مرگ خاموش طبقه متوسط شهری؛ بحران نادیده گرفته شده در افغانستان!
افزایش عواید به هزینه مستقیم طبقه متوسط شهری تمام میشود. تا به امروز، طا-لبان بودجه خود را منتشر نکرده تا برنامههای هزینهها را نشان دهند. افزایش عواید، یک نگرش استخراجی است، نه یک دستاورد. یافتن راههای جدید برای افزایش عواید از کابل و ساکنان دیگر شهرها که در حال حاضر از نظر مالی در تنگنا قرار دارند، محیط مساعدی را برای رونق کسبوکارها و رفاه مردم ایجاد نمیکند
با به قدرت رسیدن طا-لبان یک جنبه حیاتی از دورنمای اجتماعی-اقتصادی افغانستان در بحثها غایب بوده است: طبقه متوسط شهری. طبقه متوسط در کابل و بقیه شهرهای افغانستان پس از تسلط طا-لبان در اگست ۲۰۲۱ مجبور به مقابله با تغییرات بنیادی نهادی و شوکهای اقتصادی مداوم شدهاند. در حالی که جمعیت روستایی و شهری هر دو آسیبپذیریهای خاص خود را دارند، انتظار میرود جمعیت روستایی افغانستان در برابر شوکها در بازارهای کار غیرکشاورزی و شهری کمتر آسیبپذیر باشند. فقرای روستا با گذشت سالها مکانیزمهای بیمهای متنوعی را برای مقابله با شوکهای اقتصادی به وجود آوردهاند، در حالی که جمعیت شهری کمتر قادر به سازگاری هستند.
با آنکه تمرکز بر افغانستان حول تنشهای جیوپولیتیکی و نگرانیهای امنیتی میچرخد، اما نابودی آهسته طبقه متوسط شهری تهدیدی آشکار با پیامدهایی فراتر از معیشت فردی است و به مرکز آرزوهای افغانستان برای توسعه و ثبات صدمه میزند. طبقه متوسط شهری نقش کلیدی را در محرک رشد اقتصادی و ایجاد ثبات سیاسی در زمینه نوآوری و کارآفرینی؛ در انسجام اجتماعی و تحرک صعودی بازی میکند. فرسایش این طبقه نه تنها تنوع اقتصادی را به خطر میاندازد، بلکه پوتانسیل تحول اجتماعی و فرهنگی را که به تدریج در مناطق شهری ریشه دوانده بود، کاهش میدهد؛ امری که افغانستان را چندین دهه عقب میاندازد.
مناطق شهری افغانستان در دوره پس از سرنگونی طا-لبان در سال ۲۰۰۱ شاهد توسعه تدریجی بود. شهرهایی مانند کابل، قندهار، هرات و مزارشریف نماد پیشرفت اجتماعی و اقتصادی چشمگیر در این عصر شدند. البته، همیشه جا برای پیشرفت وجود داشت، اما پیشرفتهای قابل توجهی در برخی از معیارهای کلیدی توسعه انسانی مانند آموزش، درآمد، فرصتهای شغلی و توسعه مهارتها حاصل شد. ساکنان شهرها قدمهای کوچکی برمیداشتند تا از اقتصاد سنتی کشاورزی صدساله افغانستان دور شوند و آنها را بهطور مشخص با مناطق روستایی متفاوت میساخت.
مطالعات خارج از افغانستان نشان میدهد که مناطق شهری در مقایسه با ساکنان روستایی از نظر تاریخی در برابر بحرانهای سیاسی و امنیتی کمتر انعطافپذیر بودهاند. طبقه متوسط و فقیر شهری دسترسی به سازوکارهای بیمه رسمی و غیررسمی برای محافظت از خود در هنگام شوکهای اقتصادی و سیاسی ندارند. در اقتصادهای پیشرفتهتر، میکانیزمهای رسمی بیمه مانند مزایای بیکاری و سایر تثبیت کنندههای رفاهی دولت، ایمنی شهرنشینانی را که درآمدشان به پویایی کارمزدی بستگی دارد، تضمین میکند. شهری و روستایی افغانستان فاقد این سیاستهای اقتصادی هستند. با این حال، میکانیزمهای غیررسمی – مانند دسترسی به زمینهای کشاورزی، صرفهجویی در غلات، دام و بیمه مشترک محلی مبتنی بر اعتماد و عمل متقابل در سطح منطقه یا روستا- در مناطق روستایی فراوان است و آنها را در مواجهه با شوکهای سیاسی ماهرتر میکند.
