هدف افغانستان در این دنیا چیست؟ ما چرا اینجاییم؟ به کجا میرویم؟ وقتی نوبت به چنین پرسشهایی میرسد، این پرسشها و بسیاری سوالهای دیگر بیپاسخ میماند، زیرا نخبگان سیاسی-اجتماعی ما منحصراً بر اهداف تاکتیکی و نزدیکبینانه خود متمرکز هستند
من از ۲۰۲۱ به اینسو در واشنگتن بودهام و در این مدت، با طیف گستردهای از سهامداران درگیر در امور افغانستان تعامل داشتهام.
در میان این افراد احساس سرخوردگی و ناامیدی و همچنین تمایل به مقصر دانستن دولتهای فعلی یا قبلی ایالات متحده و به ویژه افغانستانیها به خاطر وضعیت فاجعهبار امروز رایج و مشترک است.
همه درمانده به نظر میرسند و متعجب میشوند که بعد چه اتفاقی میافتد. افغانستانیها، مردم من، به همان اندازه از تحولات تاریخ اخیر ناامید و از چرخه تکراری فروپاشی و درگیری خسته شدهاند. امروزه، بیشتر ما آماده هستیم تا خانههای خود را رها کنیم و به خارج از کشور مهاجرت کنیم، همانطور که نگران آینده فرزندانمان هستیم. این روزها خوشبینی فرا رسیدن روزهای بهتر در میان افغانستانیها امری نادر است.
به نوعی، وضعیت افغانستان به عنوان یک عالم کوچک از وضعیت جهان گسترده تر عمل می کند. اگر به دقت نگاه کنیم، متوجه شباهتهای شدیدی بین وضعیت کشور و جامعه جهانی در زمینههایی مانند جنسیت، حکومتداری، اقتصاد، تضاد، هویت و چشمانداز آینده میشویم.
برای مثال، وضعیت بینالمللی حقوق زنان از ایده آل فاصله زیادی دارد. این وضعیت بدیهی است که در افغانستان صدق میکند، جایی که در واقع، شرایط بدتر از اکثر جاهای دیگر است. وضعیت افغانستان میتواند یک سیگنال هشدار دهنده باشد که اگر جهان به طور جمعی برای رسیدگی به نابرابری جنسیتی اقدام نکند، آنچه در این کشور اتفاق میافتد میتواند در جای دیگری نیز شکل بگیرد.
من متوجه شدهام که برخی از سیاستگذاران منطقهای در کشورهایی مانند روسیه، چین، پاکستان و همچنین جهان عرب از بحث در مورد حقوق زنان و تحصیل دختران در افغانستان اجتناب میکنند، گویی این کشور در سیاره دیگری است. این طور نیست. بیایید یک لحظه تصور کنیم که تمام آن دخترانی که نمیتوانند به مکتب بروند یا زنانی که نمیتوانند کار کنند، دختران ما هستند. چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم که فرزندانمان زندگی مسالمتآمیز و موفقی داشته باشند در حالی که بیش از ۲۰ میلیون نفر از آنها – جمعیت زن افغانستان – اجازه رفتن به مکتب یا کار ندارند؟ اینها ۲۰ میلیون زن و دختر هستند که پتانسیل آنها به گروگان گرفته شده است.
علاوه بر این، در حوزه جنسیت و فراتر از آن، جهان ما ساختار حکمرانی عملکردی ندارد. ما نهادهای جهانی مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و غیره داریم، اما این نهادها ضعیف و در مجموع ناکارآمد هستند، زیرا همگی به صورت یکجانبه در حوزه نفوذ خود عمل میکنند. آنها به طور جمعی در مقابله با مشکلات اساسی جهان مانند نابرابری، درگیری، فقر و بیماریهای قابل پیشگیری ناکام هستند.
به همین ترتیب، از زمانی که طا-لبان در اگست ۲۰۲۱ به سکان اصلی قدرت بازگشتند، این کشور از فقدان یک مرجع قانونی و کارآمد رنج برده است. به این معنا، افغانستان کاستیهای بشریت را در عدم توافق روی یک ساختار حکومتی بینالمللی که مشروع، دموکراتیک و به طور مؤثر در خدمت هر کشور باشد، منعکس میکند.
علاوه بر این، طبق گفته صندوق بینالمللی پول، «اقتصاد جهانی در حال لنگیدن است». تفاوت قابل توجهی بین درآمدها و هزینههای کشورهای مختلف وجود دارد. مردم در برخی از کشورها بهتر عمل میکنند در حالی که دیگران بسیار بدتر هستند. رشد کلی در حال کاهش است. فقر و بیکاری بیداد میکند و کشورها، حتی کشورهای ثروتمند، برای کنترول تورم و اجتناب از رکود در تقلا هستند.
