجاهدین در افغانستان و ستیزهجویانی در سودان و سومالی را شامل میشود، اما شهرت جهانی او ناشی از بنیانگذاری گروهی به نام القاعده، امریکاستیزی و حملات یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ است.
روز یکشنبه دوم ماه می ۲۰۲۱، درست ده سال میگذرد از زمانی که باراک اوباما بر صحنهٔ تلویزیون ظاهر شد و از کشته شدن اسامه بن لادن خبر داد. در این ده سال شاید کمتر از القاعده شنیدیم. اما در این یک دهه، گروههای دیگری که رویکردشان مشابه گروهی بود که اسامه بن لادن رهبری میکرد، سر برآوردند و در مواردی مانند داعش بحرانی جهانی را رقم زدند.
در دهمین سالگرد کشته شدن اسامه بن لادن، به سراغ همکارم مجیدخان، از رادیو مشعل، بخش پاکستانِ رادیو اروپای آزاد رفتم؛ خبرنگاری که سالها بود رد پای اسامه بن لادن را دنبال میکرد و امروز همچنان در پی یافتن پاسخهایی دربارهٔ او و دوران پس از کشته شدن این رهبر القاعده است.
گفتوگو با مجیدخان را از همان شب دوم ماه می سال ۲۰۱۱ شروع میکنم؛ ساعاتی پیش از آنکه او و همکارش برای یک برنامهٔ زندهٔ رادیویی از پراگ، خبر سقوط یک هلیکوپتر نظامی در ابوتآباد در چند ده کیلومتری شمال اسلامآباد را دریافت کردند.
مجیدخان: حدود دو صبح من به دفتر آمدم و در حال بررسی روزنامهها و فضای آنلاین پاکستان بودم تا برای برنامهای که ۵ صبح داشتیم، آماده شومم. در رسانههای پاکستان و شبکههای اجتماعی خبری آمد که یک هلیکوپتر نظامی در ابوتآباد سقوط کرده است. آن روز با همکارم شاهین بونِیری کار میکردیم و به او گفتم این به نظر خبر مهمی میآید. تلاش کردیم از خبرنگارانمان در محل اطلاعاتی بگیریم که آنها هم چیزی نمیدانستند و ما تنها با یک خبر سقوط هواپیمای نظامی در ساعات اولیه صبح و اینکه مقامهای نظامی پاکستان اظهارنظر نکردهاند، روی آنتن رفتیم. حدود یک ساعت و نیم بعد بود که باراک اوباما در تلویزیون ظاهر شد و خبر عملیات را داد.
شما در این زمان چندین سال بود که موضوع مشخص القاعده و عملیات ضدتروریزم امریکا را دنبال میکردید. وقتی خبر سقوط هلیکوپتر در ابوتآباد را شنیدید آیا این هم به ذهنتان خطور کرد که شاید عملیاتی مرتبط با بنلادن بوده باشد؟
سانحه سقوط هلیکوپتر برای ما فقط خبر یک سانحه هوایی بود. این شهر به شدت محافظت شده است و به شهر ارتش مشهور است. بخشهای مختلفی از ارتش در آن مستقر است. سربازخانههای متعدد دارد. تاریخ این شهر با ارتش گره خورده است. ببینید، پیش از اینکه خبر کشته شدن بن لادن در ابوتآباد منتشر بشود، گزارشهای مختلفی از نقاطی از پاکستان میرسید که رهبران مختلف این گروهها را در شهرهایی دستگیر کردند. مثل ابوزبیده یا خالد شیخ محمد که یکی در پنجاب و دیگری در راولپندی نزدیک پایتخت گرفته شد. دیگری در کراچی گرفته شده بود. در نتیجه این افراد مهم در القاعده در حال دستگیر شدن در شهرهای مختلف بودند. برخی از آنها با گروه جماعت اسلامی که یک گروه مذهبی سیاسی در پاکستان است، در ارتباط بودند. خالد شیخ محمد از جمله رهبران محلی این گروه بود.
