آینده در قلمرو کیست؟
فشار و حمایت بیرونی موقتاً میتواند قابل محاسبه و سنجش باشد، ولی به صورت دائمی قابل اعتماد و مقایسه با سایر منابع قدرت از حیث علمی آن نیست.
وقتی از بدو آفرینش بشر تضادها و توافقها را به کاوش و کنکاش مینشینیم، از بُعد مذهبی مساله در قدم نخست به مفاهیمی درشت چون حق و باطل بر میخوریم که در برابر هم صف میآرایند و هرگاه از بُعد سیاسی، فرهنگی و طبقاتی به مطالعه آنها میپردازیم تقریباً همان مفاهیم حق و باطل به اشکال و عناوین دیگری در ذهن ما جا میافتند مانند: خودکامگی و دگراندیشی، ظلم و عدل، اسارت و آزادی و دهها مفهوم و مساله دیگر که به نحوی تداعی کننده همان گفتمانهای بنیادین حق و باطلاند.
دنیای نو و نوع نگاه مدرن به متون و حواشی رویدادهای برخاسته از تقابل و تنازع نیروهای انسانی در حوزه سیاست، اجتماع و فرهنگ نسبت به گذشته منعطفتر و در عین زمان واقع بینانهتر است.
به این معنا که چیزی به عنوان شر مطلق و خیر مطلق که همانند حق و باطل مطلق تصور شود مطرح بحث نیست یا کمتر است، اما به هیچ صورت این را نمیتوان مدعی شد که داعیهها و ادعاها از حیث مقبولیت و مشروعیت در جامعه یکساناند و هیچ قضاوتی را مبنی بر خوبی و زشتی خود بر نمیتابند.
آنهایی که میزان مشروعیت و پذیرش شان در جامعهای که متعلق به آن هستند بالاتر است، میزان توفیق و مانایی شان نیز بیشتر نسبت به آن دیگری است که در برابر او قرار گرفته است .
در جامعه امروز ما نیز حد اقل دو گفتمان بزرگ در برابر یکدیگر ایستادهاند. اینکه گاهی در توافق به هم پیش میروند و گاهی در رقابت و تقابل به هم قرار میگیرند، بنیاد شان برکنار زدن و منزوی کردن طرف مقابل نهاده شده است. این که گفتمانهای بیرون ازین دو نیز در کشور و جامعه ما موجودند شکی وجود ندارد، ولی به نسبت عدم مشروعیت قانونی و سیاسی در سطح ملی و بینالمللی، درین نوشته مطرح بحث قرار نمیگیرند.
حالا به نمایندگی از دو گفتمان مسلط، چهرههایی چون غنی و اتمر و نور و ربانی در راس قرار گرفتهاند، با چه مبنایی در صدد به چالش گرفتن گفتمان مقابل خویشاند؟
آقای نور در بیانیه خویش برای اشتراک کنندگان گفتمان ملی مشورتی گفت که :« مشکل ما با ارگ تقابل دو گفتمان تمرکز گرایی و تمرکز زدایی است.»
آقای اتمر در مصاحبهاش با تلویزیون شمشاد در مورد آقای نور از نپختگی او و احترام خودش به فرهنگ و مصلحت عمومی حرف زد، گویا که گفتمان طرف مقابل هنوز به پختگی لازم نرسیده است.
حالا با توجه به این گفتهها و موارد متعددی که در طی شانزده سال گذشته و حتی قبل از آن میان این دو دیدگاه داشتهایم، شانس و اقبال کدام یک بیشتر و بالاتر از دیگری برای ماندن در آینده است؟
اگر از منظر تعریف قدرت و شناسایی منابع قدرت، هردو طرف بحث را به مطالعه بگیریم تا حد بالایی آنچه که از مارکس، راسل، مورگنتا، ماکس وبر، هانا آرنت و دیگران در باب تعریف قدرت خواندهایم، جناح طرف مقابل تیم حاکم در حال حاضر قدرتمندتر از تیم حاکم است، هر چند در باب منابع دولتی قدرت رهبران تیم حاکم اندکی قد بلندی میکنند اما اگر مرز میان قدرت و نفوذ را مد نظر داشته باشیم در همین حوزه هم از نظر قدرت دو طرف مساوی میشوند.
در ارتباط به منابع فردی و اجتماعی قدرت که عبارت از جغرافیا، نفوس، فرهنگ، منابع اقتصادی، ایمان رسانه و ……است اصلاً دست متولیان گفتمان آمده از بیرون به پای متولیان گفتمان سیاسی جهادی نمیرسد.
فشار و حمایت بیرونی موقتاً میتواند قابل محاسبه و سنجش باشد، ولی به صورت دائمی قابل اعتماد و مقایسه با سایر منابع قدرت از حیث علمی آن نیست .
به آنچه که در بالا به صورت جسته و گریخته آوردم، نتیجه این میشود که به نسبت در اختیار نداشتن منابع فردی و اجتماعی قدرت، تیم حاکم به رهبری اشرف غنی و اتمر نمیتوانند به درستی و اعتماد از حمایت موجود خارجی بر علیه گفتمان طرف مقابل شان سود ببرند و بر عکس طرف مقابل به رهبری عطا محمد نور و سازمان جمعیت اسلامی با توجه به دسترسی شان به میزان بالایی از منابع قدرت فردی و اجتماعی نه تنها به منابع قدرت دولتی دست پیداکنند که از راه ارایه منطق در توجیه گفتمان خویش به حمایت بیرونی بیشتر نیز توفیق مییابند. البته اینجا هم هنر بکار گیری این منابع حایز اهمیت بالایی ست.
مطمئن هستم که حالا در یک روشنایی نسبی حدس زده میتوانید که « آینده در قلمرو » کیست؟
یا شما غیر ازین فکر میکنید؟
برناصالحی