تحقیقات اخیر نشان داده است که وقتی زخمهای ذهنی جنگ درمان نشود، میل به انتقامجویی را افزایش میدهد و همدلی مردم را از بین میبرد. در حالی که دههها شواهد نشان میدهند تروما یا سایر چالشهای ذهنی به تنهایی باعث خشونت نمیشود، استرس و آسیب ناشی از تعارض میتواند با سایر پویاییهای اجتماعی – مانند اقلیتسازی، طرد شدن یا تأثیرات سیاسی – در تعامل باشد تا خطر خشونت بیشتر را افزایش دهد. در نتیجه، رسیدن به صلح را سختتر کنید
ترجمه و تلخیص: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
وقتی با آسیبهای ناشی از جنگ فکر میکنیم، اغلب به پیامدهای فیزیکی مانند تخریبها و زیرساختهای ویران شده فکر میکنیم. با این حال، زخمهای ذهنی که بیشتر نامرئی هستند، چندان کماهمیت نیستند.
افرادی که تحت تأثیر درگیریهای خشونتآمیز قرار میگیرند ممکن شاهد حوادث آسیبزا باشند، از خانههای خود آواره شوند، از خانوادههای خود جدا شوند، در معرض خشونت فیزیکی و جنسی قرار گیرند، یا مجبور شوند به عنوان یک مبارز سلاح به دست بگیرند. همه این تجربیات خطر ابتلا به اختلالات روانی جدی مانند اختلال استرس پسا-سانحه (PTSD)، افسردگی و اضطراب را افزایش میدهد. برای مثال، سازمان بهداشت جهانی تخمین میزند که یک نفر از هر پنج نفری که در معرض تعارض قرار میگیرند، دچار اختلال روانی میشوند که حدود نیمی از آن شدید است.
تحقیقات اخیر نشان داده است که وقتی زخمهای ذهنی جنگ درمان نشود، میل به انتقامجویی را افزایش میدهد و همدلی مردم را از بین میبرد. در حالی که دههها شواهد نشان میدهند تروما یا سایر چالشهای ذهنی به تنهایی باعث خشونت نمیشود، استرس و آسیب ناشی از تعارض میتواند با سایر پویاییهای اجتماعی – مانند اقلیتسازی، طرد شدن یا تأثیرات سیاسی – در تعامل باشد تا خطر خشونت بیشتر را افزایش دهد. در نتیجه، رسیدن به صلح را سختتر کنید.
درگیریهای اخیر و جاری در افغانستان، نایجریا و سودان همه نمونههای قابل توجهی در رابطه با اهمیت نظارت و رسیدگی به سلامت روان در جوامع متاثر از درگیری هستند. در تمام این زمینهها و در بحبوحه خشونتهای مداوم، آسیبهای ناشی از درگیری به معصل میاننسلی تبدیل شده است.
برای مثال، در افغانستان، بیش از چهار دهه درگیریهای مداوم، بسیاری از افغانستانیها را با ترکیبی از مشکلات سلامت روان ناشی از ترومای حاد، مزمن و پیچیده مواجه کرده است. اگرچه هیچ داده جامعی وجود ندارد که گستره کامل مسایل مربوط به سلامت روان را در افغانستان نشان دهد، اما یک بررسی ملی در سال ۲۰۲۱ نشان داد که دو سوم جمعیت افغانستان شخصاً دستکم یک رویداد آسیبزا را تجربه کردهاند. حدود نیمی از افغانستانیها سطوح بالای بیماری پریشانی روانی را گزارش کردهاند.
و از زمان تسلط طا-لبان، تبعیض سیستماتیک علیه زنان و دختران فقط به چالشهای وخیم سلامت روان آنها افزوده است. مجموعهای از مشاورههای سازمان ملل در جولای ۲۰۲۳ نشان داد که بیشتر زنان از احساس اضطراب، انزوا و افسردگی رنج میبرند. یک زن افغانستانی که قبلاً در یک سازمان غیردولتی در کابل کار میکرد، به ما گفت: «[قبل از حکومت طا-لبان] من یک زن حرفهای بودم و همیشه با مردم سر و کار داشتم، [اما] اکنون در خانه خود خود را یک زندانی احساس میکنم. هر بار که برای خرید مواد غذایی یا مراجعه به داکتر به بیرون میروم، دچار حمله اضطراب میشوم و احساس میکنم ممکن به دلیل زیر پا گذاشتن قانونی که از آن بیاطلاعم، مورد ضرب و شتم یا بازداشت قرار خواهم گرفت».
در واقع، تخمینهای جهانی نشان میدهد که ۸۰ درصد از افرادی که تحت تأثیر اختلالات روانی مرتبط با تعارض هستند، درمان نمیشوند. و بدون درمان یا حمایت روانی اجتماعی، آسیبهای ناشی از تعارض میتواند همچنان باقی بماند. چنانچه یک زن افغانستانی در مورد کشته شدن مادرش در حمله راکتی به کابل در سال ۱۹۹۲ گفت: «خودم را تلخ و عصبی میبینم. سی سال بعد آن رویداد، هنوز برای خواب راحت مشکل دارم… و گاهی اوقات با فریاد از خواب بیدار میشوم. من میخواهم با کسانی که مادرم را به قتل رساندند، روبرو شوم».
در جوامعی که تحت تأثیر درگیری میاننسلی قرار گرفتهاند – مانند افغانستان، سودان و نایجریا – نفرت انباشته شده، خشم بجا و میل به تحمیل مجازات میتواند بسیار نیروبخشتر از کار دشوار عدالت، آشتی و بخشش باشد.
حل این خشونت چرخهای به پاسخهای جدید به درگیریهای خشونتآمیز نیاز دارد که سلامت روان را در زمینه برقراری صلح متداول میسازد. برخی گزینهها برای اینکه چگونه سیاستگذاران و سازندگان صلح میتوانند فعالانه سلامت روان را برای برقراری صلح پایدارتر مورد توجه قرار دهند، عبارتند از:
۱. گسترش سلامت روان و حمایت روانی اجتماعی (MHPSS) در کنار برقراری صلح.
در جوامعی که با آسیبهای جمعی سروکار دارند، رسیدگی به خشونت به تفکر فراتر از شیوههای سنتی حل تعارض مبتنی بر مذاکرات بین طرفهای منطقی نیاز دارد.
باید به ارایه حمایت از سلامت روان برای جمعیتهای آواره و جنگجویان سابق و جوامع میزبانی که آنها به آنجا باز میگردند توجه ویژهای معطوف شود، زیرا این جمعیتها در معرض خطر افزایش چالشهای بهداشت روانی هستند – بهویژه زمانی که به منطقهای باز میگردند که در آن درگیری وجود دارد یا به تازگی رخ داده است.
۲. ایجاد و هماهنگی میانجیگریها.
ادغام سلامت روان در ایجاد صلح به هماهنگی بهتر بین صلحسازان و متخصصان سلامت روان، و همچنین سایر بازیگران مانند جامعه مدنی و سازمانهای مذهبی نیاز دارد.