نهادهای مدنی و آینده دمکراسی در افغانستان
به میزان فسادی که در ادارات دولتی وجود دارد، به همان میزان پولهای فراوانی از طریق نهادهای مدنی حیف و میل شده است. بسیاری کسانی که فعالیت مدنی میکنند و پولهای کلان کشورهای کمک کننده را در اختیار دارند، از لحاظ فکری به فعالیت مدنی باورمند نیست
نهادهای مدنی به مجموعهای از نهادها و سازمانهایی چون اتحادیه کارگری، انجمنهای گوناگون، رسانهها، دانشگاهها که به قدرت تاثیر وارد نموده و دولت را وادار میسازد تا به خواستهای شان توجه کند، اطلاق میشود. به یک مفهوم احزاب سیاسی نیز تا زمانی که از دولت بیرون است بخش مهم از جامعه مدنی به شمار میرود.
به طور فشرده میتوان گفت: نهادهای مدنی ضربهگیر قدرت حاکم است و از استبدادی شدن قدرت جلوگیری میکند. یعنی رفتار حاکمان را مانند آیینه مورد نظارت قرار میدهد. در نظامهای اقتدارطلب، حاکم با مردم رابطه مستقیم دارد و گروههای واسطه میان مردم و حکمروا وجود ندارد. نظامهای دمکراتیک نیز در فقدان نهادهای مدنی یک نظام اقتدارگرا است. دمکراسی تنها به انتخاب کردن حاکم خلاصه نمیشود، بلکه دوام دمکراسی منوط به نهادهای مدنی است که اعمال و رفتار حاکمان را تا پایان کار شان مورد نظارت قرار دهد. دمکراسی در فقدان رسانههای مستقل از کنترول دولت، احزاب سیاسی مخالف، انجمن ها، اتحادیه ها، گفتمانها و تحقیقات دانشگاهی بیمعنی است.
برجستهسازی و توجه به اهمیت حوزه مدنی از مهمترین دستاوردهای دنیای مدرن است. برای نخستینبار اندیشمندان مدرن مانند منتسکیو، هگل و دیگران حوزه مدنی را مورد توجه قرار دادند. مثلاً منتسکیو در تقسیمبندی نظامهای سیاسی، تفاوت میان نظامهای پادشاهی و خودکامه را در گروههای واسطه دانست. نظام پادشاهی را به دلیل داشتن گروه واسطه نظام معتدلتر نسبت به نظام خودکامه دانست. در نظام خودکامه، پادشاه مستقیم با مردم در تقابل است و گروههای واسطه وجود ندارد. در قرون وسطی روحانیون و فیودالها حوزه واسطه میان مردم و پادشاه بود و قدرت را از استبدادی شدن نجات میداد. اما انسجام و درایت نهادهای مدنی را نداشتند، گاهی نیز در پیاله قدرت پادشاه شریک میشدند. گرچند آنها به مفهوم مدرن نهادهای مدنی نبودند، اما به صورت روزنه ابتدایی فعالیت بیرون از دولت و انعکاس صدای منتقدان دولت بودند.
متاسفانه در کشورهای شرقی در طول تاریخ حاکمیت مطلقه حکمفرما بوده است. نهادهای واسطهای که ضربهگیر قدرت حاکم باشد، وجود نداشت و قدرت تمایل بیشتر به استبدادی شدن و خودکامگی داشت. در برخی اوقات تنها روحانیت به صورت حوزه ضربهگیر قدرت حاکم عمل میکرد، اما به صورت کلی در نظامهای شرقی، حاکم بدون هیچ قید و بندی بر مردم و رعیت حکم فرما بود.
سالیانی متمادی در افغانستان نیز حاکمیت مطلقه فرمانروایی داشت. با سقوط طالبان و برقراری نظام سیاسی جدید به همکاری کشورهای غربی، کمکهای فراوان برای استقرار نهادهای مدنی شد. کمکهای کشورهای غربی برای استقرار دولت جدید بیش از آن که متوجه دولت باشد از دریچه نهادهای مدنی صورت گرفته است. با وجود آنهم نهادهای مدنی در کشور جایگاه خود را پیدا نکرده است و با چالشهای فراوان دست و پنجه نرم میکند. در ذیل به برخی چالشها که نهادهای مدنی را تهدید میکند، اشاره میکنیم.
ناآگاهی و فقدان باورمندی مردم
شهروندان بسیاری از کشورها با تشکیل اتحادیههای صنفی به حکومت فشار وارد میسازد تا به خواستهای آنها توجه صورت گیرد. رسانههای آزاد و قدرتمند به کارکرد دولت نظارت دارد. تحقیقات، کنفرانسها و مقالات دانشگاهی به صورت غیر مستقیم اعمال حاکمان را زیر نظر میگیرد. اما متاسفانه در افغانستان نهادها، انجمنها و موسسات به خاطر کمک مالی که از کشورهای خارجی دریافت میکند، تشکیل میشود. مردم افغانستان به دلیل نداشتن تجربه تاریخی و نا آگاهی، به اهمیت نهادهای مدنی پی نبرده است و این تکنیک فشار به حکومت را نمیدانند.
