آخرین اخبارافغانستانتحلیلترجمهحقوق بشرزنانسیاست

بحران اقتصادی افغانستان؛ دخترت را بفروش یا گرسنه بمان!

از زمانی که خانه این خانواده در زلزله اکتوبر ویران شد، آن‌ها در یک چادر زندگی می‌کنند. خوشبخت قرار است دو ماه بعد به خانواده‌ای ملحق شود که دو سال پیش به قیمت ١٥٠ هزار افغانی (حدود ٢ هزار و ١٠٠ دالر) فروخته شد. او می‌گوید: «من می‌خواهم با مادرم باشم.» او همچنین می‌خواهد با دوستانش در مکتب بماند. به نازدانه برای دختر ٨ ساله‌اش «راضیه» نیز پیشنهاد پول داده شده است. او می‌ترسد: «در آینده، من انتخابی جز این نخواهم داشت.»

فوزیه

نام‌های آن‌ها خوشبخت، صالحه، فوزیه، بی‌نظیر، فرزانه و نازیه است؛ دختران ٨ تا ١٠ ساله افغانستانی که به همسری فروخته شده‌اند. ناامیدی والدین‌شان را مجبور کرد که آن‌ها را به بلوغ بی‌رحمانه بکشانند. در شهرک سبز، محل سکونت خانه‌های موقت و خیمه‌های گلی برای بی‌جاشدگان ولایت هرات که ماه گذشته از آن بازدید کردیم، تحقیق کنندگان ما ١١٨ دختر را که به عنوان کودک عروس فروخته شده بودند، و ١١٦ خانواده دختردار که منتظر خریدار بودند، شمارش کرده‌اند. این رقم شامل ٤٠ درصد از خانواده‌های مورد بررسی می‌شود، با وجود این که طا-لبان در اواخر ٢٠٢١ حکم دادند زنان نباید «دارایی» تلقی شوند و باید به ازدواج رضایت دهند.

شرایط در شهرک سبز جهنم است. این شهرک در صحرای وسیعی قرار دارد که هیچ سایه درختی در آن دیده نمی‌شود. محافظت اندک در برابر طوفان‌های شن و آب و هوای دشوار؛ بدون آب روان، برق، گرما یا شغل؛ و فقط قطره‌ای کمک از جهان خارج دریافت می‌کند. اکثر خانواده‌هایی که در اینجا زندگی می‌کنند برای فرار از تغییرات اقلیمی و درگیری زندگی ساده‌ای را پشت سر گذاشتند. آن‌ها با نان بیات و چای سیاه زندگی می‌کنند؛ بسیاری در مرز قحطی و گرسنگی هستند.

در سرتاسر افغانستان، ازدواج کودکان به شدت افزایش یافته است، و نه فقط به دلیل فروپاشی اقتصادی. زمانی خانواده‌ها امیدوار بودند که دختران‌شان با تکمیل آموزش، کار خوبی پیدا می‌کنند و به درآمد خانواده کمک می‌کنند. امروز، تحت محدودیت‌های روزافزون طا-لبان، مکتب برای دختران بعد از صنف ششم ممنوع است و گزینه‌های کاری برای زنان اندک است. دختری که در خانه محبوس می‌شود، به یک نان خور دیگر تبدیل می‌شود. اما به عنوان یک عروس، او دارایی ارزشمند است. قیمت ٢ هزار دالری یک عروس مخارج یک خانواده را برای یک سال کافی است. البته، برای دختران این یک کابوس است. در خانه‌های جدید خسران، آن‌ها با کارهای خانه‌داری مواجه هستند و اغلب مورد آزار کلامی، فیزیکی و جنسی قرار می‌گیرند – بردگی تحت پوشش زناشویی. جای تعجب نیست که خودکشی و افسردگی در میان دختران نوجوان افغانستان روند صعودی به خود گرفته است.

برای رسیدگی به علل اصلی پدیده کودک-عروس، «خیلی جوان برای ازدواج» (Too Young to Wed)، سازمان من، برای کاهش گرسنگی حدود ٩٠ درصد افغانستانی‌های امروزی تلاش می‌کند. ما به والدین آموزش‌های مهارت کسب و کار ارایه می‌دهیم تا بتوانند از خانواده‌های خود حمایت کنند و مجبور به انتخاب بین گرسنگی یا فروش فرزندان شان نشوند. در برخی موارد، مددکاران اجتماعی می‌توانند با مقامات محلی برای لغو ازدواج همکاری کنند. در همین حال، آموزش بزرگان جامعه در مورد اثرات مخرب کودک همسری، آسیب آن به رفاه جسمی و عاطفی دختران و بافت گسترده‌تر جامعه ضروری است. دختران زیر ١٥ سال پنج برابر بیشتر از زنان در هنگام زایمان جان خود را از دست می‌دهند و نوزادان آن‌ها اغلب نارس به دنیا می‌آیند.

در بحبوحه کار میدانی در افغانستان، ما با عکاس‌ها کار کردیم تا زندگی چندین خانواده را که ازدواج کودکان را تجربه کرده‌اند، مستند کنیم. در اینجا شش مورد از داستان‌های آن‌ها آورده شده است.

