Jannah Theme License is not validated, Go to the theme options page to validate the license, You need a single license for each domain name.
اسلایدشوافغانستانتحلیلتروریسمجنگجهانسیاستمنطقهنظامی

تقلای ترامپ برای تغییر روایت شکست آمریکا در افغانستان

دونالد ترامپ با طرح بازپس‌گیری پایگاه هوایی بگرام در افغانستان، بار دیگر جنجالی تازه در سیاست خارجی آمریکا به‌پا کرده است؛ طرحی که به گفته ناظران، بیش از آن‌که جنبه عملی داشته باشد، تلاشی برای بازسازی تصویر آمریکا و تغییر روایت شکست در افغانستان است.

اما نفس طرح چنین موضوعی، با واکنش‌های گسترده آمیخته با نگرانی همراه شد؛ هم حکومت طالبان قاطعانه در مقابل ترامپ ایستاد و هم کشورهای مهم منطقه، در برابر رؤیای افزونه‌خواهانه او موضع‌ جدی گرفتند.

روسیه، چین و ایران، سه قدرت مهم منطقه‌ای نسبت به هرگونه اقدام برای بازپس‌گیری پایگاه هوایی بگرام و استقرار نیروهای نظامی آمریکایی در آن هشدار دادند و این برنامه را به نوعی متضمن فروپاشی نظم و ثبات منطقه‌ای با پیامدهای ناگوار امنیتی خواندند.

اکنون نیز نمایندگان چهار کشور کلیدی منطقه، چین، روسیه، ایران و پاکستان در مسکو در حال رایزنی درباره شرایط امنیتی افغانستان و مشخصا سرنوشت پایگاه هوایی بگرام هستند. این نشان می‌دهد که هرگونه تلاش از سوی دونالد ترامپ برای بازپس‌گیری پایگاه استراتژیک بگرام، حتی اگر با موافقت حکومت طالبان یا ناگزیری این حکومت در برابر فشارهای سنگین آمریکا صورت بگیرد، برای قدرت‌های مهم و اصلی منطقه غیرقابل قبول است.

جالب این که دونالد ترامپ، همزمان با نشست مسکو، در مراسم دوصد‌وپنجاهمین سالگرد تأسیس نیروی دریایی آمریکا بار دیگر بر ضرورت بازپس‌گیری پایگاه هوایی بگرام تأکید کرد و هشدار داد که بی‌توجهی به این پایگاه، می‌تواند پیامدهای خطرناکی برای آینده افغانستان به همراه داشته باشد؛ موضوعی که نشانه‌ جدیت رئیس جمهور آمریکا برای بازگشت به افغانستان و کنترل دوباره پایگاه هوایی بگرام است.

با این حال از این پرسش نمی‌توان چشم پوشید که چرا بگرام برای آمریکا مهم است؟

۱٫ بازسازی روایت شکست

بگرام نماد قدرت از دست‌رفته آمریکا است و ترامپ با طرح ایده بازپس‌گیری بگرام، می‌کوشد چهره‌ای «قاطع و مقتدر» از خود در برابر ضعف دولت بایدن در زمان خروج از افغانستان ارائه دهد و از این رهگذر به جبران شکست و بازیابی اعتبار جهانی آمریکا دست یابد. در واقع، او این طرح را به نمادی از بازگرداندن اقتدار آمریکا بدل کرده است؛ اقتداری که هم افکار عمومی جهان و هم محافظه‌کاران آمریکا معتقدند در دوران بایدن به شدت مخدوش شد.

۲٫ پیوند با رقابت جهانی با چین

ترامپ در اظهاراتش بگرام را نه فقط یک پایگاه نظامی، بلکه موقعیتی ژئوپلیتیک در مجاورت منطقه‌ای حساس معرفی کرده است. او مدعی است که «چین اکنون از همان نقطه برای اهداف هسته‌ای خود بهره می‌برد» و واشنگتن نباید اجازه دهد که پکن به عنوان مهم‌ترین رقیبش از جای خالی آمریکا در منطقه، سود ببرد. این نگاه، طرح بگرام را در چارچوب رقابت قدرت‌های بزرگ تعریف می‌کند، نه صرفاً پرونده‌ای افغانستانی که جدا از چشم‌انداز برنامه‌های استراتژیک و رقابت‌های ژئوپولیتیک قدرت‌های بزرگ و برتر جهانی، برای این قدرت‌ها اهمیتی ندارد.

