Jannah Theme License is not validated, Go to the theme options page to validate the license, You need a single license for each domain name.
اسلایدشوتحلیلجنگجهانسیاستنظامی

شرم‌الشیخ و نمایش تداوم حقارت و صغارت سیاسی اعراب

خبرگزاری دید: نشست شرم‌الشیخ برای امضای توافق آتش‌بس غزه توسط دونالد ترامپ، رئیس ‌جمهور آمریکا و شماری از رهبران کشورهای عربی و اسلامی، نه‌تنها تلاشی برای پایان جنگ، بلکه بازتابی از واقعیت تلخ توازن قدرت در خاورمیانه به شمار می‌آید؛ توازنی که در آن قدرت‌های عربی بیش از هر زمان دیگر، در مدار تصمیم‌های واشنگتن و تل‌آویو حرکت می‌کنند.

در صحنه‌ای که ترامپ پوشه سبز رنگ توافق را امضا کرد و رهبران مصر، قطر و ترکیه نیز بلافاصله امضاهای خود را بدان افزودند، پیام سیاسی روشنی نهفته بود: روند صلح و حتی تعریف مفهوم امنیت در منطقه، همچنان در دستان ایالات متحده و متحدانش قرار دارد. این تصویر یادآور دهه‌های گذشته است، زمانی که کشورهای عربی از جنگ‌های پرهزینه و شکست‌های نظامی خسته شدند و به سمت سازش‌های سیاسی با میانجی‌گری واشنگتن روی آوردند.

اما مساله اساسی در شرم‌الشیخ این نبود که جنگ غزه باید متوقف شود ـ که صد البته خواسته‌ای انسانی و ضروری است ـ بلکه این بود که چارچوب و محتوای توافق، بار دیگر بدون حضور واقعی نمایندگان مردم فلسطین و بدون توجه به مطالبات بنیادین آنان تنظیم شد. این روند که در سال‌های اخیر در «توافق‌های ابراهیم» نیز مشاهده شد، نشان می‌دهد که بخش عمده‌ای از جهان عرب، اکنون سیاست بقا را بر مقاومت ترجیح داده و به نظم جدید منطقه‌ای آمریکایی ـ اسرائیلی تن داده است؛ نظمی که در آن اسرائیل نه تنها دشمن سابق، بلکه بازیگر اصلی امنیت خاورمیانه محسوب می‌شود.

در این میان، اعطای نشان «نیل» از سوی عبدالفتاح سیسی، رئیس ‌جمهور مصر، به دونالد ترامپ، نماد آشکاری از همین واقعیت است. مصر که زمانی پرچمدار رهبری جهان عرب در مقابله با اسرائیل بود، اکنون نقش یک میانجی بی‌طرف، اما عملاً همسو با منافع غرب و اسرائیل را ایفا می‌کند. چنین اقداماتی در افکار عمومی جهان عرب با انتقاد گسترده مواجه شده است؛ زیرا بسیاری معتقدند که شرم‌الشیخ بیش از آن‌که توافق صلحی عادلانه باشد، صحنه تثبیت یک «نظم تبعی» بود؛ نظمی که در آن کشورهای عربی نقش تماشاگران مطیع در برابر تصمیمات قدرت‌های بزرگ را بازی می‌کنند.

در همین چارچوب، اظهارات شهباز شریف، نخست‌وزیر پاکستان که از تلاش‌های ترامپ در «پایان دادن به بحران غزه» تمجید کرد و او را شایسته‌ترین رهبر جهان برای دریافت جایزه صلح نوبل دانست، برای افکار منطقه‌ای نشانه دیگری از تغییر موازنه‌ها بود. پاکستان که سال‌ها مزدور و روباه پیش گرگ آمریکا بوده است، اکنون در پی پادَوی و نزدیکی بیشتر به واشنگتن است؛ به‌ویژه در شرایطی که بحران‌های مرزی با افغانستان و چالش‌های اقتصادی داخلی، دولت اسلام‌آباد را بیش از گذشته به همکاری بیشتر با غرب سوق داده است. سخنان شهباز شریف در واقع، بازتابی از واقع‌گرایی سیاسی جدیدی است که بسیاری از دولت‌های منطقه در پیش گرفته‌اند: پذیرش رهبری آمریکا به‌عنوان تضمین‌کننده ثبات موهومی که بر پایه موازنه‌ای ناعادلانه بنا شده است.

از منظر سیاسی، نشست شرم‌الشیخ را می‌توان نقطه اوج سیاست «عادی‌سازی مدیریت‌شده» دانست؛ سیاستی که هدف آن نه حل ریشه‌ای بحران فلسطین، بلکه مهار آن در چارچوبی قابل کنترل برای قدرت‌های جهانی است. در این میان، اسرائیل با اتکا به حمایت واشنگتن در تلاش است خود را از انزوای تاریخی خارج کرده و به شریک مشروع کشورهای عربی در تعیین آینده منطقه تبدیل شود.

با این حال، این روند حامل پیامدهایی بلندمدت است. حذف صداهای مستقل فلسطینی از میز مذاکره، تضعیف اعتماد عمومی در میان جوامع عربی و تداوم احساس بی‌عدالتی، همگی می‌تواند به موج تازه‌ای از بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی در آینده منجر شود.

نشست شرم‌الشیخ در ظاهر صحنه‌ای از «دیپلماسی موفق» بود، اما در عمق خود واقعیتی را آشکار ساخت که بایستی از آن با عنوان «بازتعریف قدرت و تابعیت سیاسی در جهان عرب» یاد کرد؛ واقعیتی که در آن، بازیگران منطقه‌ای بیش از آن‌که سیاست‌ساز باشند، به مجریان سیاست‌های فرامنطقه‌ای غرب و در رأس، آمریکا تبدیل شده‌اند.

نویسنده: سید رضا موسوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا