خبرگزاری دید: در گفتمان غربی، همواره مذاکره با ایران بهعنوان راهی برای مهار ایران تصویر میشد، اما اکنون، واقعیت وارونه شده است: امریکا مذاکره میکند، چون نیاز دارد و ایران مذاکره میکند، چون میتواند.

مذاکرات ایران و امریکا در عمان، مهمترین رویداد دیپلماتیکی یک دهه اخیر پس از برجام بود که در اوضاع آشفته کنونی منطقه و جهان، با هدف پیشگیری از تشدید بحرانهای سیاسی ـ امنیتی گستردهای صورت گرفت که میتوانست/میتواند کل نظم و نظام بینالملل را درنوردد.
با توجه به حساسیت و شکنندگی شرایط کنونی حاکم بر فضای سیاسی ـ امنیتی منطقه و جهان، این مذاکرات، صرفاً یک گفتگوی دیپلماتیک نبود و نیست، بلکه نقطه عطفی تاریخی در جنگ روایتها است که میتواند روایت تازه و امیدبخشی از دل روایتهای جاری جولاندهنده در مناسبات و معادلات جهانی بیرون بدهد؛ جنگ روایتهایی که در آن، ایران دیگر نه یک سوژه انفعال، بلکه فاعل تحولات منطقه است.
نفس برگزاری این مذاکرات، فارغ از برآیندها و بروندادهای آن، برای تهران یک دستاورد است؛ به علاوه آن که تمکین واشنگتن به خواست تهران برای غیرمستقیم بودن این مذاکرات، برگ برنده دیگری است که جمهوری اسلامی به آن دست یافت. به این ترتیب، برای نخستینبار، این امریکا است که با نگرانی از انفجار معادلات منطقهای، بهدنبال نوعی «توافق حداقلی» با تهران میگردد. این یعنی آن که دیپلماسی به سبک مقاومت جواب داده است و فشارهای حداکثری اعمالشده در طول بیش از چهار دهه بر ایران، راه به جایی نبرده است.
مذاکره از موضع قدرت
در گفتمان غربی، همواره مذاکره با ایران بهعنوان راهی برای مهار ایران تصویر میشد، اما اکنون، واقعیت وارونه شده است: امریکا مذاکره میکند، چون نیاز دارد و ایران مذاکره میکند، چون میتواند.
چنین چیزی بدان معنا است که وقتی دشمن سراغ گفتگو میآید، نه از روی ترحم، بلکه از سر ترس است.
همچنین وقتی دشمن حاضر میشود در پایتخت یک کشور بیطرف بنشیند، به معنای آن است که او برخلاف حمله و هیاهوی بسیار و پرتکرار رسانهای ـ تبلیغاتی، گزینه نظامی را از روی میز، به زیر میز منتقل کرده است و این، نه به خاطر آن است که ابرقدرتی مانند امریکا و قلدوری مثل ترامپ، به اخلاق پایبند است، یا موازین و معیارهای نظام بینالملل در مواجهه با دیگران را محترم میشمارد، بلکه برای آن است که فراتر از این، قادر به انجام هیچ اقدام تنشآلودی نیست.
چرا اکنون؟ چرا به نفع ایران؟
محورهای متعددی در معادلات منطقهای و جهانی وجود دارد که نشان میدهد ایران بازیگر قدَر و قدرتمندی است و نه امریکا، نه اروپا و نه قدرتهای منطقهای و نه آمارتورهای سیاسی ثروتمند عربی، یارای نادیده گرفتن آن را ندارند. این محورها به صورت گذرا در زیر، فهرست شده است:
- بحران غزه و فشار از درون امریکا
به رغم آن که حماس بخش قابل توجهی از رهبران، نیروهای رزمی و توان تسلیحاتی خود را از دست داده است، اما جنگ غزه، باتلاقی شده که دولت ترامپ و سلفش بایدن را به دلیل حمایت تمامقد و سخاوتمندانه از رژیم صهیونیستی و مشارکت در جنایت نسلکشی مردم غزه، از درون به چالش کشیده است.
افکار عمومی مردم امریکا به رغم سانسورهای جهتدار رسانههای امریکایی، علیه دولت ایالات متحده است و فریاد «نه به نسلکشی» دانشجویان امریکایی همچنان برای ساکنان کاخ سفید، آزاردهنده است. بنابراین طبیعی است که کاخ سفید به دنبال راهی برای کاهش شعله بحران در خاورمیانه باشد و با گشودن جبهه درگیری علیه ایران، اوضاع را وخیمتر از آنچه هست، نکند. در چنین شرایطی، فقط ایران میتواند این تنش را کنترول یا شعلهورتر کند و این، یعنی قدرت واقعی. - تنش در دریای سرخ و اهرم یمن
انصارالله یمن، با الهام از گفتمان مقاومت فلسطین و لبنان و دردسرسازی برای کشتیهایی که مسیرشان منتهی به سرزمینهای اشغالی است، مهار معادلات تجاری جهانی را در دست گرفته است. امنیت انرژی و تجارت جهانی به رفتار حوثیهای یمن گره خورده است و ایران توانسته است از این اهرم، بلکه برای تثبیت قدرت و عزت ملی خود استفاده میکند و امریکا برای خلاصی خودش و رژیم صهیونیستی به عنوان نیروی نیابتیاش در خاورمیانه، از دردسرهایی که انصارالله ایجاد میکند، ناگزیر است دست به دامن ایران شود. - تغییر در هندسه قدرت جهانی
با اوجگیری چین و زورگویی روسیه، فروپاشی نظم تکقطبی و رشد کشورهای مستقل، دیگر دیپلماسی تابع قدرتهای بزرگ نیست. در ذیل همین وضعیت است که میبینیم امروز، تهران در مرکز مثلث مقاومت، مذاکره و مدیریت بحران ایستاده است و امریکا نمیتواند از این جایگاه ممتاز، چشمپوشی کند. - ایران قوی، نتیجه مقاومت هوشمند
مذاکرات آغازشده میان واشنگتن ـ تهران، نتیجه مستقیم مقاومت در منطقه است؛ مقاومتی که خاستگاه اصلی آن انقلاب اسلامی و ایدههای ستمستیزانه برآمده از اندیشه متعالی امام خمینی و آیتالله خامنهای است.
واقعیت امر این است که اگر حاج قاسمها نبودند، اگر سلیمانیسم زنده نبود، امروز این گفتگوها در عمان با خواهش و امتیاز از ایران همراه میبود، اما حالا این امریکا است که از ایران حساب میبرد، و این ایران است که شرط میگذارد.
جمعبندی
مذاکرات عمان، پیروزی تاکتیکی نیست؛ نشانهای از پیروزی راهبردی یک مکتب است؛ مکتبی که نشان داد میتوان در برابر فشار ایستاد، هوشمندانه مذاکره کرد و بدون عقبنشینی، دشمن را به پای میز مذاکره آورد.
اکنون مسیری آغاز که فرجام آن، بازتعریف نظم منطقه به دست تهران است.
نویسنده: سید زکریا موسوی – خبرگزاری دید