روند صلح؛ چالشها و راهکارها
یک خطر مشخص برای عجله در توافق صلح وجود دارد که در نهایت ممکن است دوباره شکست بخورد. اگر ما از توافقنامه بُن سال ۲۰۰۱ یاد بگیریم، در مورد آینده یک کشور نباید عجله کرد و نه هم میتوان تصمیماتی را در مورد نظم پسا-صلح گرفت.
پس از انتشار گزارش واشنگتنپُست از فساد در افغانستان، نیاز برای مذاکره در مورد خروج نظامیان امریکایی از افغانستان بیش از پیش افزایش یافت. این اسناد حاکی از آن است که مدتها تلاش حکومت امریکا در افغانستان «بیهوده» بوده و این که این جنگ غیرقابل برد است. افشاگریهای این مقاله برای کسانی که در واشنگتن برای خروج نیروهای امریکایی تلاش دارند – استدلالهای آمادهای ارائه میدهد – و به این ترتیب به طور غیرمستقیم موقعیت طالبان را تقویت میکند. مذاکرات بین ایالات متحده و طالبان به تازگی در ۸ دسمبر از سر گرفته شد، سه ماه پس از آنکه دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا به دنبال کشته شدن یک سرباز امریکایی در افغانستان، به طور ناگهانی مذاکرات قبلی را متوقف کرد. مذاکره روی خروج نیروهای امریکایی از افغانستان زمینه را برای مذاکرات صلح میانافغانی مساعد خواهد کرد تا جنگ طولانیمدت افغانستان و درگیری ایالات متحده حل و فصل گردد.
آزادی دو استاد ربوده شده (استرالیایی و امریکایی) در ۱۹ نوامبر که مدت سه سال در اسارت طالبان بود، نشانه امیدوار کننده پیش از مذاکرات بود. مبادله زندانیان پس از مذاکرات نفسگیر حکومت افغانستان و طالبان با کمک پاکستان صورت گرفت. این معامله بیشتر به عنوان نشانهای تعبیر شد که طالبان مذاکرات مستقیم بیشتری را با دولت افغانستان در نظر گیرند. امری که این گروه با نامشروع دانستن آن مخالفت کرده است.
اگر قرار شود مذاکرات میانافغانی صورت گیرد، چگونه میتوان چشم انداز یک روند منطقی موفق را توسعه و بهبود بخشید؟ شماری از نکات اصلی در بحثهای درون جامعه مدنی «جدید» افغانستان شکل گرفته که از سال ۲۰۰۱ بدینسو به یک صدای سیاسی آگاه و بانفوذ و توسعه یافته تبدیل شده است. در اینجا توجه و تمرکز روی مسائل تخنیکی است، زیرا محتوای توافقنامه نهایی باید توسط کسانی (شهروندان افغانستان) تصمیم گرفته شود که با پیامدهای این توافق صلح مجبورند زندگی کنند.
نخست، افغانستان نیاز به صلح دارد. در این کشور خون میبارد. هیئت معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان (یوناما) تنها در نه ماه اول سال ۲۰۱۹ میلادی ۲ هزار و ۵۶۳ کشته و ۵ هزار و ۶۷۶ زخمی را به ثبت رسانده است. هزینههای بشردوستانه بسیار هنگفت است، تقریباً از هر شش افغان یک نفر نیاز به کمکهای بشردوستانه دارد و ۲۳۷ هزار بیجا شده تنها در سال جاری. با وجود حدود ۲.۷ میلیون پناهجوی افغان، بیشتر در پاکستان و ایران و دارنده دومین تعداد پناهنده پس از سوریه، مردم افغانستان هنوز هم بیشترین تقاضای پناهندگی را در اروپا دارند. اگر این جنگ به صورت صلحآمیز حل نگردد، هزینهها بالای همسایگان و دیگر کشورهای مقصد پناهندگان همچنان افزایش خواهد یافت. برای انجام هرگونه مذاکره جدی صلح، طالبان باید با نوعی آتشبس توافق کنند.
دوم، همانطور که بانک جهانی خاطرنشان ساخت، این ایده که صلح به آسانی خواهد آمد یک فرض نادرست است. یک صلح پایدار و دایمی بدین معنا است که مصارف ذخیره شده از مشارکت نظامی باید به سمت بازسازی پیش رود تا به این کشور کمک کند روی پای خود ایستاده شود و آموزش، اشتغال، صحت و سایر خدمات را فراهم کند. با وجود میلیاردها دالر که از سال ۲۰۰۱ تاکنون در افغانستان هزینه شده است، پذیرفتن این امر ممکن برای کشورهای کمک کننده دشوار باشد.