خب چنین شرایطی در جریان بوده، از آن طرف هم توضیح دادید که ابوتآباد یک شهر محافظتشده و نظامی است. با این اوصاف برایتان عجیب نبود که اسامه بنلادن در آن شهر زندگی میکرد؟
چرا برای همه شگفتآور بود. برای مقامهای امنیتی، برای روزنامهنگاران، برای همه شگفتآور بود. ابوتآباد از آن شهرهایی است که نمیتوان در آن مخفی شد، چه برسد به اینکه آنهمه سال در آن مخفی باشید. ابوتآباد جایی است که پلیس محلی به منازل مراجعه میکند و مثلاً میپرسد آیا خانه را اجاره کردهاید؟ صاحبخانه هستید؟ چه زمانی ساخته شده است؟ هنوز سؤالات زیادی بیپاسخ ماندهاند. چه کسی این زمین را خریده بود و این دژ را ساخته بود؟ چطور این مدت طولانی توسط نیروهای امنیتی این موضوع رصد نشده بود؟
وقتی جنگ افغانستان شروع شد، من در پیشاور خبرنگار بودم. در آن زمان من جزو معدود خبرنگارانی بودم که اجازه یافتم وارد محلی شوم که گفته میشد محل سکونت بنلادن در منطقه کوهستانی تورابورا بود. این زمانی بود که امریکاییها عملیاتی را آنجا در اطراف غارهای کوهها انجام دادند. ما ۷۲ روز برای پوشش خبر آنجا بودیم. برخی میگفتند او به پاکستان فرار کرده است، برخی میگفتند کشته شده است. این عملیات مدتها ادامه یافت و در نهایت ۱۷ تن از ستیزهجویان را دستگیر کردند. برخی عرب بودند، برخی طالبان بودند. آنها را به ما هم نشان دادند. این افراد میگفتند که بنلادن اینجا بوده و به ما گفته تا آخرین نفس بجنگید.
در ادامهٔ دنبال کردن بنلادن من به امریکا رفتم و در نیویارکتایمز کار میکردم. یادم هست که سال ۲۰۰۸ یک بار برایان راس از تلویزیون ایبیسی از من پرسید بنلادن کجاست؟ منابع من میگفتند که در پاکستان است. برایان راس گفت در کوههاست؟ من گفتم نه، در دشت باید باشد. راستش با توجه به وضعیت جسمانی و بیماری او و نیاز به مراقبتهای پزشکی، او نمیتوانست در کوهستان باشد، چون در مناطق کوهستانی پاکستان خدمات پزشکی وجود ندارد. بعد از کشته شدن بنلادن برایان راس با من تماس گرفت و گفت تو راست میگفتی، او در دشت بود و نه در کوه.
مجید خان، ممکن است آن روزها را برای ما از منظر پاکستان و پاکستانیها تصویر کنید؟ آن روز با خبر کشته شدن بنلادن در خاک پاکستان و روزهای بعد از آن چگونه گذشت؟
در آن زمان یکی از احزاب سکولار و لیبرال پاکستان در قدرت بود؛ حزب مردم پاکستان. این حزبِ رهبر فقید پاکستان، بینظیر بوتو، است. از آن حزب نمیتوانید توقع داشته باشید که به یک شخصیت افراطگرا پناه دهد و از او محافظت کند. در آن زمان پرزیدنت زرداری همسر بوتو در قدرت بود. وقتی خبر کشته شدن بنلادن پخش شد همه شوکه شدند. میگفتند چطور ممکن است در این دولت چنین اتفاقی افتاده باشد.
