اسلایدشوتحلیلجنگجهانخبرسیاستمنطقهنظامی

درس‌های فراموش‌شده جنگ سرد؛ مسکو در آستانه یک خطای راهبردی دیگر در قضیه ونزویلا

خبرگزاری دید: پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نظام بین‌الملل وارد مرحله‌ای شد که ایالات متحده آن را نه صرفاً یک تحول تاریخی، بلکه فرصتی استثنایی برای تثبیت سلطه جهانی خود تلقی کرد. در این چارچوب، «جهان تک‌قطبی» به‌معنای حذف تدریجی قدرت‌های مستقل، تضعیف مراکز مقاومت ژئوپلیتیک و جلوگیری از شکل‌گیری هرگونه توازن واقعی قدرت تعریف شد. امریکا خود را نه یکی از بازیگران نظام جهانی، بلکه داور نهایی آن پنداشت؛ داوری که قواعد را می‌نویسد، می‌شکند و بازنویسی می‌کند.

در چنین نظمی، مذاکره، توافق و معامله در سیاست خارجی امریکا هرگز ابزار صلح پایدار نبوده است. این مفاهیم بیش از آن که حامل نیت حل بحران باشند، به ابزارهای فریب راهبردی، زمان‌خری سیاسی و مدیریت بحران به نفع هژمونی امریکایی تبدیل شده‌اند. تجربه سه دهه گذشته نشان می‌دهد که هرجا واشنگتن پای میز مذاکره نشسته، همزمان سناریوی فشار، تحریم و بی‌ثبات‌سازی را نیز فعال نگه داشته است.

از یوگوسلاویا تا عراق، از لیبیا تا سوریه، و از افغانستان تا اوکراین، الگوی رفتاری امریکا کمابیش ثابت بوده است: وعده می‌دهد تا مقاومت را فرسوده کند، امتیاز می‌گیرد تا طرف مقابل را دچار خطای محاسباتی سازد، و در لحظه‌ای که توازن به سود غرب تغییر کرد، فشار را چند برابر می‌کند. در این میان، «معامله» در قاموس امریکایی نه به‌معنای تقسیم منافع، بلکه به‌معنای تعویق شکست یا تکمیل پروژه تضعیف طرف مقابل است.

روسیه در این معادله، پیشینه‌ای پرهزینه و عبرت‌آموز دارد. در دهه ۱۹۹۰، مسکو با این تصور که می‌تواند از طریق اعتمادسازی و همکاری، جایگاهی برابر در نظم جهانی جدید به‌دست آورد، از بسیاری از متحدان سنتی خود فاصله گرفت. روسیه در برابر گسترش ناتو سکوت کرد، حوزه نفوذ تاریخی خود در اروپای شرقی را واگذار نمود و به وعده‌های شفاهی امریکا و اروپا اعتماد بست؛ وعده‌هایی که نه‌تنها عملی نشد، بلکه به ابزاری برای پیش‌روی بیشتر غرب تبدیل گردید. نتیجه این اعتماد، نه ادغام روسیه در ساختار قدرت جهانی، بلکه محاصره تدریجی، تحقیر ژئوپلیتیک و انتقال بحران به مرزهای این کشور بود.

تجربه تاریخی به‌روشنی نشان می‌دهد که روسیه در گذشته، بیش از یک‌بار متحدان خود را برای جلب رضایت امریکا قربانی کرده است. این عقب‌نشینی‌ها نه‌تنها امنیتی برای مسکو به ارمغان نیاورد، بلکه غرب را در سیاست فشار و توسعه‌طلبی جسورتر ساخت. این همان درس فراموش‌شده‌ای است که امروز بار دیگر در حال تکرار شدن است.

در شرایط کنونی، نشانه‌هایی نگران‌کننده دیده می‌شود که حاکی از تلاش غرب برای بازتولید همان الگوی فریب، این‌بار در پیوند میان پرونده اوکراین و بحران‌هایی چون ونزویلا است. این تصور که امریکا و متحدانش حاضر خواهند شد برای پایان جنگ، پیروزی راهبردی روسیه را بپذیرند یا بخشی از خاک اوکراین را به رسمیت بشناسند، با منطق قدرت در جهان تک‌قطبی سازگار نیست. پیروزی روسیه در اوکراین به‌معنای شکستن هیمنه ناتو، تضعیف اقتدار امریکا و الگوسازی برای سایر قدرت‌های مستقل است؛ امری که غرب به‌هیچ‌وجه تحمل آن را نخواهد کرد.

در این میان، ونزویلا صرفاً یک بحران منطقه‌ای یا یک کشور نفت‌خیز نیست، بلکه یکی از حلقه‌های حیاتی در زنجیره مهار جهانی امریکاست. جایگاه ژئوپلیتیک ونزویلا در نیم‌کره غربی، نقش آن در بازار انرژی و نمادین بودنش به‌عنوان یکی از کانون‌های مقاومت ضد‌امپریالیستی، این کشور را به هدفی راهبردی برای واشنگتن تبدیل کرده است. مهار یا سقوط ونزویلا، پیامی روشن به دیگر بازیگران مستقل ارسال می‌کند: هیچ نقطه‌ای خارج از دایره فشار امریکا نیست. در مقابل، حفظ ونزویلا آزمونی جدی برای صداقت، انسجام و عزم واقعی محور ضد‌هژمونیک، به‌ویژه روسیه ، ایران و چین، به‌شمار می‌رود.

راهبرد کلان امریکا را نمی‌توان در قالب پرونده‌های جداگانه تحلیل کرد. واشنگتن با یک نقشه واحد عمل می‌کند: فرسایش هم‌زمان روسیه، مهار بلندمدت چین، تضعیف ایران و بی‌ثبات‌سازی جهان اسلام. در این چارچوب، هر عقب‌نشینی تاکتیکی یک بازیگر، به تشدید فشار بر بازیگر دیگر می‌انجامد. از همین رو، این تصور که می‌توان با عقب‌نشینی در یک جبهه و معامله در نقطه‌ای حساس، در جبهه‌ای دیگر به پیروزی دست یافت، بیش از آنکه واقع‌بینانه باشد، ساده‌انگارانه است.

تحولات جاری نشان می‌دهد که اگر روسیه بار دیگر فریب وعده‌های غرب را در قضیه اوکراین بخورد و به امید معامله، از مواضع راهبردی خود یا از متحدانش ــ از جمله در پرونده ونزویلا ــ فاصله بگیرد، چرخه تاریخی بار دیگر تکرار خواهد شد: وعده، سپس فشار؛ توافق، سپس نقض؛ و در نهایت، انتقال بحران به سطحی خطرناک‌تر.
تجربه تاریخی روسیه به‌روشنی هشدار می‌دهد که اعتماد به امریکا هرگز جایگزین قدرت، بازدارندگی و اتحاد راهبردی نمی‌شود.

در جهان امروز، مقاومت منفرد سرانجامی جز فرسایش ندارد. تنها راه مهار راهبرد امریکا، اقدام هم‌زمان، هماهنگ و واقعی قدرت‌های مستقل است؛ نه در سطح بیانیه‌ها، بلکه در میدان واقعی سیاست، اقتصاد و امنیت. آینده اوکراین، ونزویلا و حتی نظم جهانی، بیش از هر زمان دیگری به این پرسش گره خورده است که آیا روسیه و دیگر بازیگران مستقل از تجربه‌های تلخ جنگ سرد و پساجنگ سرد درس خواهند گرفت، یا بار دیگر قربانی وعده‌هایی خواهند شد که تاریخ، بارها بی‌اعتباری آن‌ها را ثابت کرده است.

نویسنده: عبدالرؤوف توانا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا