تفاوت زیست استراتژیک اروپا، قبل و بعد از جنگ اوکراین!
این مرحله جدید، پرسشهای فراوان راهبردی را به دنبال خود آورد که نه فقط برای اروپا، بلکه برای دیگر نقاط جهان و تمام محاسبات و محاسبهگران استراتژیک، پاسخ به آنها حائز اهمیت است
اروپا در بیش از هفت دههای که از پایان جنگ جهانی دوم میگذرد و در پی خرابیهای سهمگین آن جنگ، تلاش گستردهای برای بازسازی همهجانبه خود کرد. در این ۷۰ سال، اروپا علاوه بر بازسازی اقتصادی خود به مرور، هنجارسازی و نهادسازیهای متنوعی را پردازش کرد. در ۳۰ سالی که از پایان جنگ سرد میگذرد و با در نظر گرفتن این واقعیت که بسیاری از تحولات مربوط به فروپاشی شوروی و دوران پسافروپاشی در اروپا رخ داد، چهره اروپا دگرگون ولی کم و بیش به سامان شد بهگونهای که اروپا به تدریج از «خودمختاری استراتژیک» سخن گفت و نظریهپردازان اروپایی در این خصوص قلمفرسایی کردند و در این میان، اتحادیه اروپا تبدیل به نهادی فوق دولتی شد و اگر خروج انگلیس از آن نبود، ادعا و عمل اتحادیه اروپا بهعنوان موفقترین نهادسازی چندجانبه فرا قارهای، نمونهای در تاریخ روابط بینالملل میشد، اما حمله نظامی روسیه به اوکراین در حوت ۱۴۰۰ (فبروری ۲۰۲۲) بیتردید زلزلهای استراتژیک برای اروپا، تفکرات اروپاگرایانه و هویت اروپایی بود.
دوران قبل و بعد از حمله به اوکراین، دو دوران متفاوت از نظر زیست استراتژیک اروپایی است. این مرحله جدید، پرسشهای فراوان راهبردی را به دنبال خود آورد که نه فقط برای اروپا، بلکه برای دیگر نقاط جهان و تمام محاسبات و محاسبهگران استراتژیک، پاسخ به آنها حائز اهمیت است. از جمله این پرسشها آن است که کنشگری استراتژیک اروپا بعد از وقایع اوکراین چگونه قابل تجزیه و تحلیل است؟ در پاسخ به این سؤال «به همریختگی امنیت اروپایی»، «برآمدن استراتژیک اروپا در مناسبات فرا آتلانتیکی» و «زمزمههای استراتژیک برای کنار آمدن با روسیه» مفاهیم مناسب و توضیح دهندهای هستند.
اروپا به هیچ وجه فکر نمیکرد، آرامش ۷۰ ساله آن با جنگی در اوکراین بههم ریزد. این بحث که مقصر این جنگ روسیه بهعنوان آغازگر یا تحریک ناتو باعث واکنش روسیه شده است بسیار مطرح و در درون خود، گفتمانها و خرده گفتمانهای فراوانی را جا داده است. آنچه که فراتر از بحث تقصیریابی مهم جلوه می کند، نتایج عملی جنگ است. جنگ، اوکراین را تبدیل به کشوری نیمه ویران کرده و در منظر اروپایی، امنیت و سامانههای امنیتی اروپایی را دگرگون کرده است.
اولین مرتبه بعد از جنگ جهانی دوم است که غرب اروپا، صحنه نبرد و خونریزی است. موج پناهندگان که بیش از ۵ میلیون نفر تخمین زده میشود، به امنیت انسانی اروپا آسیب رسانده و بهعلاوه برخورد دوگانه با مهاجران اوکراینی بهعنوان مهاجران اروپایی و مهاجرین غیراروپایی از آسیا و افریقا، ادعای اخلاقی برابرطلبی اروپایی را به چالش کشیده است. فراتر، امنیت انرژی اروپایی که بر پایه دریافت انرژی از روسیه سامان یافته بود وارد مرحلهای برزخی شده است. خلاصه آنچه جوزپ بورل هماهنگکننده سیاست خارجی اتحادیه اروپایی به تمثیل گفت «باغ اروپایی» چشمانداز جنگل ناامن و به همریخته را دارد فرا روی خود میبیند. اروپا گرفتاری استراتژیک چند لایهای یافته که برجستهترین آن ضعف بنیادین استراژیک این قاره، علیرغم همه نهاد سازیهاست و آنچه در این ضعف جلوه میکند، برآمدن استراتژیک امریکا در پهنای امنیت اروپایی و مناسبات فرا اتلانتیکی است.
ناتو، هرچند متشکل از اعضای اروپایی، کانادا و امریکا است، ولی جوهره و بنیادی آنگلوساکسونی دارد و بر محوریت ایالات متحده و قدرت نظامی آن میچرخد. دبیرکل سازمان چندجانبه ناتو که امور اداری، سیاسی و هماهنگی را انجام میدهد، اروپایی، ولی فرماندهی و رهبری نظامی بهخاطر موقعیت ایالات متحده در اختیار امریکاست. اروپا برای امنیت خود، بیش از هر زمان دیگر نیازمند به ناتو است. در این کارزار، این امریکاست که ابتکار عملیات نظامی علیه روسیه را در دست گرفته است. جنگ اوکراین، جنگ امریکا و روسیه، به وسیله وکیل است. امریکا مستقیم در عملیات نظامی شرکت نمیکند ولی آنچه که اوکراین انجام میدهد بدون مشارکت امریکا نیست.
امریکا جنگ روسیه را فرصتی برای تضعیف روسیه از نظر استراتژیک میداند. امریکا در فراسوی مکان جنگ است ولی جنگ در اروپا در جریان است و اروپا احساس راحتی ندارد.
در این احساس و ادراک ناخوشایند اروپایی است که در ایام اخیر مهمترین قدرتهای اروپایی یعنی آلمان و فرانسه، زمزمههایی سر دادهاند که ماهیت استراتژیک دارد. فرانسه در این زمینه، قدری متفاوتتر از آلمان سخن گفته است.