تغییر جایگاه افغانستان از میدان رقابت به بازیگر موازنه منطقهای
خبرگزاری دید: در دوران اشغال افغانستان توسط آمریکا، پاکستان به یک مرکز عملیاتی برای مأموریتهای اطلاعاتی غرب تبدیل شد و همکاریهای مشخصی میان آیاسآی، سیا و حتی موساد شکل گرفت. این همکاریها ضمن انتقال تجربیات میدانی، افغانستان را به آزمایشگاه جنگهای ترکیبی بدل کرد.

تحولات ژئوپولیتیکی جنوب و مرکز آسیا نشان میدهد که افغانستان از جایگاه یک میدان رقابت بهتدریج در حال حرکت بهسوی تقویت موقعیت خود است تا در موازنهسازی منطقهای نقش داشته باشد. این تغییر، توازن سنتی قدرت بهویژه به زیان پاکستان است و این کشور را با چالشهای جدیدی مواجه کرده و واکنشهای امنیتی، استخباراتی و روانی اسلامآباد را تشدید نموده است.
پاکستان از بدو تأسیس، قدرت خود را نه بر پایه توسعه اقتصادی یا انسجام اجتماعی، بلکه بر محور ساختار امنیتی ـ استخباراتی بنا نهاده است. در این الگو، ارتش و ISI بازیگر اصلی سیاست داخلی و خارجیاند و حفظ قدرت از طریق ایجاد بحرانهای مدیریتشده، ناامنسازی پیرامونی و ایفای نقش نیابتی برای بازیگران فرامنطقهای دنبال میشود. همکاریهای امنیتی پنهان و آشکار پاکستان با آمریکا و اسرائیل نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است؛ همکاریهایی که نه از سر همپیمانی ایدئولوژیک، بلکه با هدف بقای ساختار قدرت موجود و دریافت حمایتهای فناورانه، مالی و اطلاعاتی صورت میگیرد.
در دوران اشغال افغانستان توسط آمریکا، پاکستان به یک مرکز عملیاتی برای مأموریتهای اطلاعاتی غرب تبدیل شد و همکاریهای مشخصی میان آیاسآی، سیا و حتی موساد شکل گرفت. این همکاریها ضمن انتقال تجربیات میدانی، افغانستان را به آزمایشگاه جنگهای ترکیبی بدل کرد. پس از خروج آمریکا نیز این الگو متوقف نشد، بلکه به شکل جنگ پنهان، پهپادی و اطلاعاتی ادامه یافت؛ امری که نشانه آن در تلاش برای ناامننمایی افغانستان و ایجاد تنش در روابط کابل با چین، روسیه و آسیای میانه قابل مشاهده است.
در مقابل، افغانستانِ امروز صرف نظر از محدودیتهای اقتصادی و فناورانه، دارای مزیتهای مهمی در موازنه قواست. نخست، موقعیت ژئوپولیتیکی اتصالدهنده که افغانستان را به حلقه مشترک منافع چین، روسیه، ایران و آسیای میانه تبدیل کرده است. امنیت افغانستان دیگر یک مساله داخلی نیست، بلکه به بخشی از امنیت منطقهای گره خورده است. دوم، استقلال نسبی تصمیمگیری امنیتی پس از خروج غرب که امکان مانور راهبردی و ائتلافسازی غیرغربی را افزایش داده است. سوم، تجربه طولانی جنگ نامتقارن که هرگونه مداخله مستقیم یا فشار نظامی را برای رقبا پرهزینه میسازد.
با این حال، موازنه قوا در افغانستان صرفاً مثبت نیست و دارای مؤلفههای منفی جدی نیز هست. ضعف در سامانههای پدافند هوایی و رصد پیشرفته، شکنندگی اقتصادی، محدودیت مسیرهای ترانزیتی و استمرار جنگ روایتها، ابزارهایی در اختیار رقبا بهویژه پاکستان قرار میدهد. اسلامآباد از این شکافها برای اعمال موازنه قهرآمیز غیرمستقیم استفاده میکند؛ یعنی نه جنگ مستقیم، بلکه فشار امنیتی محدود، عملیات روانی و بیثباتسازی کنترلشده.
در سطح منطقهای، رقابت چین و آمریکا نقش تعیینکنندهای در آینده افغانستان دارد. چین، بهدلیل جایگاه بینالمللی، قدرت اقتصادی و نیاز راهبردی به ثبات پیرامونی، شریک قابلاعتمادتری برای تأمین منافع بلندمدت افغانستان تلقی میشود. در مقابل، هند اگرچه روابط تاریخی با افغانستان دارد، اما بهدلیل نفوذ آمریکا و پیروی نسبی از سیاستهای غرب، استقلال عمل محدودی دارد و نمیتواند شریک راهبردی مطمئن در همه سطوح باشد. پاکستان نیز دقیقاً از همین نقطه یعنی جلوگیری از خروج افغانستان از مدار فشار خود و پیوند آن با چین احساس تهدید میکند.
در چنین شرایطی، موازنه قوا بهنفع افغانستان نه قطعی است و نه خودکار. اگر کابل منفعل عمل کند، موازنه بهتدریج بهسوی فشارهای فرسایشی پاکستان میلغزد؛ اما اگر راهبرد «بازدارندگی هوشمند» اتخاذ شود، ابزارهای سنتی پاکستان کارایی خود را از دست خواهند داد. این راهبرد مستلزم تقویت همکاریهای اطلاعاتی منطقهای، متنوعسازی مسیرهای اقتصادی و ترانزیتی (بهویژه کریدور واخان)، بیطرفی فعال در رقابتهای بزرگ و مدیریت حرفهای روایتهای امنیتی است.
جمعبندی نهایی
افغانستان در آستانه گذار از «موضوع موازنه قوا» به کنشگر موازنهساز قرار دارد. این گذار تنها در صورتی تحقق مییابد که انسجام راهبردی داخلی، ابتکار منطقهای و پرهیز از واکنشهای مقطعی جایگزین سیاستهای منفعلانه شود. آینده موازنه قوا نه در برتری نظامی، بلکه در هوشمندی راهبردی رقم خواهد خورد.
نویسنده: سید ایوب حسینی – خبرگزاری دید