منظورتان کشته شدن بنلادن است یا اینکه او در پاکستان بود؟
بودنش در پاکستان. او در آنجا زندگی میکرد. مدتی کسی چیزی نمیگفت. بعد خبرنگاران شروع کردند به طرح این سؤال که چگونه او در پاکستان بود. جوابی نمیآمد. بعد دولت گفت یک کمیسیون به نام کمیسیون ابوتآباد تشکیل میدهد که مشخص شود حقیقت چیست. افراد زیادی در کمیسیون حاضر شدند. روزها و هفتهها طول کشید. بعد یک گزارشی تهیه شد، اما آن را منتشر نکردند و هنوز هم منتشر نکردند.
ده سال از این داستان گذشته است. به نظرتان چرا این گزارش منتشر نشد؟ آیا فکر کردند به مرور زمان افکار عمومی دیگر برایش مهم نیست و فراموش میکند؟
در پاکستان یک فرهنگی وجود دارد که کاری را بکنند و بعد پنهان کنند. از زمان جدایی بنگلادش در سال ۱۹۷۱ و دو تکه شدن چنین است. از آن زمان یک کمیسیون به اسم حمود رحمان تشکیل شد که معلوم شود چه کسی مسئول ترسیم این مرز تازه شد. پنج دهه گذشته و هنوز گزارش این کمیسیون منتشر نشده است.
برگردیم به ابوتآباد و خانهای که بن لادن در آن زندگی میکرد. آن خانه چه سرنوشتی داشت؟
خانه با خاک یکسان شد. میگفتند نمیخواهند تبدیل به مکانی مقدس و زیارتگاه برای هواداران بنلادن شود. الان یک زمین صاف است. من مدتی در حال تهیه گزارشی درباره این زمین بودم و مدتها تلاش کردم تا بفهمم چه کسی این زمین را خریده است، اما پاسخی پیدا نکردم. اما به هر حال خانه دیگر وجود ندارد.
آیا آن کسانی که گفتید نگرانی از حضورشان وجود داشت، هواداران تفکر القاعده، آیا اطلاع دارید که آنها به نزدیکی آن محل میروند؟
به هر حال غریزهٔ انسانی است. شاید برخی میروند. اما این منطقه کلاً محلهٔ طبقهٔ مرفه جامعه و تحصیلکردهها و افرادی از این دست است. که این گونه افراد هم خیلی اهل رفتن به زیارتگاه و این مسائل نیستند. اصلاً کل ابوتآباد پیشرو است. این ولایت بیشترین درصد باسوادی در پاکستان را داراست.
موضوع دیگری که من از آن زمان به یاد دارم، بحثی بود که درباره کشتن بنلادن در خاک پاکستان توسط یک کشور دیگر، امریکا، مطرح بود و انتقادی که بخشی از جامعه و همچنین ناظران مطرح میکردند. امروز پاکستان به این موضوع چگونه نگاه میکند؟
سیاست پاکستان در قبال موضوعاتی مثل امریکا و طالبان و مسائل اینچنینی مثل تام و جری است. دنبال هم میدوند، از هم ناراحت میشوند، از هم دور میشوند، بعد دوباره با هم دوست میشوند. دربارهٔ این عملیات هم بله، اینطور بود. دولت و ارتش پاکستان میگفتند ما از آن خبر نداشتیم. بعد یک مکالمه مشهور است که اوباما به زرداری زنگ زده و گفته ما بن لادن را کشتیم و زرداری به او تبریک گفته بود و آن را اتفاق خوبی ارزیابی کرده بود، بعد گفته بود چرا به ما نگفتید، با هم این کار را انجام میدادیم.
اینها چیزهایی بود که ما از طریق رسانههای داخل پاکستان میشنیدیم، چون زرداری آن زمان خودش چیزی نگفت. بعد ارتش گفت در این باره تحقیق میکنیم. اما در افکار عمومی پاکستان تا همین امروز هم کسانی هستند که باور ندارند بن لادن کشته شده باشد. میگویند این یک تئوری توطئه است، چرا جسدش را نشان ندادند، چرا میخواستند جسدش را در اقیانوس دفن کنند. اینکه فکر کنید علیه دولت انقلاب کردند که چرا یک کشور خارجی در پاکستان این عملیات را انجام داد رخ نداده است. یک بخش مذهبی جامعه بود که به خیابان آمد و تظاهراتهایی برگزار کرد. اما به غیر از آن، با گذشت زمان پیامدهای سیاسی برای بخشهای مختلف، احزاب، سیاستمداران و ارتش داشته است. اما برای مردم داستان تمام شده است.