خوشبخت، ١٠ ساله

«خوشبخت» یکی از پنج فرزندی است که با مادرشان «نازدانه» زندگی می‌کند. پدرشان یک سال پیش فوت کرد و نازدانه حالا روزها خیاطی و شب‌ها گلدوزی می‌کند. دو دخترش با گدایی پول ناچیز جمع می‌کنند. از زمانی که خانه این خانواده در زلزله اکتوبر ویران شد، آن‌ها در یک چادر زندگی می‌کنند. خوشبخت قرار است دو ماه بعد به خانواده‌ای ملحق شود که دو سال پیش به قیمت ١٥٠ هزار افغانی (حدود ٢ هزار و ١٠٠ دالر) فروخته شد. او می‌گوید: «من می‌خواهم با مادرم باشم.» او همچنین می‌خواهد با دوستانش در مکتب بماند. به نازدانه برای دختر ٨ ساله‌اش «راضیه» نیز پیشنهاد پول داده شده است. او می‌ترسد: «در آینده، من انتخابی جز این نخواهم داشت.»

خوشبخت

صالحه، ١٠ ساله

«صالحه» در سن ٧ سالگی به عنوان کودک-عروس فروخته شد. پدرش محمد خان می‌گوید: «من دخترم را به دلیل فقر و گرسنگی فروختم تا جان دیگران را نجات دهم.» من احساس گناه می‌کنم اما چاره دیگری نداشتم. سازمان Too Young to Wed با خانواده‌ها و رهبران مذهبی برای لغو این ازدواج همکاری کرد. صالحه که اکنون ١٠ ساله است و در مکتب ثبت نام کرده است، به همراه پدرش که از تحصیل او خوشحال است، کار خانگی مکتب را انجام می‌دهد.

او گفت: «وقتی به شهر می‌رویم، دخترم به من می‌گوید: اینجا نوشته شده «کلینیک»، اینجا این نام یا آن نام نوشته شده است. من؟ من نمی‌توانم این چیزها را بخوانم. من دخترم را قبل از این که درسش را تمام کند، به ازدواج نمی‌دهم. بسیار مهم است.»

صالحه

فوزیه، ٦ ساله

«فوزیه»، اینجا با «غلام حضرت» ٨ ساله ایستاده است. «آمنه» ٥ ساله است و مادرش «شیرین گل» عاشق بازی با خرگوشش است و می‌خواهد مانند سایر دختران به مکتب برود. اما شیرین گل می‌گوید که باید فوزیه را به کودک همسری بدهد. خانواده پول کمی‌ دارند و او هیچ گزینه دیگری نمی‌بیند. سه فرزند از هشت فرزند او معلول هستند و او تنها ٢٥ افغانی (حدود ۳۶ سنت) در روز از پشم‌ریسی درآمد دارد.

بی‌نظیر، ١٠ ساله

«بی‌نظیر» که در اینجا در حال پختن نان دیده می‌شود، در ٧ سالگی برای ازدواج فروخته شد. این کار زمانی اتفاق افتاد که پدرش «مرادخان» متوجه شد دیگر نمی‌تواند هشت فرزندش را سیر کند. سازمان Too Young to Wed با خانواده‌ها و رهبران مذهبی برای لغو این ازدواج مذاکره کرد و به مرادخان کمک کرد تا با سرمایه اولیه مورد نیاز یک دکان برای تامین خانواده باز کند. بی‌نظیر اکنون در مکتب رباتیک ثبت نام کرده است و «خماری» یکی  از خواهرانش، برنامه خیاطی سازمان Too Young to Wed را نیز تکمیل کرده است. مراد خان می‌گوید: «حتی اگر کسی چاقویی روی گردنم بگذارد، من دخترم را به کودک همسری نمی‌دهم.»

فرزانه، ٩ ساله

مادر فرزانه، مریم، هفت فرزند بین ١ تا ١٥ سال دارد. فاطمه ٢ ساله؛ گل احمد، ٥ ساله؛ و یونس، ٧ ساله است. پس از مرگ شوهر مریم در یک تصادف رانندگی در سال گذشته، او مجبور شد برای زنده ماندن پول قرض کند. با افزایش بدهی‌هایش، او مجبور شد فرزانه را به مبلغ ٣٠٠ هزار افغانی (حدود ٤ هزار و ٣٠٠ دالر) بفروشد. خریدار اصرار دارد که اکنون حق دارد فرزانه را ببرد زیرا مردی در خانه مریم نیست، اما مریم از طریق سیستم قانونی مجادله می‌کند تا ١٨ سالگی فرزانه تکمیل شود.

نازیه، ٩ ساله

«نازیه» یک سال پیش به جای «پشتانه» خواهر ١٢ ساله‌اش که اصرار داشت در مکتب بماند، فروخته شد. نازگل مادرشان و شوهرش برای سیر کردن شش فرزندشان با مشکل مواجه شده‌اند و تصمیم گرفته‌اند که چاره‌ای جز این ندارند که یکی از دختران‌شان را به مبلغ ٢٠٠ هزار افغانی (حدود ٢ هزار و ٨٠٠ دالر) به خانواده یکی از بستگانش بفروشند. در آن زمان، نازیه نمی‌دانست ازدواج به چه معناست، بنابراین اعتراضی نکرد. حالا او می‌داند و خانواده پسر می‌خواهند او را ببرند. نازیه می‌گوید که می‌خواهد بازی کند و با خانواده‌اش باشد. او می‌گوید: «من مکتب را دوست دارم. من دوست دارم الفبا را یاد بگیرم. تمام صنف با من دوست هستند.» نازگل از تصمیم‌ خود پشیمان است اما می‌گوید: «ما چیزی نداشتیم، حتی یک تشک. مجبور شدم دخترم را بفروشم.» او در تلاش است تا خانواده پسر را متقاعد کند که نازیه سه سال دیگر در خانه بماند.

نازیه

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا