مردی پس از ۳۷ سال جنگ؛ اکنون خسته و ناامید برگشته تا راه صلح را در پیش گیرد.
جادهها سرد و بیروح بود، انگار هیچ جنبندهای در غرب کابل وجود نداشت. مردم محل بیخبر و نگران از آنچه در اطرافشان میگذرد، پیش روی دکانهایشان نشسته بودند و با هم اوضاع را تحلیل میکردند. از یک نفر آدرس شفاخانه کیور را پرسیدم، مکانی که مقصد نهاییمان بود. برایمان گفته شده بود روبهروی شفاخانه کیور منتظر بمانید. برایش گفتم: کاکا شفاخانه کیور کجاست؟ انگشت اشارهاش را به جایی دوری اشاره کرد و گفت گذشته از آن ساختمان سرخ. گفتم کاکا چرا سرک بسته است، چه اتفاقی افتاده؟ گفت “بچیم چیزی نمیفامم، مقصد از سر صبح تا حالی یک پشک ره هم نمیمانن بیتلاشی از اینجه تیر شون!”
در مسیر راه از مرد دیگری به بهانه آدرس شفاخانه پرسیدم که چرا راه بسته است، گفت: “مچوم گلبدین میگه که چی میگه، میگن او میایه، بخاطر آمدن او ایقه کش و فش است.”
امنیت جاده طوری گرفته شده بود که حتی ما که کارت خبرنگاری داشتیم را هرچند متر بعد، ایستاد میکرد و میپرسیدن کجا میرویم و کی هستیم. سرک خالی از موتر و بسیاری از مردم، مخصوصاً شاگردان مکتب با پای پیاده به سوی مکتب روان بودند، آنهم از پیاده رو، کس حق نداشت پایش را یک قدم فراتر از پیادهرو بگذارد.
بالاخره انتظار پایان یافت و ساعت نزدیک به یازده و نیم موترهایی که گفته میشد کاروان حکمتیار است، وارد جاده دارالامان شدند. این موترها شامل موترهای پولیس، اردو و حزب اسلامی بودند. در حدود صد موتر چنان با سرعت از جلوی چشمان ما گذشت که خاک و دود برخاسته از آن تمام فضا را گرفته بود.
موترها با عکس گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی و پرچم سبز رنگشان تزیین شده بود. حتی موترهای پولیس و اردوی ملی افغانستان نیز با همین پرچم و عکسها مزین شده بودند. مردم محل اما با ترس و وحشت منتظر بودند تا جاده دوباره به روی ترافیک باز شود.
هنوز موترهای در حال رفتن به سوی خانه حکمتیار تمام نشده بودند که از آن سوی جاده موترهای دیگر برگشتند. تقریباً نیم ساعت همین کاروان چنان در جاده دارالامان در حال رفت و آمد بودند که هیچکسی نفهمید که کسی آمد یا رفت. موترها با سرعت تمام میگذشتند و صدای نعره “الله اکبر” و “زنده باد حکمتیار” از آنها بلند بود.
مردی که چندین دهه در همین کابل جنگید و شهرت یافت، اکنون خسته و ناامید دوباره به دامن همین کابل پناه آورده است. گرچند پس از سالها برگشته اما هنوز هم با آمدنش همان ترس و وحشت گذشته را ایجاد کرده است. از اردو گرفته تا پولیس کابل همه طوری امنیت گرفتهاند انگار همه و همه در اختیار حکمتیار قرار دارند.
حکمتیار پس از چند روز آوازه و شایعهپراکنی اکنون به کابل و ارگ ریاست جمهوری رفته تا با سران حکومت وحدت ملی دیدار و درباره صلح گفتوگو کند. این در حالیست که قبل از این در جلال آباد گفته بود که “حکومت با دو رهبر اداره نمیشود و باید یکی از عالیجنابان کنار برود.”
مریم نبوی- خبرگزاری دید