فقرا و طبقه متوسط شهری در شهرهای بزرگ افغانستان – افرادی که در دو دهه گذشته از اقتصاد کشاورزی جدا شدهاند – به این میکانیزمهای بیمه غیررسمی نیز دسترسی اندکی دارند یا اصلاً دسترسی ندارند. آنها با این خطر قریبالوقوع روبرو هستند که دستاوردهای اجتماعی-اقتصادی شان در مواقع بحران دچار عقبگرد کامل شود.
بیش از دو سال پس از تسلط طا-لبان بر افغانستان، تأثیر این تغییرات عمیق نهادی در مناطق شهری در حال پدیدار شدن است.
بحران اقتصادی، نابودی طبقه متوسط
شاخصهای اقتصاد کلان خارج از افغانستان به اتفاق آرا نشان میدهد که اقتصاد تحت حاکمیت طا-لبان دچار رکود شده است. تقاضای کل به طور قابل توجهی کاهش یافته است، این کشور با کاهش تورم مواجه است و واردات در حال کاهش است. به دلیل فروش ارزان منابع طبیعی، از جمله زغال سنگ به شرکتهای خارجی، دستاوردهای اندکی در صادرات وجود دارد. رشد متوسط اقتصادی افغانستان بین سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۲۱ حدود ۲ درصد بوده است. از اگست ۲۰۲۱ به این طرف، به طور متوسط ۱۴ درصد کاهش یافته است.
بازارهای کار به هم ریخته، بیکاری در حال افزایش است و قدرت خرید خانوارها کاهش یافته است. به عنوان مثال، متوسط درآمد فردی ۵۰ درصد کاهش یافته است و از ۵۱۲ دالر در سال ۲۰۲۰ به ۲۵۲ دالر در سال ۲۰۲۳ کاهش یافته است. فقر شهری از ۵۵.۲ درصد به ۵۸.۱ درصد افزایش یافته است.
تورم مارپیچگونه افغانستان در ۲۰۲۲ به ۱۸.۳ درصد رسید و در ۲۰۲۳ با کاهش تورم جایگزین شد و ارزش افغانی ۹.۱ درصد کاهش یافت. طا-لبان اغلب کوشش کردهاند ثبات پول در برابر دالر را حفظ کنند، اما بسیار فاصله دارند. این امر نتیجه مداخله موثر سیاست پولی نیست؛ بلکه ثبات مصنوعی محصول جانبی تعامل بین سطوح مصرف، واردات و تزریق ۴۰ میلیون دالر پول نقد هفتهوار به اقتصاد افغانستان است.
کاهش تقاضای داخلی منجر به کاهش واردات شده است، به این معنی که کسب و کارها از دالر امریکایی برای پرداخت در خارج از کشور استفاده نمیکنند. بنابراین، کاهش تقاضا منجر به افزایش عرضه دالر میشود و در نتیجه ارزش افغانی را ثابت نگه میدارد.
شاخصهای کلان اقتصادی میانگینها را نشان میدهند و بیشتر مواقع جنبههای کلیدی تصویر اجتماعی-اقتصادی در افغانستان مانند نابرابریهای منطقهای، سطح بدهیها و کیفیت زندگی را منعکس نمیکنند. به عنوان مثال، اندازهگیری کیفیت زندگی و شادی فراتر از آن چیزی است که ارقام تولید ناخالص داخلی میتوانند ارایه دهند. بنابراین، برای درک چالشهای طبقه متوسط شهری باید از شاخصهای معمول کلان اقتصادی فاصله گرفت و بررسیهای هدفمند و سایر اقدامات را بررسی کرد.
در یک بررسی اخیر از بیش از ۳۰۰ متخصص، من و همکارم دریافتیم که دو سال پس از تسلط طا-لبان، در میان ساکنان شهری، تحصیلکرده و فعال اقتصادی کابل، بیکاری و نیمهبیکار (شغلهای معمولی) به شدت افزایش یافته است. سطح بدهی خانوارها تقریباً دو برابر شده است؛ برای تأمین نیازهای ضروری، خانوادهها گزارش دادند که باید زمین، اموال و سایر داراییهای کمارزشتر مانند جواهرات طلا را معامله کنند.