یعنی مثل آن خانه در ابوتآباد که از صحنه روزگار محو شده، این رخداد هم از اذهان مردم پاک شده است؟
پاکستان این روزها با مشکلات زیادی درگیر است؛ بیکاری، کووید، بیثباتی سیاسی، تورم بالا و خیلی چیزهای دیگر. اصلاً چنین ملتی دیدید که مثلاً بگوید ما حاضریم واکسن فلج اطفال را فقط در ازای داشتن یک جاده یا برق بزنیم؟ الان چنین تفکری حاکم است. ممکن است در این دهمین سالگرد چند رسانه و روزنامه به این موضوع بپردازند اما اینکه کسی حرف خاصی بزند، سؤالی بپرسد یا کاری کند، نه، این رویه پاکستان نیست.
مجیدخان، شما تجربه زیادی در پوشش موضوع مبارزه با تروریزم دارید. چه در میدان و چه از راه دور. میخواهم بدانم آیا پایان بن لادن برای شما پایان داستان بود؟
نه. ظواهری هنوز هست و تفکر و آن رویکرد هنوز وجود دارد. ببینید در پاکستان یک هسته مرکزی برای این افراطگرایی وجود دارد. وقتی با رهبران گروههای افراطی صحبت میکنید، می گویند کشمیر توسط کفار اشغال شده است. و این رویکرد در مورد کشمیر بوده که حکومت مرکزی در پاکستان از این گروههای جهادگرا حمایت کرد و موجب شد که قدرت بگیرند و گروههایی مثل «جماعت دعوه» و «لشکر طیبه» درست شوند. و راستش این گروههای جهادگرا در همین ابوتآباد تعلیم دیدند.
ابوتآباد و شهرهای اطرافش مسیر و جاده رفتن به کشمیر بودند. این گروههای جهادی در همان مناطق نزدیک جایی که بنلادن کشته شد، کمپهای آموزشی دارند. من همیشه در پاکستان سؤالم از این افراد این بود که چرا میجنگند و چرا مردم را میکشند؟ جوابهای مختلفی میدهند. مثلا میگویند شریعت میخواهند. ببینید این گروهها بهنوعی هم چهره عمومی ندارند و نمیآیند در عموم بگویند ما چنین و چنان کردیم. فقط یک ویدئو موقع این انتخابات امریکا یا آن انتخابات پاکستان میدهند. اما برای من همیشه سؤال بوده که تنها با توسل به یک ایده دینی، اسلامی یا قرآنی، مردم را میکشند، به مدارس حمله میکنند یا نمیگذارند زنان حتی لاک(رنگ ناخن) به ناخنهایشان بزنند.
وقتی من در پیشاور در مرز با افغانستان به دنیا آمدم، زندگی عادی بود، زنان خانواده به سینما میرفتند، اما من هر روز شاهد این هستم که این آزادیها، فرهنگ و هنر در حال از دست رفتن است.
یعنی میگویید ده سال پس از کشته شدن اسامه بنلادن این رخداد را یک اقدام نمادین میبینید که مشکلی را حل نکرده است.
حتما همینطور است. من وقتی بعد از سالها زندگی در تبعید به پاکستان برگشتم، پسرعموی خودم شروع کرد از من سؤال پرسیدن و من را متهم کرد که جاسوس امریکا هستم. این تفکر هر روز قوی و قویتر میشود. کشتن بنلادن یا ملا عمر یا هر رهبر دیگر این گروهها این تفکر را از بین نبرده است. این تفکر محو نمیشود.