حکومت همهشمول و نیازشناسی در رهبری سیاسی طالبان
نویسنده: حفیظالله رجبی – خبرگزاری دید
خبرگزاری دید: طالبان که همواره سخن از تشکیل یک حکومت اسلامی در افغانستان زدهاند و هم در دوره اول تسلط شان بر افغانستان و هم در دوره دومشان امارت اسلامی را بر مردم افغانستان قبولاندهاند باید با نیازشناسی درست روی مولفههای رهبری سیاسی خود کار کنند و این امر بدون آراء و خواست مردم امکانپذیر نیست؛ بنابراین چون در حال حاضر تشکیل یک دولت همه شمول خواست اصلی مردم افغانستان و عدم تشکیل آن ریشه اصلی مخالفت با طالبان است، طالبان در صورت تطبیق برخی اصلاحات ساختاری میتوانند اعتماد داخلی را به دست بیاورند و در ادامه منتظر اعتماد منطقهای و بینالمللی باشند.
با گذشت بیش از سه سال از تسلط دوباره طالبان بر افغانستان، هنوز هیچ کشوری به صورت رسمی امارت اسلامی را به رسمیت نشناخته است. یکی از دلایل اصلی تاخیر کشورهای همسایه، منطقه و جامعه بینالملل در به رسمیت شناسی طالبان و امارت اسلامیشان نبود یک ساز و کار مشخص سیاسی از سوی طالبان میباشد: به عبارت سادهتر طالبان هم در ساختار و هم در محتوای حکومتداری با مشکلات کلانی مواجه هستند.
در بخش ساختار طالبان هنوز با مشکل کلان سلسله مراتب در رهبری مواجه هستند و سیستم امارت اسلامی که در آن یک شخص در مقام رهبری معنوی تمام تصامیم سیاسی را بگیرد و دیگران را به زور به اطلاعت از آنها مجاب کند، جوابگوی نیازهای امروز حکومتداری مردم افغانستان نیست: این سیستم که به شدت رنگ و لعاب دینی و مذهبی دارد شاید در گذشته و در زمان جنگ طالبان با نیروهای امریکایی و ارتش پیشین افغانستان که به باور طالبان همکار کفار بود، می توانست جنگجویان طالب را به شوق وارد شدن به جنت به جهاد علیه کفار تشویق کرده به جبهات جنگ بکشاند، اما در زمان کنونی که طالبان داعیه حکومتداری دارند این سیستم جز مشتی توصیه های صرف دینی و مذهبی چیزی در باب مدیریت کشور و سیاست برای گفتن ندارد.
به عبارت سادهتر رهبری مذهبی طالبان نیازمند کار اساسی روی رهبری سیاسی برای اداره افغانستان نیز میباشد: رهبری مذهبی صرف کشور را به یک مجلس وعظ تبدیل میکند که یکی از روی منبر میگوید و مردم از پای منبر با تکان دادن سر تایید میکنند. از سویی هم باید گفت بر اساس اصول پذیرفته شده، حکومت اسلامی بدون توجه به نظرات و آراء مردم معنایی ندارد: استبداد و انحصارطلبی در حکومت اسلامی جایی ندارد و رهبری دینی و رهبری سیاسی در حقیقت تضادی با یکدیگر ندارد و در اصل یکیست.
طالبان که همواره سخن از تشکیل یک حکومت اسلامی در افغانستان زدهاند و هم در دوره اول تسلط شان بر افغانستان و هم در دوره دوم شان امارت اسلامی را بر مردم افغانستان قبولاندهاند باید با نیازشناسی درست روی مولفههای رهبری سیاسی خود کار کنند و رهبری سیاسی درست بدون آراء و خواست مردم امکانپذیر نیست؛ بنابراین چون در حال حاضر تشکیل یک دولت همه شمول خواست اصلی مردم افغانستان و عدم تشکیل آن ریشه اصلی مخالفت با طالبان است، طالبان در صورت تطبیق برخی اصلاحات ساختاری میتوانند اعتماد داخلی را به دست بیاورند و در ادامه منتظر اعتماد منطقه ای و بینالمللی باشند.
این اصلاحات ساختاری میتواند قوانین انعطافپذیر و مورد تایید مردم مسلمان افغانستان در زمینه «حقوق زنان در کار و تحصیل، آزادی بیان، حقوق بشر و حقوق اقلیتهای دینی و قومی» را در پی داشته باشد و این همان حکومتداری خوب است.
براساس گزارشات و شواهد میدانی، طالبان در بخش محتوا نیز دچار مشکل می باشند: رهبری طالبان که با استناد به قرآن و سنت جنگجویان خود را به جهاد علیه کفار امریکایی و غرب تشویق می کرد اکنون باید قادر باشد همان نیروها را دور هم نگه دارد و این خود نیازمند درایت دینی و سیاسیست: اکنون که جبهه جنگ و جهاد مستقیم با امریکا و غرب در افغانستان به پایان رسیده تکلیف جنگجویان پیشین یا به باور خودشان «مجاهدین» چه می شود.
یکی از راه های پیشنهادی این است که رهبری طالبان نیروی های خود را آموزش دینی بدهد و در این راستا اسلام واقعی را برای آنها تبیین کند: اسلام به عنوان دین صلح و هم پذیری، دین مخالف تعصب و افراطیگری و دین مخالف با کشتار بی گناهان به آنها معرفی شود.
به صورت خلاصه باید گفت طالبان تنها با برخی اصلاحات ساختاری و محتوایی می توانند به قوام امارت اسلامی خویش امیدوار باشند و در این راستا تشکیل حکومت همه شمول در اولویت است.
حکومت همه شمول خواسته اصلی مردم افغانستان، کشورهای همسایه، کشورهای منطقه و جامعه بین الملل می باشد و با تحقق آن طالبان از قامت یک گروه متهم به یک دولت تغییر می کنند و آدرس مشخصی برای تعامل با افغانستان شکل می گیرد.