اسلایدشوافغانستانامنیت و حوادثتحلیلتحلیل و ترجمهجنگحکومتسیاستنظامی

ششم جدی؛ حافظه خونین تاریخ و معیار بیداری ملت‌ها

ششم جدی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، تنها یک روز در تقویم افغانستان نیست؛ این تاریخ، نماد عریان‌ترین جلوه اشغال، خیانت و استکبار در تاریخ معاصر کشور ما است.

از اشغال سرخ تا شکست ابرقدرت‌ها
ششم جدی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، تنها یک روز در تقویم افغانستان نیست؛ این تاریخ، نماد عریان‌ترین جلوه اشغال، خیانت و استکبار در تاریخ معاصر کشور ما است؛ روزی که ادامه منطقی کودتای سیاه و خونین هفت ثور، به اشغال رسمی و آشکار افغانستان توسط ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی انجامید و صفحه‌ای سیاه، اما عمیقاً بیدارکننده، در حافظه تاریخی ملت افغانستان رقم خورد.

کودتای هفت ثور نه یک تحول سیاسی داخلی، بلکه پروژه‌ای تحمیلی برای شکستن ستون‌های هویتی یک ملت بود؛ طرحی که به‌دست احزاب مارکسیستی، لنینیستی خلق و پرچم و با هدایت مستقیم مسکو اجرا شد. سرکوب گسترده علما، اعدام نخبگان، تحقیر باورهای اسلامی و تخریب بافت فرهنگی و اجتماعی، افغانستان را به زندانی بزرگ بدل ساخت. هنگامی که این رژیم وابسته در مهار خشم و مقاومت مردم ناکام ماند، اشغال نظامی به‌عنوان آخرین ابزار استعمار سرخ بر این سرزمین تحمیل شد.

در ششم جدی ۱۳۵۸، قوای ارتش سرخ به‌گونه رسمی وارد افغانستان شدند. اگرچه برخی پژوهشگران آغاز ورود نیروهای شوروی را چند روز پیش‌تر می‌دانند، اما ششم جدی نقطه آغاز تجاوز علنی و تمام‌عیار نظامی محسوب می‌شود. در نخستین ساعات این اشغال، نیروهای ویژه شوروی با حمله به قصر دارالامان، حفیظ‌الله امین، رئیس‌جمهور وقت افغانستان، را به قتل رساندند. با کشته شدن او، حکومت صدروزه‌ای که به یکی از خشن‌ترین دوره‌های اختناق سیاسی شناخته می‌شود پایان یافت و جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق به رهبری ببرک کارمل، با حمایت مستقیم شوروی، قدرت را در دست گرفت.

ورود ارتش سرخ نه برای «نجات انقلاب»، بلکه برای نجات یک پروژه شکست‌خورده ایدئولوژیک و حفظ منافع راهبردی شوروی صورت گرفت. این اشغال، اعلان رسمی جنگ میان ایمان و الحاد، میان ملت و امپراتوری، و میان اراده مردمی و سلطه استعماری بود. ششم جدی لحظه‌ای بود که نقاب‌ها فرو افتاد و ماهیت واقعی شعارهای فریبنده مارکسیستی آشکار شد.

اما تاریخ افغانستان بار دیگر ثابت کرد که اشغال، هرچند با تانک و طیاره همراه باشد، نمی‌تواند روح یک ملت را بشکند و در زنجیر کشد. ششم جدی در بطن خود، تولد جهادی مردمی را رقم زد؛ جهادی که نه از اتاق‌های سیاست، بلکه از مساجد، کوه‌ها، روستاها و دل‌های زخمی مردم برخاست. این جهاد، پاسخ تاریخی ایمان به تجاوز بود و توانست یکی از بزرگ‌ترین ارتش‌های جهان، لشکر چهلم شوروی با حدود ۱۱۰ هزار نیروی نظامی، را در باتلاق شکست فرو برد و اسطوره شکست‌ناپذیری ارتش سرخ را درهم بشکند.

از منظر راهبردی، ششم جدی نقطه آغاز فرسایش یک امپراتوری جهانی بود. هزینه‌های سنگین نظامی، تلفات انسانی، شکست روانی و از دست رفتن مشروعیت بین‌المللی، شوروی را در مسیری قرار داد که سرانجام به فروپاشی آن انجامید. ارتش سرخ پس از نزدیک به ده سال جنگ فرسایشی، با بیش از ۵۰ هزار کشته، زخمی و مفقود، افغانستان را ترک کرد. روایت‌ها نقل می‌کنند که ژنرال بوریس گروموف، فرمانده نیروهای شوروی، هنگام خروج به‌عنوان آخرین سرباز، دقایقی بر مرز ایستاد و با لبخندی تلخ این سرزمین را ترک گفت؛ لبخندی که نشانه شکست و اعتراف خاموش به ناکامی یک پروژه استعماری بود.

با این حال، پیروزی بر شوروی بهای سنگینی داشت: بیش از یک میلیون شهید، میلیون‌ها زخمی و حدود سه میلیون آواره. افغانستان به گورستان امپراتوری‌ها بدل شد، اما زخم‌های این پیروزی هنوز بر پیکر این سرزمین باقی است. تلخ‌تر آن‌که، ضعف رهبری، تفرقه، خودخواهی و ناتوانی در مدیریت دوران پساجهاد، کشور را به‌سوی جنگ‌های داخلی سوق داد و بخشی از دستاوردهای عظیم مقاومت تاریخی ملت را تضعیف کرد.

ششم جدی تنها روایت گذشته نیست؛ معیاری برای امروز و چراغی برای آینده است. این روز هشدار می‌دهد که وابستگی به بیگانه همواره به اشغال می‌انجامد، تحقیر دین و هویت ملت‌ها انفجار تاریخی می‌آفریند، و قدرت‌های بزرگ در منطق خود نه دوست دارند و نه شریک، بلکه صرفاً منافع می‌شناسند.

تجربه اشغال شوروی پایان مداخله‌ها نبود. دو دهه بعد، نیروهای ایالات متحده امریکا و ناتو نیز با شعارهایی متفاوت اما اهدافی مشابه وارد افغانستان شدند و پس از ۲۰ سال جنگ و اشغال، بدون تحقق اهداف اعلام‌شده، این کشور را ترک کردند. این تکرار تاریخی، بار دیگر افغانستان را به نماد شکست قدرت‌های مداخله‌گر تبدیل کرد.

ششم جدی روز سوگواری صرف نیست؛ روز بازخوانی آگاهانه تاریخ است. روزی برای سنجش مواضع، تشخیص دوست و دشمن، و بازتعریف مسئولیت نسل‌ها در قبال استقلال و عزت این سرزمین. ملتی که حافظه تاریخی خود را زنده نگه دارد، دوباره غافلگیر نخواهد شد.

افغانستان، اگر از ششم جدی درست بیاموزد، می‌تواند آینده‌ای بسازد که در آن نه اشغال تکرار شود و نه قربانی‌دادن بی‌ثمر؛ آینده‌ای که استقلال در آن نه یک شعار، بلکه محصول آگاهی، وحدت و بصیرت جمعی باشد.

عبدالرووف توانا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا