لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ (بقره: ۲۷۹)
نه ستم كنيد و نه ستم بپذیرید.

۱. واژهشناسان، قرار دادن هر چیزی را در جایگاه خودش «داد» میدانند و برگرفتن هرچیزی را از جایگاه خودش «بیداد»: وَضْعُ الشَّيْءِ في غير مَوْضِعِه. قلمرو این معنا فرد، خانواده، جامعه، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، برداشتهای دینی، رفتار دینداران و همهچیز را در بر میگیرد. ابن عباد، گرفتن حق دیگران را نیز ظلم میشمارد. (المحيط فی اللغة، ۱۰، ۳۲)
۲. ظلم به مردم با مرتبه شدید، میانه و ضعیف، ضایع کردن حقوق، نفس، دارایی، آبرو و استعدادهای نهفته و آشکار آنان است در ساحههای گوناگون زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و هنری.
۳. ظلم از جهل، ناتوانی، هواپرستی، تعصب، دگماندیشی، تنگدستی، نیاز، دنیاپرستی و غفلت پدید میآید و تمام این نمونهها در خدا وجود ندارد. إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. (یونس: ۴۴)
۴. نباید به ستمپيشگان گراييد، به آنان تکیه کرد و ستود و ظلم شان را توجیه و تطهیر کرد؛ چون آتش ظلم آنان ما را هم فرا میگيرد. وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ. هود: ۱۱۳)
۵. ستم کردن به مردم، خود و خدا و طبیعت، بزرگترین ظلم است و در رستاخیز هر ظالمی به اندازه ستمگری خود کیفر میبیند؛ پس هرگز ظلم نکنیم. إِيَّاكَ وَ الظُّلْمَ فَإِنَّهُ أَكْبَرُ الْمَعَاصِي وَ إِنَّ الظَّالِمَ لَمُعَاقَبٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِظُلْمِهِ. (عیون الحکم لیثی، واژه ظلم)
۶. زندگی گذشته، اکنون و آیندهی بشر، آمیخته است با ستمگر و ستمدیده. نمیتوان جامعه نبوی و علوی را هم بدون این ویژگیها تصور و تصدیق کرد؛ با این تفاوت که پاک پیشوایان، به هنگام داد ستمدیده را از ستمگر میستاندند و هرگز چشمپوشی و توجیه نمیکردند. همینطور برای رسیدن به قدرت، نگهداری، گسترش و ژرفای قدرت، هیچگاه بر اسپ ظلم سوار نمیشدند.
۷. پاک پیشوایان به ما فرمان میدهند در زندگی، همواره بدون ملاحظه و توجیههای گوناگون، دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشیم. چه آن ستمگر کافر باشد یا مسلمان، خویش باشد یا بیگانه، همولایتی باشد یا دوردست، دانشمند باشد یا بیسواد. اصل در زندگی بر پشتیبانی همهجانبه از ستمدیده است هرکه باشد و ایستادگی در برابر ستمگر. وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. (نهج البلاغه: نامه ۴۷)
۸. ساختار امری جمله، دو مدلول دیگر را هم ناگزیر میسازد:
الف ـ آن که ظلم ظالم را میبیند، هرگز تماشاگر ننشیند و با تسبیح و سجاده خود را فریب ندهد؛ چون فریادرسی ستمدیدگان خود بزرگترین پرستش به شمار میرود. اگر ستمگر، نقد و سنجش مخالف را بر نمیتابد و بیدرنگ خون میریزد، باید به اندکترین شیوههای معقول مبارزه با ستمگران، بسنده کند؛ مانند نفرت درونی و تبلیغ چهره به چهره با مردم از ستمگر.
ب ـ آن که ظلم را میبیند، یاری ستمگر را به هر شکل ممکن باید وانهد و هرگز به نعل و میخ هم نزند؛ هرکس به گناه ستمگر خرسند شده، در ظلم و کیفرش با وی مشارکت دارد.
۹. ظلم و عدل، حسن و قبح، احسان و بدی، زیبایی و زشتی، یافتههای ناب عقلانی و کشف درونی بشریاند که اختصاص به مسلمانان و دینداران ندارد و در هرجای دنیا دیده شده، میشود و خواهد شد. آن که ندای فطرت پاک و تکاپوی خرد ناب را گوش دهد و فرمان برد، به پیروی مولا علی (ع) نزدیکتر است؛ هرچند در زبان شیعه اسمی نباشد و آن که از رفتارش ستم ببارد، رسمی دشمن علی (ع) است هرچند در زبان شیعه اسمی باشد.
۱۰. ظلم از اندک آغاز میشود و آنگاه میگسترد و سرانجام همهجا را در بر میگیرد؛ نخستینمرتبه آن، اصل ظلم است و آنگاه ظلمتر و سپس ظلمترین. میزان پشتیبانی مظلوم و دشمنی با ظالم را نوع و کیفیت ظلم مشخص میکند. أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ. (هود: ۱۸)
۱۱. مبارزه با ستمگر مرزهای قومی، ملی و مذهبی را در مینوردد و تنها روی یاری انسان ستمدیده تمرکز میکند و ایستادگی در برابر انسان ستمگر از هر خاک و خون و فرهنگ و دین و مذهبی که باشند.
۱۲. گرفتن حق دیگران را با زور، خشم و بدی، جور گویند و با فریب، خوبی و خیانت، ظلم. جور گریز از حق است و بیراهه و کژراهه رفتن، ولی ظلم نقصان از حق است چه بیراهه یا از راه راست. نقیض ظلم، انصاف است؛ دادن حق دیگران به تمام و کمال و نقیض جور، عدل است و آن بیرون رفتن در مقام عمل از عدل، نه در مقام نظر. (الفروق فی اللغة، ۲۲۶)
نویسنده: سید محمدعلی موسوی