خبرگزاری دید: تناقض آشکار در رویکرد واشنگتن، آنگاه عریانتر مینماید که بدانیم لکنوال نه یک مهاجر عادی، بلکه فردی تحت آموزش و همکاری با دستگاههای اطلاعاتی امریکا بوده است. واقعیت مزبور، این پرسش محوری را پیش میکشد که چگونه محصول آموزشی یک نهاد امنیتی امریکایی، میتواند بهانهای برای محکومیت یکسره یک ملت گردد؟

حادثه چهارشنبه گذشته در نزدیکی کاخ سفید، آنجا که رحمتالله لکنوال، شهروند افغان با حملهای خشونتآمیز چند عضو گارد ملی را مجروح ساخت، بار دیگر ماجرای پیچیده روابط واشنگتن-کابل را به محافل سیاسی و رسانهای کشاند.
این رویداد اما فراتر از یک واقعه امنیتی، به بهانهای برای بازتولید گفتمان نژادپرستانه و سیاستهای محرومیتگرا در دولت ترامپ بدل گشته است. رئیسجمهور امریکا در واکنشی تند، افغانستان را «جهنمدره روی زمین» خواند و دستور توقف فوری روند پذیرش مهاجران افغان و ممنوعیت صدور ویزا برای اتباع این کشور را صادر کرد. این اقدام در حالی صورت میگیرد که پیشینه همکاری دههای مهاجم با سازمان سیا، سوالات بنیادین درباره انگیزههای پنهان این حادثه را در ذهن تحلیلگران زنده نگه میدارد.
تناقض آشکار در رویکرد واشنگتن، آنگاه عریانتر مینماید که بدانیم لکنوال نه یک مهاجر عادی، بلکه فردی تحت آموزش و همکاری با دستگاههای اطلاعاتی امریکا بوده است. واقعیت مزبور، این پرسش محوری را پیش میکشد که چگونه محصول آموزشی یک نهاد امنیتی امریکایی، میتواند بهانهای برای محکومیت یکسره یک ملت گردد؟
مقامات واشنگتن با ابزاریسازی این تراژدی، کلیت جامعه مهاجر افغانستانی را در معرض نفرت سیستماتیک قرار دادهاند. این رویکرد در حالی است که آمار سازمان ملل نشان میدهد بیش از ۷۰ درصد مهاجران افغان در امریکا، افرادی مسالمتجو و قانونمدار هستند که در جنگهای تحمیلی واشنگتن، خانه و وطن خود را از دست دادند.
فراموشی تاریخی و انکار مسئولیت، سرلوحه سیاستهای کنونی امریکاست. همان کشوری که دو دهه افغانستان را به میدان جنگ استعماری خود بدل ساخت، امروز با زبانی پوپولیستی قربانیان این سیاستها را متهم به تهدید امنیت ملی خود میکند. واشنگتن پس از عمری مداخلات و سیاستهای بحرانآفرینانه در افغانستان و منطقه که برآیندی ویرانی و بیثباتی نداشت، اینک درهای خود را به روی آوارگان این ویرانیها میبندد. میشل الکساندر، نظریهپرداز حقوق مدنی معتقد است: «نژادپرستی نوین، خود را در قالب قانون و امنیت ملی پنهان میسازد.» این تعریف دقیقاً بر سیاستهای ترامپ منطبق است.
البته ترور و خشونت در هر نقطهای از جهان، چه واشنگتن و چه کابل، محکوم و مردود است. اما تفاوت بنیادین در واکنشهاست؛ آنجا که جنایات امریکایی در عراق، افغانستان و لیبی «خطای استراتژیک» خوانده میشود، اما اقدام یک فرد مهاجم افغان، «نشان از خطر جمعی» تلقی میگردد. این دوگانگی آشکار، چهره واقعی حقوق بشر ابزاری امریکا را نمایان میسازد. در نهایت، تاریخ نشان داده است که جوامعی که از مهاجران خود سپری ساختهاند، در برابر دیوار بیرحمی خویش ایستادهاند.
نویسنده: سیدمحمد موسوی – خبرگزاری دید