شرکتکنندگان تامین هزینههای ماهانه یا خرید مایحتاج غذایی را دشوارتر میدانند. مخارج خانوارها برای مواد غذایی و غیرخوراکی، لوازم خانگی، غذاخوری در فضای باز و آموزش در جولای ۲۰۲۳ نسبت به جولای ۲۰۲۱، درست قبل از تسلط طا-لبان، به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. ما همچنین کاهش قابل توجهی در هزینههای حمل و نقل مشاهده کردیم و تغییر عمدهای را در استفاده از حمل و نقل عمومی به جای موترهای شخصی ثبت کردیم. شرکت کنندگان افزایش اندکی در صورتحسابهای صحی خود گزارش کردند.
اعتماد به بخش بانکی در مقایسه با قبل از اگست ۲۰۲۱، کاهش یافته است. افغانستانیها به شدت نسبتهای کمتری از پسانداز خود را در بانکهای تجاری سپردهگذاری میکنند. در جولای ۲۰۲۱، در پاسخ به این پرسش که چه درصدی از درآمد قابل تصرف در بانکها سپرده شده است، ۴۵ درصد شرکتکنندگان کمتر از ۱۰ درصد گفتند. این رقم در جولای ۲۰۲۳ در میان شرکت کنندگان به ۹۶ درصد افزایش یافت.
طا-لبان اغلب به این واقعیت میبالند که توانستهاند درآمد بیشتری نسبت به پیشینیان خود جمعآوری کنند. از نظر اسمی، این درست است: جمعآوری عواید پس از اگست ۲۰۲۱ اندکی افزایش یافته است. دلیل این افزایش میتواند تا حدی به دلیل یکسانسازی سیستم مالیاتی دوگانه باشد که قبل از سال ۲۰۲۱ وجود داشت. هم طا-لبان و هم نظام جمهوری، در مناطق تحت کنترول شان عوارض گمرکی جمعآوری کردند، اما طا-لبان از مسیرهای حمل و نقل برای حق عبور امن مالیات میگرفتند، درآمدهای حاصل از استخراج غیرقانونی معادن داشتند، مالیات بر واردات و صادرات قاچاق وضع میکردند، حق امتیاز پروژههای ساختمانی را دریافت میکردند و عشر/زکات (مالیات شرعی) وضع میکردند. پس از تسلط بر کابل، سیستم جمعآوری در یک ساختار واحد تجمیع شد که طبیعتاً منجر به افزایش عواید دولت شد.
نگرش طا-لبان برای بهرهکشی از سکتور خصوصی (شرکتهای کوچک و متوسط) و خانوارهای شهرها به همان اندازه مهم است، اما کمتر مورد توجه قرار گرفته است. طا-لبان شروع به استخراج عواید اضافی از شرکتهای کوچک و متوسط مستقر در کابل و سایر شهرهای بزرگ از طریق ایجاد اختلافات مالیاتی علیه فروشندگان املاک، دانشگاهها، عمدهفروشان، ساختمانهای تجاری و فروشگاههای خردهفروشی کردهاند.
این امر بر این فرض بود که این مشاغل و موسسات دارای بدهیهای معوق از زمان جمهوری بودند. در مورد خانوارهای افغانستان، طا-لبان دوباره قبض برق را افزایش داده و مالیات شهرداری را (بدون ارایه هیچ نوع خدمات معمولی) افزایش داده است.
آیا جمعآوری مالیات تهاجمی طا-لبان به نفع مردم بوده است؟ آیا فرصتهای شغلی بیشتری ایجاد کرده است؟ پاسخ به هر دو پرسش، یک نه قاطع است. در واقع، اندازه نیروی کار کارمندان ملکی به طور قابل توجهی کاهش یافته است، در حالی که آنهایی که شاغل باقی ماندهاند، از زمان تسلط طا-لبان، شاهد سه دور کاهش حقوق بوده اند. به عنوان مثال، اگر یک کارمند دولتی در وزارت دفاع در سال ۲۰۲۰، ۳۰ هزار افغانی حقوق دریافت میکرد، اکنون ۵۰ درصد کاهش یافته و به ۱۵ هزار افغانی رسیده است.
