از مهاجرستیزی تا ایرانهراسی: فرهنگیان؛ مرزبانان هویت و همدلی تاریخی ایران و افغانستان
خبرگزاری دید: فرهنگیان دو ملت باید نقش فعال و آگاهانهای ایفا کنند. شاعر، نویسنده، معلم، هنرمند و روزنامهنگار نه فقط راوی دردهای جامعه، که سازنده راههای همزیستی و همدلی هستند. آنان میتوانند و باید روایتهای مسلط مبتنی بر بیاعتمادی و نفرت را به چالش بکشند و بر عناصر مشترک هویتی و تمدنی دو ملت تأکید کنند.

در روزگاری که مهاجرستیزی در بخشی از جامعه ایران و ایرانهراسی در برخی لایههای جامعه افغانستان رو به گسترش است، مسؤولیت فرهنگیان، روشنفکران، شاعران، نویسندگان و روزنامهنگاران دو کشور بیش از هر زمان دیگری برجسته و حساس شده است. وقتی رسانهها و فضای مجازی پر از تصویرسازیهای تحریفشده، ادبیات نفرت و تحریک احساسات هویتی میشود، این فرهنگیاناند که باید نقش سپر انسانی و فکری در برابر چنین جریانات خطرناک و تفرقهافکنانهای ایفا کنند.
مهاجران افغانستانی در ایران که طی دههها جنگ، ناامنی و فقر مجبور به ترک وطن خود شدهاند، با چالشهای متعددی مواجهاند؛ از مشکلات اقامت قانونی گرفته تا حملات رسانهای و گاه بدرفتاریهای امنیتی یا فردی. از سوی دیگر، برخی جریانهای تندرو در افغانستان نیز با روایتهایی خصمانه از تاریخ و سیاست، نوعی «ایرانهراسی» را ترویج میکنند؛ روایاتی که با هدف تخریب رابطه دو ملت و تحریف حافظه تاریخی مردم دو کشور منتشر میشود.
در این میان، فرهنگیان دو ملت باید نقش فعال و آگاهانهای ایفا کنند. شاعر، نویسنده، معلم، هنرمند و روزنامهنگار نه فقط راوی دردهای جامعه، که سازنده راههای همزیستی و همدلی هستند. آنان میتوانند و باید روایتهای مسلط مبتنی بر بیاعتمادی و نفرت را به چالش بکشند و بر عناصر مشترک هویتی و تمدنی دو ملت تأکید کنند.
تاریخ ما پر است از چهرههای درخشان مشترک؛ از فردوسی و سعدی تا سنایی و بیدل، از جامی تا خلیلی. زبان فارسی، ادبیات مشترک، اسطورهها و ارزشهای اخلاقی، ما را به هم پیوند میدهد. این اشتراکات فرهنگی، بزرگترین سرمایه برای مقابله با گسلهای اجتماعی و سیاسی است. مهاجرستیزی، صرف نظر از ریشههای سیاسی یا اقتصادیاش، نهایتاً تهدیدی برای اخلاق عمومی و سلامت فرهنگی هر جامعه است و ایرانهراسی نیز، با تداوم و بازتولید در رسانهها، به یکی از موانع بازسازی صلح در منطقه تبدیل میشود.
فرهنگیان، با نقد منصفانه سیاستها، گفتگو با مردم، آموزش همزیستی و روایتگری از تجربههای انسانیِ دو سوی مرز، میتوانند افکار عمومی را بهسمت تفاهم، مدارا و نگاه انسانیتر سوق دهند. زمانی که سیاست از همدلی عقب میماند، این وظیفه فرهنگ است که فاصلهها را پر کند.
از منظر جامعهشناسی فرهنگی، نفرت و تبعیض، آموختنیاند، اما خوشبختانه همدلی، احترام و پذیرش نیز قابل آموزشاند. این آموزش نهتنها در کلاس درس، بلکه در صفحه شعر، قاب دوربین، صحنه تئاتر، برنامه رادیویی و تلویزیونی و گفتگوی چهرهبهچهره در کوچه و بازار رخ میدهد.
وظیفه شاعر، فقط ستایش زیبایی نیست؛ او باید با زبان استعاره و احساس، به دفاع از کرامت انسان بپردازد. رسالت معلم، تنها آموزش تاریخ و جغرافیا نیست، بلکه یاد دادن احترام به دیگری، شناخت «ما»ی بزرگتر و تربیت شهروندانی همدل و متعهد است. رسانهنگار نیز فراتر از انعکاس اخبار، باید با تحلیل مسوولانه و اخلاق رسانهای، صدای بیصداها باشد و پل میان جوامع بسازد.
در شرایطی که مرزهای سیاسی تبدیل به دیوارهای ذهنی و عاطفی شدهاند، تنها فرهنگ است که میتواند پلی بر این شکافها بزند. اگر ما بهعنوان فرهنگیان، سکوت کنیم، نفرتپراکنی میدان را تصاحب خواهد کرد. پس اکنون زمان آن است که با صدای بلند بگوییم: ما با هم هستیم، نه در برابر هم.
در این میان کارنامه سیاست و سیاستمداران ایران و افغانستان، مشحون از خبط و خطا و عمیقا قابل نقد است. سکانداران و دکانداران سیاست هردو کشور باید بپذیرند که آبشخور اصلی مهاجرستیزی در ایران و ایرانهراسی در افغانستان، نتیجه نامطلوب سیاستهای غلط و سیاستگذاریهای سطحی و سودانگارانه مقطعی آنان و نگاه غافلانه و غیر راهبردی شان به مقوله مهاجرت و نیروی عظیم انسانیای است که پیوندهای تاریخی ـ تمدنی ایران و افغانستان را عمیقتر و ناگسستنیتر میکند.
باید توجه داشت که در بستر روابط پرتنش ایران و افغانستان، سیاست فرهنگی میتواند نقشی حیاتی در کاهش مهاجرستیزی در ایران و مقابله با ایرانهراسی در افغانستان ایفا کند. این سیاستها باید با هدف ترویج همزیستی، شناخت متقابل و کاهش سوء تفاهمهای تاریخی و رسانهای طراحی شوند.
در ایران، مهاجرستیزی اغلب ریشه در کلیشهها، فشارهای اقتصادی و فقدان اطلاعات صحیح درباره جامعه مهاجر دارد. رسانههای ملی و محلی میتوانند با برجستهسازی نقش مثبت مهاجران افغانستانی در توسعه ایران، روایتهای انسانی و مشترکات فرهنگی را تقویت کرده و فضا را برای پذیرش بیشتر فراهم کنند. در این میان، آموزش عمومی، برنامههای هنری مشترک و پوشش مثبت در رسانهها، ابزارهایی مؤثر برای تغییر نگرشها هستند.
در افغانستان نیز ایرانهراسی عمدتاً ناشی از تبلیغات سیاسی، تجربههای تلخ برخی مهاجران و برداشتهای نادرست از سیاستهای داخلی ایران است. برای مقابله با این پدیده، استفاده از دیپلماسی فرهنگی، حمایت از نخبگان فرهنگی و تولیدات رسانهای مشترک میتواند چهرهای واقعبینانهتر از ایران ارائه دهد. بهویژه، روایتهای مشترک تاریخی، زبانی و دینی میتواند پیوندهای فرهنگی را تقویت کند.
سیاست فرهنگی در هر دو کشور باید فراتر از برخوردهای رسمی و سیاسی برود و بستر گفتگوی مردممحور، هنر، ادبیات و آموزش را تقویت کند. تنها در این صورت است که میتوان دیواری که از بیاعتمادی و پیشداوری ساخته شده است را شکست و جای آن را با پلهایی از درک متقابل و همدلی پر کرد.
رویکرد سیاسی و امنیتی به پدیده مهاجرت نیز اگرچه در مواقع خاص قابل توجیه است، اما در بلندمدت نهتنها ناکارآمد نیست، بلکه آسیبزا هم هست. برخورد صرفاً امنیتی، مهاجران را به عنوان تهدید تلقی میکند، نه انسانهایی با نیازهای انسانی، حقوق قانونی و ظرفیتهای اجتماعی. این نگاه باعث میشود که سیاستگذاریها محدود به کنترل، اخراج و سرکوب شود و از رسیدگی به ریشههای مهاجرت، مانند ناامنی، فقر یا بحرانهای زیستمحیطی غفلت شود.
افزون بر این، سیاسیکردن مهاجرت ـ مثلاً استفاده از آن بهعنوان اهرم فشار دیپلماتیک ـ نهتنها روابط بین کشورها را مسموم میکند، بلکه مهاجران را به ابزار چانهزنی سیاسی تقلیل میدهد. این روند به بیثباتی اجتماعی، گسترش مهاجرستیزی، و تضعیف انسجام اجتماعی منجر میشود.
راه حل پایدار، درک مهاجرت بهعنوان یک واقعیت اجتماعی پیچیده است که نیازمند نگاه انسانی و فرهنگی حقوقمحور و مبتنی بر مشترکات و پیشینیه تاریخی ـ تمدنی درخشان میان مردمان ایران و افغانستان است.
نویسنده: راحل موسوی – خبرگزاری دید