چرا طالبان اقتصاد را به چهرهٔ اصلی حکومت خود تبدیل کردهاند؟
خبرگزاری دید: طالبان ابزار زیادی برای اقناع جامعه بینالمللی و حتی افکار عمومی داخل ندارند. به همین دلیل، بهصورت طبیعی به سمت چیزی رفتهاند که قابل اندازهگیری و نمایش است، کارکرد اقتصادی؛ این ادعا که ما با وجود تحریمها و فشارها، توانستهایم کشور را سر پا نگه داریم.

چهار سال پس از بازگشت طالبان به قدرت، یک نکته بهروشنی دیده میشود؛ اقتصاد به چهرهٔ اصلی تصویر این حکومت از خود تبدیل شده است. از نمایشگاههای تجاری در کابل، مانند نمایشگاه امام ابوحنیفه، تا سخنرانیهای مکرر درباره دهلیزهای ترانزیتی، بندر چابهار، راهآهن خواف–هرات و بازارهای مرزی، طالبان میکوشند روایت کنند که افغانستان در حال «تحرک اقتصادی» است. پرسش این است که چرا اقتصاد تا این حد به پیشانی حکومت طالبان منتقل شده است؟
نخستین پاسخ را باید در بحران مشروعیت سیاسی جستوجو کرد. طالبان هنوز از سوی بسیاری از کشورها بهطور رسمی به رسمیت شناخته نشدهاند. محدودیتهای گسترده بر زندگی اجتماعی، بهویژه حقوق زنان و رسانهها، تصویری سخت و مناقشهبرانگیز از افغانستان فعلی در جهان ساخته است. در چنین وضعیتی، طالبان ابزار زیادی برای اقناع جامعه بینالمللی و حتی افکار عمومی داخل ندارند. به همین دلیل، بهصورت طبیعی به سمت چیزی رفتهاند که قابل اندازهگیری و نمایش است، کارکرد اقتصادی؛ این ادعا که ما با وجود تحریمها و فشارها، توانستهایم کشور را سر پا نگه داریم.
در داخل، طالبان میخواهند نشان دهند که عواید گمرکی را افزایش دادهاند، صادرات مواد معدنی و محصولات زراعتی را توسعه دادهاند و برخی پروژههای زیربنایی را فعال نگه داشتهاند. در خارج، پیام این است که هرچند ساختار سیاسیشان مورد قبول بسیاری نیست، اما هر کشوری که به ثبات منطقه و تجارت فکر میکند، ناچار است با حکومت فعلی کابل تعامل کند. به این ترتیب، اقتصاد به زبانی تبدیل شده که طالبان آن را برای همسایگان و بازیگران منطقهای قابل قبولتر از زبان ایدئولوژی میدانند.
عامل دوم، قطع کمکهای خارجی و تغییر محیط مالی است. در دوره جمهوری، بخش مهمی از بودجه دولت از کمکهای بینالمللی تأمین میشد. پس از تغییر قدرت در ۲۰۲۱، این منابع تقریباً متوقف شد، داراییهای خارجی افغانستان منجمد شد و سیستم بانکی با محدودیتهای گسترده روبهرو گردید. طالبان با واقعیتی مواجه شدند که در آن باید بدون تکیه بر کمک خارجی، کشور را اداره کنند. در چنین شرایطی، تمرکز بر عواید گمرکی، ترانزیت، صادرات منابع طبیعی و جذب سرمایهگذاری منطقهای، یک انتخاب تزئینی نبود؛ شرط بقا بود. اگر درآمد جایگزین ایجاد نمیشد، خطر فروپاشی اقتصادی میتوانست به بحران گسترده سیاسی و امنیتی تبدیل شود.
نکته سوم به جغرافیای افغانستان برمیگردد. این کشور از نظر اندازه بازار و قدرت خرید، بازیگر بزرگ اقتصادی نیست، اما موقعیت جغرافیایی ویژهای دارد. افغانستان میان ایران، پاکستان، آسیای مرکزی و در نزدیکی چین و هند قرار گرفته است. طالبان بهتدریج این موقعیت را بهعنوان یک سرمایه کلیدی تعریف کردهاند. تأکید بر بندر چابهار، گذرگاه میلک، راهآهن خواف–هرات و دهلیزهای تازه با کشورهای منطقه، بر این تصور استوار است که افغانستان میتواند از نقش «کشور گذرگاه» درآمد بهدست آورد. در همین چارچوب است که نمایشگاههای تجاری در کابل نه فقط محل عرضه محصولات، بلکه صحنهای برای معرفی افغانستان بهعنوان حلقهٔ وصل منطقه در نظر گرفته میشود.
عامل چهارم، تنشهای تکراری با پاکستان است. بستهشدن مرزها، توقف موترهای باربری و زیانهای سنگین تجار، به طالبان یادآور شده که وابستگی بیش از حد به مسیرهای پاکستان، افغانستان را آسیبپذیر میکند. در واکنش، تلاش برای تقویت مسیرهای تجاری با ایران، گسترش همکاری با آسیای مرکزی و برجسته کردن دهلیزهای جدید، بخشی از سیاست طالبان برای کاهش این آسیبپذیری و ایجاد اهرمهای تازه است. پیام غیرمستقیم این رویکرد به اسلامآباد این است که کابل میخواهد گزینههای جایگزین در اختیار داشته باشد و فشار مرزی و سیاسی را متعادل کند.
با وجود همه این تلاشها، یک پرسش جدی همچنان باقی است: این چهرهٔ اقتصادی تا چه اندازه در زندگی روزمره مردم دیده میشود؟ هنوز فقر گسترده، بیکاری، مهاجرت، و محدودیتهای اجتماعی و سیاسی واقعیت روزمره میلیونها شهروند افغانستان است. نمایشگاهها، دهلیزهای ترانزیتی و آمار رشد صادرات، فقط یک روی سکهاند؛ روی دیگر، نارضایتیهای خاموش و فشار معیشتی است که کمتر در روایت رسمی دیده میشود.
بهطور خلاصه، طالبان اقتصاد را به چهرهٔ اصلی حکومت خود تبدیل کردهاند، زیرا برای بقا به کارکرد نیاز دارند؛ بدون کمک خارجی ناچارند از تجارت، ترانزیت و منابع داخلی درآمد بهدست آورند؛ و در منطقهای پررقابت، اقتصاد را ابزار موازنه با همسایگان میدانند. اما عمق واقعی این چهره، وابسته است به اصلاح ساختارها، ایجاد فضای نسبتاً قابل پیشبینی برای فعالیت اقتصادی و تبدیل شعارها به بهبود ملموس در زندگی مردم؛ مسیری که هنوز میان تصویر رسمی و واقعیت روزمره فاصله قابل توجهی دارد.
نویسنده: سلیمان صابر – خبرگزاری دید