سوم، این سئوال پیش میآید که آیا مذاکرات صلح میانافغانی میتواند قبل از نهایی شدن نتایج انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتد. در حال حاضر، وضعیت همانند تکرار بُنبست انتخابات سال ۲۰۱۴ است. دو مدعی اصلی، اشرف غنی رییس جمهور فعلی و عبدالله عبدالله رییس اجرایی وی یک بار دیگر تلاش میکنند که چه کسی باید کشور را اداره کند. هر اتفاقی بیفتد، دولت جدید حتی مشروعیت کمتری نسبت به دولت فعلی خواهد داشت که باعث میشود موضع مذاکره آن تضعیف گردد.
با توجه به مذاکرات صلح، شگفتآور است که دستگاه سیاسی افغانستان – و به ویژه دو نخبه سیاسی – نمیتوانند به یک توافق سریع و دوستانه برسند، آن هم زمانی که مسائل فشردهتری برای پرداختن به آن وجود دارد. این امر همچنین یک تصویر امیدوار کننده از توانایی آنها برای مذاکره در مورد هر چیزی به صورت صلحآمیز و موفقیتآمیز ارائه نمیکند.
چهارم، نخبگان در درون و بیرون از حکومت افغانستان – گذشته از اختلافات انتخاباتی – باید در مورد آنچه که در میز مذاکره میآورند، توافق کنند. در حال حاضر، هیچ چیز واضحی در مورد آنچه که حکومت افغانستان بخواهد روی آن مذاکره کند، وجود ندارد. خیانت، تضعیف و گفتوگوهای مخفیانه باید توقف یابد، یا اینکه هر گونه مذاکرات صلح توازن نخواهد داشت و کارتها بیشتر به نفع طالبان خواهد بود. اگر حکومت افغانستان میخواهد از موضع قدرت مذاکره کند، حد اقل به کمی وحدت و اتحاد در خانه نیاز دارد.
این بدان معنا است که دیگر بحثی در مورد حکومت موقت یا تغییر قانون اساسی نیست، مگر این که این مسائل مستقیماً روی میز باشد و نباید هم جزء گزینهها باشد، تا زمانی که آتشبس و توافقنامه صلح امضا نشود. نیاز است تا یک موضع واضح در مورد حقوق بشر، به ویژه حقوق زنان و اقلیتها وجود داشته باشد. بنابر این، آنها به امتیاز در مذاکرات صلح ضعیف تبدیل نشود.
پنجم، هر گونه گفتوگوهای صلح به شمولیت در یک سطح بالا نیازد دارد تا اجازه دهد جامعه مدنی فعال به شخصه شرایط خود را به طالبان ارائه دهد. طالبان باید بدانند که افغانستان تغییر کرده است و اینکه جمعیتی را که آنها ممکن روزی بالای آن حکمروایی کند دیگر جمعیت سال ۲۰۰۱ نیست. این مهم است که زنان بتوانند با طالبان در مورد دیدگاههای شان روی حقوق زنان صحبت کنند؛ از دیدگاهی که اجازه ندهد آنها را به عنوان نابخردان تحت تأثیر غرب کنار بگذارند.
حضور نمایندگان جوانان به همان اندازه مهم است. تخمین زده میشود بیش از دو سوم جمعیت افغانستان زیر ۲۴ سال و ۴۲ درصد زیر ۱۴ سال سن داشته باشند. آنها تلفنهای هوشمند، موسیقی و پیشرفت خود را دوست دارند. آنها به دنبال چشمانداز آینده در عرصه آموزش و شغل هستند. این جوانان است که باید بار مرحله جدیدی از بازسازی را تحمل کنند و اینها همانهاییاند که این کشور برای بقای آینده خود به آنها نیاز دارند. جوانان افغانستان کسانی هستند که به طور فزاینده فرار میکنند تا زندگی بهتر در خارج از کشور داشته باشند و اگر احساس بیصدایی و محرومیت در روند صلح کنند، این روند فقط ادامه خواهد یافت.
ششم، حل و فصل در سطح نخبگان نیاز به زمان لازم برای آوردن به سطح پایینتر دارد. گفتوگو در مورد این که صلح پسا-حل و فصل چگونه به نظر میرسد در سطح روستاها و ولسوالیها نیاز است. این به معنی همکاری با جامعه مدنی، نخبگان سنتی، رهبران مذهبی و ساختارهای عرفی (به عنوان مثال، جرگهها، شوراها) است که برای جعل و حفظ صلح در سطح اساسی بسیار مهم است. اما فعالیتهای اساسی نیز به هدایت و منابع دولت نیاز دارد.
در اخیر، یک خطر مشخص برای عجله در توافق صلح وجود دارد که در نهایت ممکن است دوباره شکست بخورد. اگر ما از توافقنامه بُن سال ۲۰۰۱ یاد بگیریم، در مورد آینده یک کشور نباید عجله کرد و نه هم میتوان تصمیماتی را در مورد نظم پسا-صلح گرفت. از آنچه که پس از نشست بُن غلط پیشرفت، باید آموخت و مورد توجه قرار داد. اساسیترین اینها این است که هرگونه توافق صلح آتی باید در شناخت و پاسخگویی به تنوع مردم افغانستان فراگیرتر باشد.