روایتی صمیمی از رنج و رستگاری یک مهاجر؛ نقدی بر کتابهای خاطرات علی احمدی
انسان موجودی زمانمند و زبانمند است؛ یعنی واقعیت وجودیاش از زمینه و زمانهای متأثر شده که در آن بالیده است و میزید. از پویندگی انسان در زمان و مکان، خاطرهها و تجربهها ایجاد میشوند. بخش اندکی از آنها در حافظه میمانند و بسیاری نیز بر باد فراموشی میروند. خاطرات، حالت عام و کلی و عاطفی دارند و گاه که بر موضوعی خاص یا بر فرآیند حل مسالهای ویژه تمرکز مییابند، به تجربه تبدیل میشوند. توجه به خاطرهها، هیجاناتی چندگانه تولید میکند و کندوکاو در تجربهها، خالقِ آموزهها است.

آنچه زندگی انسان ها را میسازد زمان سپریشده نیست، بلکه لحظاتی است که برای همیشه در خاطرمان میمانند. پژوهشهای روانشناسی نشان داده که انسانها دلخوش به خاطرات و لحظات شیرین زندگی هستند و هرچه تعداد و کیفیت خاطرات خوب بیشتر باشد، انسان احساس خوشبختی و شادی بیشتری میکند. هرچه انسان بتواند خاطرات خوبش را به یاد بیاورد و یا برای دیگران تعریف کند، غم و ناراحتی از او دورتر و شادی به او نزدیکتر خواهد بود.
یکی از معضلات جامعه مهاجر، عدم ثبت تجارب و عدم انباشت و انتقال این تجربهها به نسلهای بعدی مهاجرین است. به طوریکه با تغییر نسلها، نفرات بعدی باید کار را از نقطه صفر آغاز کنند و بیخبر از راههایی که قبلاً طی شده و یادگیریها و دستاوردهایی که پیشتر به دست آمده، در مسیر آزمون و خطا قدم گذارند.
کتابهای گلشهر خاطرات یک زمینشناس و یک آواره که با نثری روان، گیرا و متناسب با محتوای خاطرات نگاشته شدهاند به مخاطبان خود کمک میکنند تا اولاً تشخیص دهند کدام خاطرات و تجربیات در محیطهای زیست، تحصیل و کار، ارزش ثبت شدن دارند و ثانیاُ چطور میتوان این تجارب را به رشته تحریر درآورد و از بطن هر یک، آموزهها و دستاوردهایی را استخراج کرد که بتواند راهگشای مسیر برای دیگران باشد.
نویسنده کتاب، علی احمدی، فردی است گشادهرو، خوشبرخورد، باسواد و مدیری است لایق که علیرغم همه مشکلات، رنجها و دردها و تحقیرها، قهرمان این داستانسرایی منحصربهفرد بوده و قهرمانیاش را به نظر بنده بیش و پیش از همه، مدیون شیر پاک، صداقت، شجاعت، قناعت، درایت، سختسری، تعهد، ایمان و امید شیرزنی از خطه مزار بوده که کوهستانی از صبر و استقامت و گلستانی از فداکاری و عشق به همسر و فرزندانش و بلکه عموم انسانها بوده است. بالاجمال باید اذعان کرد که علی احمدی از دامن پاک ننهمزاری به معراج قهرمانی در زندگی شخصی، تحصیلی و شغلی خود رفته است. من که افتخار آشنایی و ارادت کوتاهمدتی در دانشگاه ابن سینا با او داشتم پس از خواندن این کتاب(ها) ارادتم به او، اضعاف مضاعف شد.
