خرد جمعی ضامن بقاء یک ملت
نویسنده: حفیظالله رجبی – خبرگزاری دید
خبرگزاری دید: مشکل اصلی فعلی مردم افغانستان سوای از قوم و مذهب در حال حاضر اقتصاد متلاشی و فقر حاکم می باشد: خرد جمعی حکم میکند تمام شهروندان کشور به دور از تعصبات احساسی ناپایدار به ریشههای این بحران بیندیشند و سهم خود برای حل آن را انجام دهند. نگاهی ساده به گذشته نه چندان دور افغانستان نشان میدهد قربانیهای جانی و خسارات مالی که مردم افغانستان در جریان جنگهای داخلی ناشی از زور آزمایی احزاب در کابل و دیگر ولایات افغانستان متحمل شدند، به مراتب تلختر از تخریب یک تندیس می باشد: در این راستا مادامیکه شخصیتپرستی مبتنی بر قومگرایی در کشور رایج باشد، باید فاتحه ملت شدن در آن کشور را خواند.
حکومت سرپرست در اقدامی تازه تندیس شهید عبدالعلی مزاری، رهبر پیشین حزب وحدت اسلامی، که در چوکی موسوم به چوک شهید مزاری در منطقه پل سوخته کابل قرار گرفته بود را تخریب کردند.
مسئولین امارت اسلامی در شهرداری کابل دلیل تخریب چوک و تندیس شهید مزاری را واقع شدن این چوک در مسیر ساخت یک سرک سیمتره در قالب یک پروژه جدید در منطقه سیزده کابل(برچی) اعلام کردند.
از سویی هم داکتر رنگین اسپنتا، مشاور امنیت ملی پیشین افغانستان در زمان ریاست جمهوری حامد کرزی، در اظهاراتی تازه طالبان را به ادغام دیگر اقوام افغانستان در یک قوم خاص متهم کرده است.
با در کنار هم قرار دادن واکنشها به تخریب تندیس شهید عبدالعلی مزاری و اظهارات اسپنتا به عدم رشد خرد جمعی افغانستانیها طی سالهای متمادی پی میبریم.
نبود خرد جمعی همچون گذشته باعث واکنشهای نامناسب در قبال حوادث و رویدادهایی می شود که در حال حاضر در افغانستان اتفاق می افتد. این قضیه در قبال واکنشها به تخریب تندیس شهید مزاری در کابل و پیش از این در بامیان نیز صدق می کند.
مشکل اصلی فعلی مردم افغانستان سوای از قوم و مذهب در حال حاضر اقتصاد متلاشی و فقر حاکم می باشد: خرد جمعی حکم میکند تمام شهروندان کشور به دور از تعصبات احساسی ناپایدار به ریشههای این بحران بیندیشند و سهم خود برای حل آن را انجام دهند. نگاهی ساده به گذشته نه چندان دور افغانستان نشان می دهد قربانیهای جانی و خسارات مالی که مردم افغانستان در جریان جنگهای داخلی ناشی از زور آزمایی احزاب در کابل و دیگر ولایات افغانستان متحمل شدند، به مراتب تلختر از تخریب یک تندیس می باشد: در این راستا مادامیکه شخصیتپرستی مبتنی بر قومگرایی در کشور رایج باشد، باید فاتحه ملت شدن در آن کشور را خواند.
اعتقاد براین است که بسیاری از رهبران احزاب سوای از نام و قومیت در دوران حیات خود، هرگز منافع ملی را به منافع قومی و حزبی خود ترجیح ندادند. در دوران حکومت های جمهوری پیشین نیز یکایک رهبران احزاب با سوء استفاده از دموکراسی تلاش کردند سهم بیشتری از کیک قدرت به نام قوم و در اصل برای خود برگیرند، جنگ نرم برای قدرت یکی از چالشهای اصلی حکومت کرزی و غنی بود.
اکنون که طالبان اقدامی از جنس اقدامات زورگویانه خود همین رهبران انجام داده به عالیجنابان پیشین بر خورده است. به هر صورت طالبان برای کنترل دوباره قدرت در افغانستان سالهای سال با آمریکا و غرب جنگیدند و سوای از چگونگی به قدرت رسیدنشان طبیعی ست که براساس سیاستهای کلی خود عمل کنند، براساس ایدئولوژی و قرائت طالبان از اسلام ساخت هرگونه تندیس از اشخاص و نصب آن در اماکن عمومی جایز نیست.
از سویی هم اینکه نابودی سمبل های قومی از سوی طالبان با هدف نابودی هویت و تنوع قومی و ادغام آن در یک قوم خاص صورت میگیرد نمیتواند قابل باور باشد؛ هویت و فرهنگ یک قوم چیزی نیست که یک شبه به وجود آمده باشد و بتوان آن را به راحتی از بین برد.
اقوام مختلف افغانستان به صورت واحد و هماهنگ می بایست از شخصیت پرستی پرهیز کرده روی منافع ملی تمرکز کنند و با بهرهگیری از خرد جمعی روی آرمانهایی کار کنند که افغانستان را به خانه تمام اقوام چه کوچک و چه بزرگ تبدیل میکند.
اینکه رسم شده بود هر تپه و هر چوک به نام یک رهبر به اصطلاح قومی اختصاص یابد چیزی جز تداوم تفرقه گرایی نبود.
بنابراین باید گفت خرد جمعی و درک واقعیتهای پشت پرده در مورد رویدادهایی که اتفاق می افتد بسیار مهم تر از قوم و شخصیت پرستیست. همین طور فراموش نکنیم که افغانستان از دست تمام رهبرنماها کم ضرر نکرده است.