به همین ترتیب، اقتصاد افغانستان در حالت بقا قرار دارد. و اگر کمترین کمک جامعه بینالمللی ارایه نمیشد، اکنون دیگر فروپاشیده بود. اگر تلاشهای جدی و صادقانه برای قرار دادن اقتصاد افغانستان و جهان در مسیر درست صورت نگیرد، هر دو در هر زمان ممکن است سقوط کنند.
وقتی صحبت از پرسشهای گستردهتر، مانند درک جایگاه خود در جهان میشود، آیا ما ابتدا انسان هستیم و سپس چیزهای دیگر – مانند افغانستانی، امریکایی یا جاپانی، یا مسلمان، مسیحی، یهودی، هندو یا بودایی – یا این هویتهای دیگر مهمتر از حقیقت «انسان بودن» است؟ بشریت به کجا میرود؟ هدف نهایی ما چیست؟ به غیر از روحانیون، فیلسوفان و تک تک نویسندگان، هیچ کشور یا گروهی از کشورها عمیقاً به این موضوعات فکر نمیکنند.
همه بر منافع ملی خود متمرکز هستند و تنها با چند کشور دیگر همکاری میکنند، در حالی که با دیگران رقابت میکنند، حتی میجنگند. تقریباً همه کشورها رویکردی کوتاهمدت و تاکتیکی برای تعامل با همتایان خود دارند.
به همین ترتیب، افراد و گروههایی در افغانستان وجود دارند که هویتهایشان، مانند هویتهای قومی، فرعی است، و تنها از این منظر با دیگران در تعامل هستند و برای قدرت رقابت میکنند. افغانستان به خاطر این تلنگر کسب نفوذ آسیب دیده است، که ما را از ایجاد دیدگاه مشترک برای آینده باز داشته است. هدف افغانستان در این دنیا چیست؟ ما چرا اینجاییم؟ به کجا میرویم؟ وقتی نوبت به چنین پرسشهایی میرسد، این پرسشها و بسیاری سوالهای دیگر بیپاسخ میماند، زیرا نخبگان سیاسی-اجتماعی ما منحصراً بر اهداف تاکتیکی و نزدیکبینانه خود متمرکز هستند.
در نتیجه همه موارد فوق، جهان مکانی آشفته است. در اطراف ما دشمنیها، جنگها و درگیریها وجود دارد. برخی از آنها برای دههها ادامه داشته اند و بشریت نتوانسته آنها را حل کند. برخی دیگر جدید هستند و به دلیل احساس ناامنی از سوی برخی یا تشنگی قدرت از سوی برخی دیگر به وجود میآیند. فلسطین-اسراییل، روسیه-اوکراین، افغانستان-پاکستان، چین-تایوان، کوریای جنوبی-کوریای شمالی و امریکا-ایران تنها شماری از این خصومتها هستند.
پتانسیل قابل توجهی برای بروز درگیریهای بیشتر در آینده وجود دارد. به طور مشابه، افغانستان از دههها فرسایش، شورش و حملات تروریستی رنج میبرد و احتمال تجاوز بیشتر نیز وجود دارد.
شعر معروفی از شاعر و فیلسوف آسیای جنوبی محمد اقبال که بین اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میزیست، میگوید: “آسیا یک پیکر آب و گل است ملت افغان در آن پیکر دل است.” اساساً منظور ابیات این است که وقتی قلب حالت خوبی ندارد، بدن نیز نمیتواند خوب باشد.
افغانستانیها اغلب بر این باورند که نفاق و رنج ما نتیجه مستقیم برتریجوی، رقابت و درگیری بین قدرتهای منطقهای و جهانی است. ممکن است حقیقتی در این مورد وجود داشته باشد، اما افغانستان بخش جداییناپذیر و مهم این جهان است، و به همین دلیل نیازمند توجه فوری از سوی همه کشورها – برای بهبود جامعه جهانی در کل است.
«بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار / دیگر عضوها را نماند قرار/ تو کز مهنت دیگران بیغمی / نشاید که نامت نهند آدمی».
این شعر «بنی آدم» از شاعر ایرانی قرن سیزدهم سعدی شیرازی هنوز هم طنین قوی دارد. اگر کشورهای جهان (“فرزندان آدام”) برای یافتن راهحلی برای بحران افغانستان با یکدیگر همکاری کنند، این ممکن است به آنها کمک کند تا متحد شوند و از این فرصت برای مقابله با سایر مشکلات موجود و آینده استفاده کنند. یا اینکه هرگز آسوده نخواهند بود.