اول از همه، چیزی که خیلی در این کتاب برایم جالب بود، سبک نوشتار نویسنده است. کتاب خاطرات یک زمینشناس و یک آواره با زبانی ساده و صمیمی و قابل فهم انگار که با یک دوست نزدیک صحبت میکند، خواننده را با خودش همراه میکند. هرچند تعدد و تکثر واژههای نامانوس لهجه نویسنده گاهی ممکن است برای خوانندهای مثل بنده که در انزوای جامعه هموطنان بودهام ملالآور باشد. اغلاط ویرایشی و نگارشی که نمک چاپ کتاب میباشد در این کتاب خیلی کم مشاهده میشود؛ مثلا به جای «میعادگاه» نوشته شده «معیادگاه» یا در صفحه ۱۶۰ «داشتم (۱) از شدت عصبانیت داشتم (۲) دیوانه میشدم»
موضوع کتاب، قصه غصه بیپایان از سیل فراق و سوز اشتیاق درد سنگین بیخانمانی و سرگردانی شیرین مجنونهای آوارهای است میان دو سرزمین که هیچ یک آنها را نمیپذیرد. این کتاب شیهه روح جان مجروح بیوطنتر از بادی است که سالها غربتنشینی در کنج مفارقت و گوشه مهاجرت را حس کرده و با سوز فقر ساخته و از داغ پدر گداخته، اما تسلیم جبر جباران زمانه نشده است و تلاش و توکل را سر لوحه زندگی قرار داده است.
نام کتاب «گلشهر خاطرات یک زمینشناس» تناسب چندانی با محتوای کتاب ندارد. به نظر من خواننده توقع دارد که حداقل نیمی از کتاب از دیافراگم تئودولیت یا توتال استیشن یک زمینشناس به زاویه و فاصله و ارتفاع وقایع اطراف و اکناف نگریسته شده باشد و خاطرات زمانه، بعد زمینشناسی او را احتوا کرده باشد؛ حال آن که در کتاب خاطرات یک زمینشناس، از مجموع ۳۱ خاطره مکتوب، تنها دو خاطره خروس (بیشتر) و زلزله بم (کمتر) مربوط به دوران زمینشناسی زمینشناس می باشد و متباقی، خاطره یک انسان مهاجر و آواره است. البته خود بنده در اطلاق واژه زمینشناس به فردی که لیسانس و ماستری این رشته را دارد احتیاط و احتراز میکنم؛ چرا که علوم، من جمله زمینشناسی آنقدر فراخ است که با خواندن چند کتاب معدود و گذراندن چند واحد محدود، نمیتوان مدعی شناخت علیالاطلاق تمام وجوه، جنبههای وسیع و اقالیم سبعه آن رشته علمی گردید. شاید اطلاق این واژه از باتلاق اعتماد به سقف محافل محتضر علمی و آکادمیک افغانستان نشأت میگیرد که مطابق سنت سیئه متداول در افغانستان، دانشجویان، فردای روز قبولی در کانکور، خود را دکتر میدانند و انجنیر میخوانند!
به نظر بنده که معطوف به آموزهیابی از محتوای کتاب بوده، روش نگارش کتاب از خاطرات و تجربیات نویسنده، توانسته حس همذاتپنداری، تأثیرگذاری و الهامبخشی در خواننده (حداقل خواننده مهاجر) را ایجاد کند. خود بنده در برخی خاطرات مکتوب در کتاب، اشتراک داشتم برای مثال مطالعه ۷ صبح تا ۱۰ شب برای کانکور سراسری دانشگاههای ایران و جفای داروغه ایرانی در پروندهای حقوقی که با دریافت پول، به نفع متشاکی حکم صادر کرد. خاطراتی که در ضمیر روشن علی احمدی حک شده هر خوانندهای را دچار قبض و بسط روحی میکند به خصوص سکانس تسکین و تسلیت ننهمزاری به فرزند ارشد خود که پس از اطلاع از خبر شوم فوت غریبانه ملا دولت در اثنای کودکی، مرد خانواده شده (صفحه ۴۸ کتاب خاطرات یک آواره) و نجوای وداعگونه حسن روی تخت بیمارستان (صفحه ۲۲۹) مروارید اشک خواننده را بر این صفحات جاری میکند.