۳٫ تهدید به‌مثابه ابزار چانه‌زنی

اظهارات تهدیدآمیز ترامپ مانند هشدار درباره «اتفاقات بد» در صورت سر باز زدن حکومت طالبان از واگذاری بگرام به آمریکا، برای بسیاری از ناظران نشانگر یک رویکرد تاکتیکی است: استفاده از لحن نظامی برای کسب امتیازات سیاسی.

از نگاه این تحلیلگران، ترامپ به‌دنبال بازگرداندن پایگاه نیست، بلکه می‌خواهد موضوع بگرام را به کارت فشار در سیاست داخلی و بین‌المللی خود بدل کند، یا حتی اگر در پی بازپس‌گیری این پایگاه مهم هم باشد، برای تصرف دوباره آن دست به لشکرکشی نظامی، از نوع تهاجم گسترده ۲۰۰۱ نخواهد زد، بلکه این بار سعی می‌کند هم برای کاهش هزینه‌ها و هم برای جلوگیری از شکل‌گیری حساسیت گسترده منطقه‌ای نسبت به حضور نظامی آمریکا در افغانستان، از مجرای تعامل دیپلماتیک و اعطای امتیازات بی‌حساب سیاسی و اقتصادی به حکومت طالبان، این آرزو را برآورده کند.

واقعیت‌های میدانی و موانع راهبردی

با همه این احوال، بازپس‌گیری بگرام، با موانع واقعی بزرگی روبرو است. یکی از این موانع، حکومت طالبان است که قاطعانه آن را رد کرده است.

دومین مانع، جنگ است؛ چیزی که ترامپ تمایلی به آن ندارد، چراکه می‌داند که جنگ هزینه‌های انسانی، مالی و حیثیتی سنگینی برای او و آمریکایی دارد که وی سعی می‌کند اعتبار بین‌المللی‌اش را اعاده کند و روایت شکستش را در افغانستان به روایت پیروزی تغییر دهد.

کارشناسان نظامی هشدار می‌دهند که حفظ پایگاهی به اهمیت میدان هوایی بگرام آن هم در محیطی خصمانه، مستلزم استقرار ده‌ها هزار نیروی نظامی و میلیاردها دالر بودجه است؛ امری که در تضاد با سیاست رسمی واشنگتن مبنی بر «پایان دادن به جنگ‌های بی‌پایان» قرار دارد و دقیقا برای فرار از همین هزینه‌ها بود که ترامپ و بایدن، ترجیح دادند نظامیان آمریکایی را از افغانستان فراری بدهند.

سومین مانع، نقض توافق دوحه است. بازگشت حتی محدود نیروهای آمریکایی به خاک افغانستان، از نظر بین‌المللی به‌منزله نقض توافق دوحه تلقی خواهد شد و اعتبار دیپلماتیک آمریکا را زیر سؤال خواهد برد. اگرچه بدعهدی و پیمان‌شکنی در خون آمریکایی‌ها است و از این جهت، کارنامه سیاسی و بین‌المللی این ابرقدرت، مشحون از نقض توافقات و خروج از پیمان‌های مهم و معتبر بین‌المللی است، اما آنچه در خصوص بگرام قابل تأمل است، همراه بودن نقض توافق دوحه با تحمیل هزینه‌های سنگین چندوجهی بر آمریکا است که به صورت طبیعی، برای دولت محاسبه‌گر، تجارت‌پیشه و سوداندیش ترامپ، غیرقابل تحمل است.

نتیجه‌گیری: بازپس‌گیری نمادها، نه پایگاه‌ها

در نهایت، به نظر می‌رسد طرح ترامپ برای بازپس‌گیری بگرام بیش از آن که نقشه‌ای عملی و ایده‌ای دارای قابلیت اجرا باشد، حرکتی نمادین برای بازنویسی شکست آمریکا در افغانستان است. این رویکرد می‌تواند در فضای داخلی آمریکا، به‌ویژه در میان رأی‌دهندگان ملی‌گرا، اثرگذار باشد و حس سرخوردگی ناشی از اقتدار از‌دست‌رفته را بازسازی کند، اما از منظر ژئوپلیتیک و واقعیت میدانی، نه حکومت طالبان آمادگی واگذاری چنین نمادی را دارد و نه آمریکا تحمل بازگشت به جنگی که یک بار با هزینه‌های سنگین از آن گریخت.

با این حال، بگرام اکنون تنها یک پایگاه نیست، بلکه صحنه‌ای از نبرد روایت‌ها است؛ جایی که واشنگتن می‌خواهد شکست را به تصویر قدرت بدل کند و کابل می‌کوشد همان شکست را به استقلال ملی پیوند دهد.

نویسنده: راحل موسوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا