خبرگزاری دید: تصامیم و تحولات اخیر در نشست «فرمت مسکو» نشان داد که پرونده افغانستان بار دیگر در مرکز معادلات ژئوپلیتیک منطقهای قرار گرفته است. موضع مشترک قدرتهای منطقهای ـ از ایران و روسیه تا چین، هند و کشورهای آسیای مرکزی ـ علیه ایجاد زیرساختهای نظامی خارجی در افغانستان، نه صرفاً یک بیانیه دیپلماتیک، بلکه نشانهای از شکلگیری یک اجماع راهبردی تازه در برابر نفوذ مجدد آمریکا در کشور محسوب میشود.

در ظاهر، بیانیه پایانی نشست مسکو صرفاً بر مخالفت با استقرار نیروهای خارجی تأکید دارد، اما در باطن، پیام آن مستقیماً متوجه واشنگتن است؛ بهویژه در شرایطی که دونالد ترامپ بار دیگر از لزوم بازپسگیری پایگاه هوایی بگرام سخن گفته و این موضع را بارها و در مواردی با تهدید، تکرار کرده است؛ پایگاهی که طی دو دهه اشغال افغانستان، قلب عملیات نظامی ایالات متحده در کشور بود و اکنون، با خروج نیروهای آمریکایی، به نماد شکست پروژه «ملتسازی آمریکایی» در این جغرافیای سیاسی تبدیل شده است.
دلیل حساسیت منطقه نسبت به بازگشت احتمالی آمریکا به پایگاه هوایی بگرام، در سه محور قابل تبیین است: نخست، خاطره تلخ مداخله خارجی در افغانستان که در طول نیمقرن گذشته، از تجاوز شوروی تا اشغال ناتو، منجر به بیثباتی مزمن و مهاجرتهای گسترده شده است. دوم، هراس از انتقال بحران؛ زیرا هرگونه حضور مجدد آمریکا در پایگاه استراتژیک بگرام، میتواند افغانستان را به میدان رقابت مستقیم میان قدرتهای بزرگ منطقه و فرامنطقه بدل کند؛ چیزی که چین و روسیه با قاطعیت از آن پرهیز دارند. سوم، تحول در موازنه قدرت منطقهای؛ در سالهای اخیر، مسکو و پکن تلاش کردهاند تا با ابتکارهایی چون سازمان همکاری شانگهای و نشستهای «فرمت مسکو» چارچوب امنیتی مستقل از غرب را در آسیای مرکزی تعریف و تثبیت کنند و بازگشت دوباره آمریکا به منطقه از رهگذر استقرار نیرو در پایگاه هوایی بگرام افغانستان، این چارچوب امنیتی را در معرض تهدید و تضعیف قرار میدهد.
در این میان، موضع جدید هند اهمیتی ویژه دارد. دهلی نو که سالها شریک راهبردی واشنگتن بود، اکنون با واقعگرایی تازهای به سوی تعامل با حکومت طالبان حرکت کرده است. این چرخش، حاکی از درک هند از تغییر نظم امنیتی در منطقه و کاهش نقش آمریکا در معادلات آسیایی است. سفر تازه امیرخان متقی به هند را هم میتوان بخشی از بازتاب عملیاتی همین درک و دریافت دانست؛ اقدامی برای تغییر رویکرد خود در قبال واقعیتهای جدید منطقه و تثبیت کانالهای ارتباطی مستقیم با کابل بدون نیاز به چراغ سبز غرب، یا توجه به حساسیتهای اسلامآباد، رقیب تاریخی دهلی نو.
از سوی دیگر، موضع حکومت طالبان در این زمینه نیز مبتنی بر تثبیت مشروعیت داخلی و بینالمللی خود است. حکومت طالبان با تأکید بر استقلال افغانستان و مخالفت با بازگشت نیروهای بیگانه، میکوشد خود را به عنوان یک بازیگر ملی و حافظ تمامیت ارضی کشور معرفی کند؛ هرچند مشروعیت داخلی این گروه، همچنان محل مناقشه است.
در سطح کلانتر، مخالفت یکپارچه منطقهای با بازگشت نظامی آمریکا را میتوان بخشی از گذار از نظم تکقطبی به نظم چندقطبی دانست؛ نظمی که با شکست آمریکا در افغانستان روند و رونقی شتابنده به خود گرفت و قدرتهای منطقهای نیز بر آناند که در چارچوب همین نظم چندقطبی، در شکلدهی به چشمانداز سیاسی آینده افغانستان، بیش از گذشته نقشآفرینی کنند. این روند، بهویژه برای چین و روسیه، فرصتی برای گسترش نفوذ در «قلب آسیا» و محدودسازی دامنه حضور آمریکا است.
با توجه به آنچه گفته آمد، پیام نشست فرمت مسکو روشن است: افغانستان دیگر صحنه بازی یکجانبه قدرتهای فرامنطقهای نیست.
در شرایطی که ترامپ برای بازپسگیری بگرام بر حکومت طالبان فشار میآورد، کشورهای منطقه با اجماعی کمسابقه در نشست فرمت مسکو اعلام کردند که دوران حضور نظامی بیگانگان در افغانستان به پایان رسیده است. این موضعگیری نه تنها بیانگر همگرایی نوظهور آسیایی، بلکه نشانه آغاز مرحلهای تازه از بازتعریف توازن قدرت در اوراسیا است؛ مرحلهای که در آن، سرنوشت افغانستان بیش از هر زمان دیگر در دستان بازیگران منطقهای رقم میخورد و به تبع، سنگینی شکست آمریکا در افغانستان را چندبرابر میکند.
نویسنده: راحل موسوی