از دیگر سو به عقیده بنده به نظر میرسد خاطرات این کتاب به صورت صادقانه و بدون پیرایش ارائه شدهاند. هرچند در برخی موارد (احتمالا به سبب محذورات اخلاقی و صیانت از وجهه افراد مذکور) از نامهای مستعار استفاده شده و گاهی صداقت و اصالت خاطرات (با احترام به نظر نویسنده) حالت افراطی به خود گرفته؛ مثلا به نظر این کمترین، اتو نشدن لباس و شسته نشدن صورت فرد هفتم خانواده مرحوم ملا دولت و رفتار سینوسی جوارح فرد چهارم خانواده در تخت بیمارستان شهید هاشمینژاد که از آن به بیرق شیطان تعبیر شده، تجاهر به عدم اتیان واجب (صفحه ۷۳) از جنس هر راست نشاید گفت میباشد. به هر حال بیان صادقانه بدرفتاریهای اداراتی مثل اداره اتباع و دادگستری و خوشرفتاری برخی اساتید و دانشجویان ایرانی باعث شده که کتاب عمق مطلوبی پیدا نموده و خواننده ارتباط مؤثری با آن بگیرد. برای بنده که کتابها از فرط جذابیت و گیرایی، باعث شد آنها را ظرف چهار روز (در اوقات فراغت بعد از کارم) مطالعه کنم.
ساختار و سازماندهی کتاب نیز مستوجب ملاحظاتی است. من جمله این که خاطرات به گونهای تقریباً منظم و منطقی چیده شدهاند؛ هرچند پرشهایی در کتاب ایجاد شده که به خصوص در کتاب اول ( به نظر بنده جلد اول) برای خواننده ایجاد سؤال میکند؛ مثلا عدم ذکر خاطرهای از مأمن سلطان سریر رضا با وجود سکونت بلندمدت در جوار آن، نحوه آشنایی و تزویج نویسنده، علت و نحوه فوت ملا دولت و تاتاش، فرجام درس حسن و سرنوشت اموخ در کتاب ذکر نشده، و تدریس ریاضی در مدارس خودگردان بدون خواندن آن و عدم سرمایهگذاری برای آن حین آمادگی کنکور و…، لکن پاسخ برخی پرسشها در جلد دوم آورده شده که خوانندگان این سطور را به مطالعه هردو کتاب قویا توصیه میکنم.
شخصیتهای حاضر در خاطرات کاملا واقعی و قابل باور به تصویر کشیده شدهاند. شخصیتپردازیهای این کتاب به نوعی یک راهنمای عملی و الهامبخش است برای این که چطور میتوانیم از زندگیمان خاطرات ماندگار و ارزشمند بسازیم و از کنارهم بودن در خانواده و اجتماع لذت ببریم.
کتاب حاوی برخی دیدگاههای تازه و تجربههای استثنایی نویسنده است که میتوان درسهای ارزشمندی از آنها برداشت کرد؛ من جمله تاثیر قدرت توأم با دیپلماسی «نه» گفتن در حین مواجهه و کلنجار با چالشها و ترمیمِ آسیبها است که بازهم در تکوین این جنبه شخصیتی نویسنده، قطعا ننهمزاری و ارتباطات عمومی نویسنده از بدو کودکی با جامعه و افراد مختلف مؤثر بودهاند. قدرت «نه» گفتن نویسنده که در خاطره خمیربازی متبلور و متصور شده، توانایی قاطعانه و محترمانه رد درخواستهای دیگران به گونهای است که با اولویتها، ارزشها و شرایط شخصی ما همخوانی ندارد. این مهارت به ما امکان میدهد حد و مرزهای خود را مشخص کرده، زمان و انرژیمان را مدیریت کنیم، روابط سالمتری بسازیم و در نهایت از عزت نفس و سلامت روان بیشتری برخوردار شویم.
کلام آخر این که انسانهای موفق و مدیران توانمند، کسانی هستند که بنا به موقعیت خود درگیر تغییر محیط خویشاند و برای آنها در مسیر ایفای نقششان، خاطرههایی خلق میشود که از داراییهای نامشهود ملی است. این ثروت خِرد نباید در سینهها مدفون بماند و باید به آگاهی عمومی برسد تا دیگران نیز از آن رمز و راز شکستها و موفقیتها را بیاموزند. نگارش خاطره و تجربه یک وظیفه انکارناپذیر در حوزه روشنفکری حرفهای است.
هرجا علی احمدیها هستند آبشان تگری باد و ننهمزاریها هرجا هستند خدایا به سلامت دارشان!
نویسنده: دکتر سید علی حسنی