وقتی نفس تلویزیون در افغانستان تنگ میشود
خبرگزاری دید: برای رسانهای که اساس آن بر تصویر انسان، چهره، حرکت و روایت بصری است، چنین ممنوعیتی عملاً به معنای قطع نفس است؛ بسیاری از برنامههای سرگرمی، فرهنگی، آموزشی و حتی بخشی از خبر و گفتوگو را از بین میبرد یا به شکل غیرطبیعی محدود میکند.

چهار سال پس از بازگشت طالبان به قدرت، وضعیت رسانهها در افغانستان از مرحلهٔ «محدودیت» عبور کرده و به مرحلهای رسیده که بسیاری از ناظران آن را «نفستنگی» رسانههای تصویری مینامند.
نجیب اصیل، رئیس مرکز آزادی بیان، هشدار داده است که اگر روند کنونی ادامه یابد، ممکن است در سال آینده، فعالیت تمامی تلویزیونها متوقف شود. این جمله، خلاصهای است از فشارهایی که گامبهگام حلقهٔ حیات رسانههای تصویری را تنگتر کرده است.
بر اساس دادههای این مرکز، تنها در یک سال گذشته حداقل ۱۵ تلویزیون به دستور مستقیم مقامات طالبان مسدود شدهاند. این آمار در کنار تعطیلی یا نیمهتعطیلی بسیاری از رسانهها بهدلیل مشکلات مالی و فشارهای امنیتی، نشان میدهد که تلویزیون در افغانستان نهفقط با چالش محتوا، بلکه با خطر «بودن یا نبودن» مواجه است.
یکی از مهمترین نقاط عطف در این روند، ممنوعیت نشر تصاویر «زندهجان» در رسانههاست؛ تصمیمی که در ابتدا شاید برای برخی انتزاعی به نظر میرسید، اما طبق یافتههای مرکز آزادی بیان، تاکنون در ۲۳ ولایت اجرا شده است. برای رسانهای که اساس آن بر تصویر انسان، چهره، حرکت و روایت بصری است، چنین ممنوعیتی عملاً به معنای قطع نفس است؛ بسیاری از برنامههای سرگرمی، فرهنگی، آموزشی و حتی بخشی از خبر و گفتوگو را از بین میبرد یا به شکل غیرطبیعی محدود میکند.
در کنار این، حذف تدریجی حضور زنان در رسانهها یکی دیگر از نشانههای تنگشدن فضاست. ممنوعیت کار زنان در تلویزیون ملی، فشار بر حضور آنان در سریالها و نمایشنامهها، اجبار به پوشاندن چهره برای مجریها و خبرنگاران زن، و محدود کردن نقش آنها به حضورهای نمادین، عملاً نیمی از جامعه را از صفحهٔ تلویزیون کنار زده است.
این حذف، فقط تغییر یک چهره روی صفحه نیست؛ پیام روشنی درباره نوع جامعهای است که روایت رسمی میخواهد نشان دهد: جامعهای مردانه، یکدست و کنترلشده.
گزارش مرکز آزادی بیان نشان میدهد که طالبان ۲۳ دستورالعمل محدودکننده برای رسانههای صوتی و تصویری صادر کردهاند؛ از ممنوعیت نشرات تلویزیونهای خارجی و موسیقی تا محدودکردن میزگردها و گفتوگوهای سیاسی. نتیجه این مجموعه، آن است که بسیاری از تلویزیونها، برای بقا، خود را به برنامههای خنثی، مذهبی یا صرفاً اطلاعرسانی رسمی تقلیل دادهاند. آنها میدانند که یک مهمان «نامناسب»، یک جمله «حساس» یا یک تصویر «خط قرمزی» ممکن است به بستهشدن کامل شبکه یا بازداشت کارمندان منجر شود. در چنین فضایی، خودسانسوری به سنگینترین شکل سانسور تبدیل میشود.
با این حال، تصویر کاملاً سیاه هم نیست. هنوز برخی رسانهها تلاش میکنند در حاشیهٔ خطوط قرمز، درباره مشکلات اقتصادی، معیشتی، خدمات شهری و دغدغههای روزمره مردم گزارش بدهند. در گوشههایی از این ساختار بسته، روزنههایی وجود دارد که از طریق آنها صدای مردم – هرچند ضعیف و غیرمستقیم – شنیده میشود. اما واقعیت این است که نفس این روزنهها هم تنگ شده و خطر خاموشی کامل، دیگر فقط یک هشدار دور از ذهن نیست.
اگر پیشبینی مرکز آزادی بیان درباره احتمال توقف فعالیت تلویزیونها در سال آینده محقق شود، افغانستان با وضعیتی روبهرو میشود که میتوان آن را «خلأ تصویری» نامید. در ظاهر، شاید تصور شود که چنین وضعیتی کنترل روایت را برای حکومت آسانتر میکند؛ اما در عمل، مردم بهطور فزاینده به رسانههای برونمرزی، شبکههای اجتماعی و کانالهای غیررسمی رو خواهند آورد.
این جابهجایی منبع اطلاعات، از یک سو، کنترل داخلی بر چرخه خبر را کاهش میدهد و از سوی دیگر، میتواند زمینهٔ گسترش شایعه، قطبیشدن افکار و بیاعتمادی عمیقتر به روایت رسمی را فراهم کند.
تلویزیون در دو دههٔ گذشته، یکی از نمادهای تغییر در افغانستان بود؛ فضایی که در آن – با همهٔ محدودیتها و ضعفها – بحث، نقد، حضور زنان، برنامههای فرهنگی و گفتوگوی عمومی نفس میکشید. امروز، وقتی نفس تلویزیون تنگ میشود، در واقع نفس فضای عمومی تنگ شده است.
سرنوشت رسانههای تصویری در افغانستان فقط سرنوشت چند ساختمان و فرکانس نیست؛ آزمونی است برای اینکه جامعه تا چه حد حق دارد خودش را ببیند، خودش را بشنود و روایت خودش را بسازد. اگر این حق از تلویزیون گرفته شود، روایت از جای دیگری سر برخواهد آورد؛ اما آنجا دیگر لزوماً در دست و در چارچوبی نخواهد بود که کابل امروز آن را ترجیح میدهد.
نویسنده: سلیمان صابر – خبرگزاری دید