خبرگزاری دید: تجربه جنگ و بحرانهای سیاسی و اجتماعی در افغانستان نشان میدهد که خشونت و بیثباتی ساختار ذهنی نسلها را عمیقاً تغییر میدهد. نسل امروز، که در سایه محدودیتها و بحرانهای مداوم رشد کرده، خشونت را عادی، اعتماد اجتماعی را محدود و چشمانداز آینده را نامطمئن تجربه میکند.

ورود نیروهای اتحاد شوروی به افغانستان در سال ۱۳۵۸ خورشیدی آغاز دورهای بود که نه تنها کشور را وارد دههها جنگ و بیثباتی کرد، بلکه ساختار ذهنی و تجربه زندگی نسلهای بعدی را بهطور عمیق تغییر داد. نسلی که در سایه این جنگها، بحرانهای داخلی و تغییرات مداوم حکومت رشد کرده است، با تجربه مداوم خشونت، فقدان امنیت و محدودیتهای اجتماعی، نوعی ذهنیت متفاوت شکل داده است. این تأثیرات حتی در شرایط کنونی افغانستان تحت حاکمیت طالبان قابل مشاهده است و نشان میدهد که چگونه تاریخچه خشونت و بیثباتی میتواند دیدگاه، رفتار و چشمانداز آینده یک جامعه را در طول نسلها تعیین کند.
نسلهایی که دوران جنگ شوروی، جنگهای داخلی و سپس حضور طالبان را تجربه کردهاند، خشونت را به بخشی از واقعیت زندگی خود تبدیل کردهاند. انفجارها، حملات و بیثباتی مداوم نه تنها ترس ایجاد کردهاند، بلکه تجربه تکراری خشونت باعث شده بسیاری از جوانان رفتارهای محافظهکارانه و احتیاطی اتخاذ کنند. این تجربههای مداوم خشونت، همراه با بحرانهای سیاسی و اجتماعی، به کاهش اعتماد میان افراد و محدود شدن پیوندهای اجتماعی منجر شده است. بسیاری از جوانان به جای تعامل گسترده و مشارکت در جامعه، بیشتر روی خانواده و شبکههای محدود خود تمرکز میکنند و همین محدودیت در روابط اجتماعی، شکلگیری جامعه مدنی پویا را دشوار کرده است.
همزمان، این شرایط بر هویت جمعی نسل امروز تأثیر گذاشته است. تجربههای گذشته و محدودیتهای کنونی، از جمله شرایط تحت حاکمیت طالبان، باعث شده بسیاری از جوانان هویت خود را در چارچوب محدودتر و با ملاحظات امنیتی و اجتماعی تعریف کنند. فرصت تجربههای فرهنگی و اجتماعی آزادانه کاهش یافته و نسل امروز در مقایسه با نسلهایی که در دورههای کوتاه آزادی نسبی رشد کرده بودند، ذهنیت محافظهکارانهتر و محتاطتری دارد. این تفاوت تطبیقی نشان میدهد که ترکیب جنگ و محدودیتهای سیاسی و اجتماعی، نحوه شکلگیری نگرشها و رفتار نسلها را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد.
تجربه خشونت و محدودیتهای مداوم همچنین باعث شده بسیاری از جوانان چشمانداز روشنی از آینده نداشته باشند. نبود فرصتهای شغلی، محدودیتهای تحصیلی و حضور حکومت سختگیرانه، همراه با تجربههای تلخ جنگ، احساس ناامنی و محدودیت دائمی ایجاد کرده است. این وضعیت، ترکیب شده با تروماهای بیننسلی، منجر به کاهش انگیزه برای مشارکت اجتماعی، فرهنگی و توسعه فردی شده است. بسیاری از جوانان تلاش میکنند صرفاً زندگی روزمره خود را مدیریت کنند و فرصتهای خلاقانه و رشد فردی برایشان کمتر ممکن است.
آسیبهای روانی ناشی از تجربه خشونت و بحرانهای طولانی، به ویژه در قالب تروما بیننسلی، نسل امروز را تحت تأثیر قرار داده است. خاطرات والدین، تجربه محدودیتهای گذشته و شرایط کنونی باعث شده جوانان با اضطراب، حساسیت به خطر و احتیاط مفرط زندگی کنند. این واقعیت روانی، بازتولید رفتارهای محافظهکارانه و شکلگیری نگرشهای محدود نسبت به اجتماع و آینده را تشدید میکند و نشان میدهد که جنگ و بحرانهای طولانی نه تنها اثر موقت بلکه اثر بلندمدت بر روان و رفتار اجتماعی دارند.
همچنین، وقتی بقا و امنیت به دغدغه اصلی زندگی تبدیل میشود، ارزشها و اولویتهای زندگی تغییر میکنند. نسل امروز، تحت تأثیر جنگهای گذشته و محدودیتهای کنونی، اغلب تلاش برای حفظ زندگی روزمره را بر توسعه فردی و مشارکت اجتماعی ترجیح میدهد. بسیاری از سنتهای فرهنگی و آموزشی که میتوانست هویت جمعی و خلاقیت فردی را شکل دهد، تحت تأثیر قرار گرفتهاند و فرصتهای رشد محدود شده است.
به طور خلاصه، تجربه جنگ و بحرانهای سیاسی و اجتماعی در افغانستان نشان میدهد که خشونت و بیثباتی ساختار ذهنی نسلها را عمیقاً تغییر میدهد. نسل امروز، که در سایه محدودیتها و بحرانهای مداوم رشد کرده، خشونت را عادی، اعتماد اجتماعی را محدود و چشمانداز آینده را نامطمئن تجربه میکند. مقایسه تطبیقی با نسلهای پیشین نشان میدهد که محدودیتهای کنونی، تحت حاکمیت طالبان، ذهنیت محافظهکارانهتر و محتاطتر نسل امروز را تقویت کرده است. بازسازی افغانستان تنها با توجه به زیرساختها ممکن نیست؛ سلامت روانی، فرصتهای آموزشی و فرهنگی، و امکان مشارکت اجتماعی فعال برای نسل جوان شرط لازم برای شکستن چرخه محدودیت و خشونت و شکلگیری آیندهای امیدبخش است.
نویسنده: احسانالله غوری – خبرگزاریدید