حکومتهای محلی در کشورهای پیشرفته زیر نظارت مجموعهای از نهادهای مدنی است. اما متاسفانه در فقدان نهادهای مدنی قدرتمند، حاکمان محلی در بسیاری از ولایات یا در برخی از ولسوالیها به جای یک امپراتور بر مردم حکومت میکند. نفس کشیدن برای صدای مخالف در بسیاری مناطق و ولایات ممنوع است.
نارساییهای نهادهای مدنی
در بسیاری از حلقات، این حقیقت به صورت یک طنز مطرح است که از کدام کارمند شبکههای مدنی پرسید شده بود که کجا کار میکنی، او جواب داده است که «در جامعه معدنی کارمند هستم». یعنی حتی مدنی را به صورت درست نوشته نمیتوانسته است، اما فعالیت مدنی انجام میداده است. گرچند بزرگترین کمکهای مالی کشورهای تمویل کننده از دریچه نهادهای مدنی صورت گرفته است. برای توانمندی نهادهای مدنی توجه فراوان صورت گرفته است. با وجود آنهم نهادهای مدنی در کشور ضعیف است و فعالیت چشمگیر ندارند.
به میزان فسادی که در ادارات دولتی وجود دارد، به همان میزان پولهای فراوانی از طریق نهادهای مدنی حیف و میل شده است. بسیاری کسانی که فعالیت مدنی میکنند و پولهای کلان کشورهای کمک کننده را در اختیار دارند، از لحاظ فکری به فعالیت مدنی باورمند نیست. تنها به پول و کمکهای مالی توجه دارد.
در نبود کمکهای مالی کشورهای تمویل کننده، نهادهای مدنی یک روزه غایب خواهد شد. به مدت بیش از یک دهه، نهادهای مدنی نتواستند افکار مدنی را ترویج ساخته و روی پای خویش ایستاد شوند.
حاکمان تمامیتخواه
سنت تمامیتخواهی سالیانی دراز است که درین سرزمین فرمانروایی دارد. حاکمان افغانستان به دلیل عدم تجربه تاریخی به انتقادها و فشارهای بیرون از حکومت توجه ندارند و انتقاد برای شان قابل قبول نیست. سنت حکمروایی درین سرزمین چنین بوده است که به منتقد به چشم دشمن مینگرند. کارمندان بسیاری از رسانهها، بسیاری از نهادهای تحقیقاتی و مدنی به دلیل انتقاد از حاکمان محلی از آن ولایت بیرون شدند و زندگی شان به خطر مواجه شد. حاکمان افغانستان فضا را برای نهادهایی که بر اعمال آنها نظارت دارند، تنگ میکنند.
نهادهای مدنی نوبنیاد ضرورت دارد تا حاکمان، فضای بیشتر برای آنها بدهند. اما برعکس صدای مخالف درین سرزمین اجازه فعالیت ندارد و در گلو خفه میشود.
با وجود چالشهای فراروی نهادهای مدنی، دوام و استمرار نهادهای مدنی الزامی و متضمن حفظ و ثبات نظام سیاسی است. مادامی که نهادهای مدنی در کشور جایگاه خود را پیدا نکند، سخن زدن از دمکراسی یک توهم بیش نیست.
فساد اداری، کشمکشهای سیاسی، تمامیتخواهی و حکومت خویشاوندی در فقدان نهادهای مدنی قدرتمند انجام میگیرد. نهادهای مدنی اعمال حاکمان را زیر نظارت داشته، از استبدادی شدن، فاسد شدن و قانونشکنی جلوگیری میکند.
نهادهای مدنی مانند ستونهای دیواریست که نظام سیاسی را حفظ نموده از فروپاشی نجات میدهد. به تعبیر دیگر، نهادهای مدنی مانند ستون فقراتیست که که نظام سیاسی را استوار نگه داشته، از پوسیدگی و کهولت نجات میدهد. رگهای خوابیده حکومت و حاکمان خوابیده به وسیله انتقادات نهادهای مدنی به فعالیت فعال وادار میشود.
دمکراسی در کشورهایی ثبات و دوام یافته است که نهادهای مدنی قدرتمند وجود داشته است. در فقدان نهادهای مدنی نه تنها حاکمان وظیفه خویش را به درستی انجام نمیدهند که حتی تمایل دارند بر قدرت مادامالعمری تکیه بزنند.
آینده دموکراسی در افغانستان وابسته به رشد و بالندگی نهادهای مدنی، رسانهها و صدایهای مخالف است. دمکراسی بدون نهادهای مدنی و صدای مخالف سرشت استبدادی پیدا میکند.
عباس نقاوت – استاد دانشگاه