بنابراین افزایش عواید به هزینه مستقیم طبقه متوسط شهری تمام میشود. تا به امروز، طا-لبان بودجه خود را منتشر نکرده تا برنامههای هزینهها را نشان دهند. افزایش عواید، یک نگرش استخراجی است، نه یک دستاورد. یافتن راههای جدید برای افزایش عواید از کابل و ساکنان دیگر شهرها که در حال حاضر از نظر مالی در تنگنا قرار دارند، محیط مساعدی را برای رونق کسبوکارها و رفاه مردم ایجاد نمیکند.
در مورد آزادیهای بنیادی
طبقه متوسط در کابل برای حفظ حقوق و آزادیهای اساسی شان در یک نبرد شکست خورده دست و پنجه نرم میکنند. از زمان تسلط، طا-لبان محیطی را ایجاد کردهاند که زنان را از کار دلسرد کرده و صراحتاً از آن منع میکند. اساسیترین عناصر آزادی ممکن است شامل امنیت شخصی (در خانه یا در جامعه)، حاکمیت قانون، توانایی بیان دیدگاههای مذهبی و سیاسی و هویت فردی و داشتن حقوق مالکیت باشد.
طا-لبان به ادعای پایان دادن جنگ و خشونت در افغانستان مشهور هستند. درست است که جنگ فعال به حداقل رسیده است. اما زمانی که مردم در خانههای خود احساس امنیت نمیکنند، به سختی میتوان این را یک دستاورد به حساب آورد، حتی در جامعه تحت حاکمیت طا-لبان. در ادبیات دانشگاهی، صلح در دو بعد تعریف میشود: اول، عدم وجود خشونت بین نهادهای متخاصم، و دوم، عدم وجود تعاملات خصمانه با هدف تسلط، که مردم را به برنده و بازنده تقسیم میکند. طا-لبان شرط اول را انجام دادند، اما در مورد دوم حتی تلاش نکردند. در عوض، طا-لبان و وفاداران آنها خود را برنده میدانند که وارد صحنه کابل شدند و با ساکنان موجود در شهر دشمنی کردند.
ما، در بررسی خود ایمنی و دیگر ابعاد آزادی را در شهر کابل بررسی کردیم. بیش از ۸۸ درصد از پاسخ دهندگان گفتند که خانه آنها بین دو تا چهار بار از اگست ۲۰۲۱ توسط مقامات طا-لبان تفتیش شده است. بیش از ۷۰ درصد گفتند که از دادگاههای طا-لبان برای حل و فصل اختلافات خود در کابل استفاده نخواهند کرد زیرا از این کار احساس امنیت نمیکنند. بیش از ۸۵ درصد اظهار داشتند که توانایی بیان نظرات خود را در مورد مسایل مذهبی یا سیاسی ندارند.
مصاحبه با کارشناسان در کابل به عنوان بخشی از این سروی، دریافتیم که هجوم تازه واردان از مرکز طا-لبان، طبقه متوسط شهری موجود را به حاشیه رانده است. در سطح اجتماعی، این امر منجر به تغییر در هنجارها و آداب اجتماعی شده است، به طوری که ساکنان کابل به دلیل «لیبرال بودن» یا «پوشیدن لباس نامناسب» یا داشتن «موی نادرست» «آزار کلامی» و «بدرفتاری فیزیکی» را تجربه میکنند. در سطح فردی، این تغییر، شهرنشینان را «منزوی» کرده و «عزت نفس» آنها را تقلیل داده است.
افغانستانیها به طور دستهجمعی کشور را ترک میکنند. این معیار به تنهایی میتواند توضیح دهد که آیا مردم تحت حاکمیت طا-لبان احساس امنیت میکنند یا خیر. این فرار مغزها حجم نیروی کار ماهر آموزش دیده در دهه گذشته را کاهش داده است. در نظرسنجی ما، بیش از ۸۵ درصد از شرکت کنندگان، تمایل خود را برای خروج از افغانستان اعلام کردند. دلایل ترک آنها شامل ترس از پیگرد قانونی، نگرانی در مورد امنیت شخصی و آینده دخترانشان، تبعیض نژادی و زبانی، ترس از جنگ داخلی و کمبود فرصتهای اقتصادی بود. بیش از ۸۰ درصد از شرکت کنندگان اظهار داشتند که نسبت به آینده اقتصادی و سیاسی کشور خوشبین نیستند.
