افغانستان امروز و میراث بن؛ میان امید به دموکراسی و اقتدارگرایی
خبرگزاری دید: ساختار سیاسیای که از دل بن بیرون آمد، بیش از آنکه نماینده واقعی مردم باشد، حاصل سازش میان گروههای مسلح، رهبران قومی و نیروهای خارجی بود. همین امر باعث شد که روند دموکراسی از درون با ضعفهای جدی مواجه شود. دولتهای پسابن نتوانستند میان نهادهای رسمی و جامعه گسترده افغانستان پیوندی واقعی ایجاد کنند.

وقتی در زمستان ۲۰۰۱ نمایندگان جریانهای سیاسی افغانستان و کشورهای تأثیرگذار در شهر بن گرد هم آمدند، جهان امیدوار بود که افغانستان پس از سالها جنگ صاحب نظمی سیاسی شود که بر مشارکت، دموکراسی و حکومت قانون استوار باشد. توافق بن، در آن زمان، نقشه راهی برای خروج از بحران و آغاز دولتسازی بود؛ نقشهای که قرار بود تاریخ کشور را وارد فصل تازهای کند. اما امروز، با گذشت بیش از دو دهه و بازگشت طالبان به قدرت، این پرسش بیش از همیشه اهمیت یافته است که میراث واقعی بن چه بود و چرا افغانستان میان آرزوی دموکراسی و واقعیت اقتدارگرایی در نوسان مانده است.
دموکراسی شکننده و پیوند ناتمام دولت و جامعه
در سالهای نخست پس از بن، نشانههایی از تحول در افغانستان پدید آمد. قانون اساسی جدید نوشته شد، انتخابات برگزار شد، رسانهها قدرت گرفتند و نسل جوان به دانشگاهها و میدانهای تازه مشارکت سیاسی راه یافت. بسیاری از شهروندان، بهویژه زنان و جوانان، فضای تازهای برای حضور در جامعه به دست آوردند. این تحولات در نگاه نخست امیدبخش بود و تصویری از آیندهای متفاوت ارائه میداد؛ اما این تصویر از همان ابتدا بر بستری ناهموار قرار داشت.
ساختار سیاسیای که از دل بن بیرون آمد، بیش از آنکه نماینده واقعی مردم باشد، حاصل سازش میان گروههای مسلح، رهبران قومی و نیروهای خارجی بود. همین امر باعث شد که روند دموکراسی از درون با ضعفهای جدی مواجه شود. دولتهای پسابن نتوانستند میان نهادهای رسمی و جامعه گسترده افغانستان پیوندی واقعی ایجاد کنند. بسیاری از مناطق دورافتاده عملاً از قلمرو دولت مرکزی خارج بودند و زندگی مردم در آن نقاط بیشتر تحت تأثیر فرماندهان محلی، شبکههای غیررسمی یا طالبان قرار داشت تا حکومت قانونی.
فساد گسترده، بیعدالتی و نابرابری در توزیع قدرت و منابع نیز بر این فاصله افزود. کابلیشدن سیاست، تمرکز بیش از حد قدرت و نادیدهگرفتن واقعیتهای قومی و محلی باعث شد بخش زیادی از مردم دموکراسی رسمی را بیگانه با زندگی واقعی خود ببینند. به همین دلیل، هر بحرانی در امنیت، اقتصاد یا سیاست میتوانست پایههای نظام را تکان دهد؛ چرا که اعتماد عمومی، آنچنان که باید، شکل نگرفته بود.
در چنین فضایی، طالبان توانستند روایت خود را تقویت کنند؛ روایتی که دولت را «فاسد» و «وابسته» معرفی میکرد و خود را جایگزینی برای هرجومرج و بیعدالتی جلوه میداد. حتی اگر این روایت با واقعیت فاصله داشت، اما توانست در میان بخشهایی از جامعه که دولت را ناکارآمد میدیدند، مخاطب پیدا کند. همین شکاف میان دولت و جامعه، یکی از عوامل اصلی بازگشت طالبان در سال ۲۰۲۱ بود.
اقتدارگرایی امروز و میراث ناتمام گذشته
بازگشت طالبان نقطه پایانی بر عصر دموکراتیک افغانستان نبود، بلکه نتیجه طبیعی روندی بود که از دل میراث ناتمام بن آغاز شده بود. امروز افغانستان تحت حکومتی اداره میشود که بر تمرکز قدرت، کنترل اجتماعی و محدودسازی آزادیها استوار است. زنان از حوزه عمومی کنار گذاشته شدهاند، رسانهها زیر فشار شدید قرار دارند و نهادهای مدرن جای خود را به ساختاری بسته و ایدئولوژیک دادهاند. این واقعیت جدید، تضادی آشکار با وعدههای اولیه بن دارد؛ وعدههایی که قرار بود افغانستان را وارد دورهای از مشارکت، حقوق شهروندی و توسعه نهادهای مدرن کند.
با این حال، همه چیز از میراث بن محو نشده است. نسلی که در دو دهه گذشته تحصیل کرده، تجربه فعالیت اجتماعی داشته و با مفاهیم آزادی بیان، مشارکت سیاسی و حقوق شهروندی آشنا شده، همچنان حامل بخش مهمی از همان میراث است. این نسل، حتی اگر امروز تحت فشار زندگی میکند، در لایههای پنهان جامعه افغانستان حضور دارد و نمیتوان آن را نادیده گرفت. همین بستر اجتماعی میتواند در آینده، وقتی شرایط تغییر کند، دوباره نقشآفرینی کند.
مسئله اصلی این است که هیچیک از دو مدل ــ نه نسخه غربمحور بن و نه نسخه اقتدارگرایانه امروز ــ نتوانستهاند به نیازهای پیچیده و چندلایه جامعه افغانستان پاسخ دهند. تجربه تاریخی نشان میدهد که افغانستان برای ساختن آیندهای پایدار، به ساختاری نیاز دارد که هم به تنوع قومی و اجتماعی کشور احترام بگذارد و هم به مشارکت و عدالت. نه حذف گروهها، نه تحمیل مدلهای بیرونی و نه تکیه صرف بر قدرت نظامی، هیچگاه ثبات بلندمدت ایجاد نکرده است.
افغانستان امروز میان دو میراث معلق مانده است: میراث امید به دموکراسی و میراث واقعیت سخت اقتدارگرایی. آینده کشور بستگی دارد به اینکه کدامیک از این دو میراث در دورههای بعد دست بالا را پیدا کند. اما یک چیز روشن است: بدون مشارکت واقعی مردم، بدون عدالت اجتماعی و بدون ایجاد اعتماد میان دولت و جامعه، هیچ طرحی ــ نه شبیه بن و نه مخالف آن ــ نمیتواند این چرخه شکست را متوقف کند.
نویسنده: احسانالله غوری – خبرگزاری دید