نظام آموزشی
در نهایت، طبقه متوسط شهری بر اساس دستاوردهای آموزشی دو دهه گذشته ساخته شده است. از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، جامعه افغانستان تلاش زیادی برای آموزش فرزندان خود، بهویژه دختران، انجام داد. این دستاورد آموزشی متعلق به افغانستانیهاست، نه کمک کنندهها یا دولتهای غربی. این پیشرفت به طور سیستماتیک و قاطع توسط طا-لبان از بین میرود.
برای نام بردن چند آمار، طبق گزارشی از یونسکو جذب کل دانشآموزان در تمام سطوح تحصیلی از ۱ میلیون در سال ۲۰۰۱ به حدود ۱۰ میلیون در ۲۰۱۸ افزایش یافته است و تعداد دخترانی که در مکتبها ثبتنام کردهاند از صفر به ۲.۵ میلیون نفر رسیده است. در طول مدت مشابه طی دو دهه گذشته، هزاران مکتب خصوصی (از صفر) و بیش از ۱۲۹ دانشگاه خصوصی (دوباره از صفر به بالا) تأسیس شد. تعداد دانشگاههای دولتی از هفت دانشگاه در سال ۲۰۰۱ به ۴۰ دانشگاه تا سال ۲۰۱۹ افزایش یافت. در ۲۰۰۱، فقط ۷ هزار دانجشو در دانشگاهها در سراسر افغانستان ثبت نام کرده بودند؛ این رقم تا سال ۲۰۱۹ به ۲۰۰ هزار نفر رسید، و ثبت نام زنان از صفر به بیش از ۵۵ هزار نفر در ۲۰۱۹.
این رونق آموزشی نیروی کار تحصیل کرده و ماهر را تولید کرد که ستون فقرات طبقه متوسط شهری را تشکیل میداد. فرصتهای شغلی، به ویژه از جیبهای طبقه متوسط، تقاضای شدید برای نیروی کار ماهر و متخصص ایجاد کرد و سرمایهگذاریهای بخش خصوصی را جذب کرد. اقتصاد شهری شروع از همتای کشاورزی خود جدا شد. به عنوان مثال، بیش از ۶۰ درصد از ساکنان روستایی افغانستان در سال ۲۰۱۶-۲۰۱۷ به طور چندبعدی فقیر بودند، در حالی که تنها ۱۸.۱ درصد از ساکنان شهری بودند.
تا کنون در تحت حاکمیت طا-لبان، انگیزهای برای حفظ این دستاوردها وجود ندارد. برعکس، طا-لبان تصمیم گرفته اند تا سیستم آموزشی را به صورت مقطعی از بین ببرند. ابتدا ملاها و جنگجویان سابق را که فاقد تخصص و اعتبار بودند در راس مؤسسات آموزشی منصوب کردند که منجر به استعفای دستهجمعی اساتید و از دست دادن تخصص شد. سپس زنان را از حضور در مکتبها و دانشگاهها منع کردند و زیان هنگفتی را به نیروی کار ماهر و بهرهوری وارد کردند. سرانجام طا-لبان یک بازنگری ملی از نصاب درسی انجام دادند و تمرکز را از موضوعات علمی به دینی و شریعت تغییر داد.
در حالی که طا-لبان ممکن است قدرت خود را در دو سال و نیم پس از تسلط مجدد بر این کشور تثبیت کرده باشند، بدون شک در دستیابی به ثبات اقتصادی یا ارایه خدمات اساسی شکست خوردهاند.
تاکنون پاسخی از سوی جامعه بینالمللی صورت نگرفته است، و تلاشهایی که ما شاهد آن بودهایم متمرکز بر روایتهای ضروری اما تقلیلگرایانه مانند درخواست از طا-لبان برای بازگشایی مکتبهای دخترانه است. جلب توجه به طیف وسیعتری از چالشهای پیشروی طبقه متوسط شهری در افغانستان، که بیش از نیمی از آن را زنان تشکیل میداد، ضروری است. باید برای حفظ پیشرفتهای حاصل شده در دو دهه گذشته تلاش کرد. محو شدن طبقه متوسط شهری در افغانستان نمایانگر جنبهای مهم و در عین حال نادیده گرفته شده بحران کنونی است.